- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب کوری
- بریدهها
بریدههایی از کتاب کوری
۴٫۳
(۳۵۹)
پزشک گفت:
ــ نمیدانم اگر هوا گرم شود چه باید بکنیم. زبالهها لاشه جانوران، و جسد انسانها در خانهها، آشفتگی انسانها و غیره، از مصیبتهای آینده است. باید هر ساختمانی سازمانی داشته باشد و هر خیابان و محلهای را سازماندهی کنند.
همسر پزشک گفت:
ــ مگر دولت است که سازمان داشته باشد؟
ــ بدن انسان هم سازمان میخواهد و دارد. انسان تا زمانی زنده میماند که منظم باشد. مرگ حاصل بینظمی و از همگسیختگی در این سازمان است.
ــ یک جامعه کور چگونه میتواند زنده بماند؟
ــ تنها با سازماندهی خودش.
ــ سازماندهی چشم میخواهد! کور که نمیتواند سازماندهی کند!
kamrang
خدای من! بینایی چه نعمتی است! دیدن، حتی اگر به سایهای محو هم اکتفا شود، نعمت بزرگی به حساب میآید.
زیـنـب🍃🌸
ما کور هستیم، کوری که میبیند. کورهایی که میتوانند ببینند، ولی نمیبینند.
محمد
حتی اگر از شدت بیماری و ضعف، در حال مردن باشیم، هرگاه حال ما را میپرسند، میگوییم بد نیستیم. این کار، حفظ آبرو تام دارد و تنها در نسل بشر مشاهده میشود.
Z.a.h.r.a
بخت با ما یار بوده. اگر چشمهای شما نبود، تا حالا زنده نمیماندیم.
ــ نه، من هم اگر کور بودم، همه زنده میماندیم. دنیای ما پر از افراد کور است.
sarar-'
به دوران گلههای اولیه برگشتهایم، با این تفاوت که چند هزار زن و مرد نیستیم، بلکه میلیونها نفر هستیم، آن هم در دنیایی تهی و فاقد ریشه.
امین
ضربالمثلی میگوید در شهر کورها یک چشمی شاه است!
reyhaneh
شاید بینایی خود را از دست نداده باشم، ولی چون کسی نیست مرا ببیند، کورتر میشوم.
نیلوفر
کسی نمیتواند توانایی افراد را از پیش متوجه شود.
elahe
بیچاره پدر و مادرت، بیچاره خودت، زمانی که همدیگر را ملاقات کنید، چشم و احساس همه شما کور است، چون احساس ما که با آن بزرگ شدهایم، به بینایی ارتباط دارد. احساسات در حالت کوری، فرق میکند.
elahe
پیرمرد دارای چشمبند سیاه گفت:
ــ باید برویم! همان تصمیمی را که گرفتهایم، اجرا میکنیم! یا موفقیت، یا مرگ تدریجی!
نخستین مرد کور گفت:
ــ اگر برویم، زودتر میمیریم.
ــ از همین حالا همه مردهایم، ولی نمیدانیم. ما اصلاً برای مردن به دنیا آمدهایم.
ــ بله، به همین دلیل هم میگویند ما مرگ را زادهایم!
elahe
ظاهراً دیگر جرأت نداشت. قاطعیت او در اتخاذ تصمیم برای تغییر وضعیت، از بین رفت. زیر لب گفت: «من خیلی ترسو هستم، آدم کور باشد، بهتر از این است که مثل مبلغان مذهبی با هراس به جایی برود.»
kamrang
همیشه وحشت سرعتی بسیار بیشتر از پاها دارد
مهدیه
تفاوت جرأت و کلهشقی زیاد روشن نیست.
کلوچه کتابخوان
پزشک گفت:
ــ اگر دوباره بینایی خود را به دست بیاورم، با دقت در چشم مردم نگاه میکنم، درست مثل اینکه بخواهم در روح آنها بنگرم.
پیرمرد دارای چشمبند سیاه پرسید:
ــ در روح آنها؟
ـ شاید هم در ذهن آنها. اسم زیاد مهم نیست.
elahe
فکر نمیکنم ما کور شدیم. ما کور هستیم، کوری که میبیند. کورهایی که میتوانند ببینند، ولی نمیبینند.
kahat
از همین حالا همه مردهایم، ولی نمیدانیم. ما اصلاً برای مردن به دنیا آمدهایم.
یک مولوی با مشکلات ریوی
باید بگوییم پیش از انجام دادن هر کاری باید پیآمدهای آن را هم در نظر بگیریم، نخست نتیجه فوری، سپس احتمالی، آنگاه ارزیابی کار، و سرانجام رسیدگی نتایج قابل تصور. هیچ وقت نباید فراتر از مرحلهای برویم که افکارمان ما را منع میکنند. عقل سلیم حکم میکند که خوب و بد کردار ما با هم محاسبه شود و باید طی روزهای آتی از جمله روزهای کسالتبار و بیپایانی را در نظر بگیریم که به شکلی یکنواخت ظاهر میشوند، روزهایی که دیگر در اینجا نخواهیم بود تا متوجه شویم، به خود ببالیم، یا عذر تقصیر بیاوریم.
کمندون
کارهای بد هم از کارهای خوب، آسانتر است.
Sajjad Nikmoradi
همه ما لحظاتی درمانده میشویم و گریه میکنیم. گریه نوعی رهایی از درماندگی است. اگر گریه نباشد، شاید بمیریم.
parisa
حجم
۲۱۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۲۱۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
قیمت:
۴۸,۰۰۰
۲۴,۰۰۰۵۰%
تومان