من برای این ساخته نشده بودم که مرتباً دست رد به سینهام بخورد.
Smrldo
به داخل آب شیرجه زدم و تا ته آب رفتم و بعد درحالیکه نفسم گرفته بود و میخندیدم، بالا آمدم و به پشت روی آب خوابیدم. دستآخر بهسمت ساحل کشیده شدم. خودم را روی ماسهها ولو کردم و به پرندهها و ابرها لبخند زدم. احتمالاً مثل کسی بودم که از آسایشگاه روانی فرار کرده است.
Smrldo
بخواهید یا نخواهید، زندگی بازیست. هرکس این حقیقت را نفی کند و هرکس که نخواهد در این بازی شرکت داشته باشد، ناگزیر از دور خارج میشود.
Smrldo
مثل بقیهی دوستانم من هم میخواستم موفق باشم؛ اما برخلاف آنها درست نمیدانستم که معنی موفقیت چیست. پول؟ شاید. زن؟ بچه؟ خانه؟ حتماً. اگر خوششانس میبودم. اینها هدفهایی بود که به من یاد داده بودند سودای آنها را در سر بپرورانم و بخشی از من به شکلی غریزی آرزوی این چیزها را داشت؛ اما در عمق وجودم دنبال چیز دیگری میگشتم، چیزی بیشتر از اینها.
Smrldo
در سوابق نظامیام نوشته شده بود که سربازی خبره و کارآزموده هستم، مردی بیستوچهارساله و بالغ… با حیرت از خودم میپرسیدم، پس چرا هنوز احساس بچگی میکنم؟
Smrldo
هیچ ماشین، آدمیزاد و یا نشانهای از زندگی وجود نداشت. تنهایتنها بودم و همهی دنیا مال خودم بود، انگار درختها بهطرز عجیبی از وجود من آگاه بودند.
Smrldo
حتا به ایستادن فکر هم نکن تا اینکه به آنجا برسی و فکرت را زیاد مشغول این نکن که "آنجا" کجاست. هرچه پیش آمد فقط نایست.
Mohamad
بودا میگوید نمیتوانی از راه بگذری مگر آنکه خودت به راه تبدیل شوی
Nima Goodarzi
ما پافشاری کردیم، از موانع گذشتیم و حالا جزو ایستادگان هستیم.
بیتا قصه
آقا، با کمال احترام باید بگم که من کل جهان رو گشتهم و دولتهای فاسدی رو در کشورهای توسعهنیافته دیدهم که اینطوری عمل میکنن. من اراذل و اوباشی رو دیدم که با تکبر و با قسردررفتن بر مشاغل امرونهی میکردن
بیتا قصه