بریدههایی از کتاب توتالیتاریسم
۳٫۶
(۱۴۰)
برنامه سوسیالیستی حزب بلشویک در مقایسه با برنامه بیستوپنچ مادهای یک اقتصاددان غیرحرفهای و یک سیاستمدار عقلباخته، دردسر سهمگینتری بود. اما استالین نیز پس از نابودی جناحهای حزب بلشویک، از طریق اتخاذ خطوط معمولاً مارپیچ در حزب کمونیست، و بازتفسیر و استعمال بیش از حد و نابهجای فرمولهای مارکسیستی، سرانجام به همان هدف دستیافت. او با تکرار بیش از حد نسخههای مارکسیستی، آیین عقیدتی مارکسیسم را از محتوایش خالی ساخت و دیگر نمیشد پیشبینی کرد که مارکسیسم، انسان را به چه مسیر و چه عملی رهنمود میسازد. این واقعیت که کاملترین آموزش در مارکسیسم و لنینیسم، هیچ نقشی در رفتار سیاسی نداشت ــ در حالی که برعکس، تنها تکرار گفتههای شب پیش استالین در فردای آن روز، نشانه پیروی از خطمشی حزبی به شمار میرفت
Ahmad
جنبش توتالیتر باید پس از تثبیت فرمانروایی توتالیتر، سازمان داده شود و شرایط رشد آن، باید به گونهای ساختگی ایجاد شود تا وفاداری تام (مبنای روانشناختی چیرگی تام) امکانپذیر شود. چنین وفاداری را تنها میتوان از انسان کاملاً انزوایافته دید، انسانی که هرگونه پیوند اجتماعیاش با خانواده و دوستان و آشنایانش بریده شده است و تنها از طریق تعلق به یک جنبش و عضویت در حزب، احساس میکند که در این جهان جایی دارد.
وفاداری تام، تنها زمانی امکانپذیر است که وفاداری، از هرگونه محتوای عینی تهی شود، تا مبادا بر اثر دگرگونی در محتوا، تغییری در نوع وفاداری پدید آید. هر یک از جنبشهای توتالیتر به شیوه خویش کوشید خود را از شرّ هرگونه برنامه حزبی خلاص کند؛ برنامههایی که محتوای عینی مشخصی داشتند و میراث مراحل تحول غیرتوتالیتر پیشین بودند. هر برنامهای، هرچقدر هم که ریشهای تنظیم شده باشد، اگر هدف سیاسی مشخصی را دربرداشته باشد که داعیه فرمانروایی جهانی را بیان نکند، و هر برنامه سیاسی که به مسائلی بجز «مسائل ایدئولوژیک قرنهای آینده» بپردازد، مانعی بر سر راه توتالیتاریسم به شمار میآید
Ahmad
رژیم استالینی، هرگز حکومتی «یکپارچه» نبود، بلکه «آگاهانه بر محور کارکردهای متداخل و دوگانه و متقارن ساخته شده بود»؛ و این ساختِ بدقواره زشت، بر پایه اصلِ پیشوایی ــ یا همان «کیش شخصیت» ــ که در آلمان نازی مییابیم، استوار نگهداشته میشد؛ و شاخه اجرایی این حکومتِ ویژه، نه حزب، بلکه پلیس بود و «فعالیتهای عملیاتیاش از طریق مجراهای حزبی تنظیم نمیشدند.» مردمِ کاملاً بیگناهی که رژیم، میلیونها تن از آنها را نابود کرده بود، همان مردمی که به اصطلاحِ بلشویکی «دشمنان عینی» خوانده میشدند، میدانستند که «جنایتکارانِ بدون ارتکاب جنایت» هستند.
Ahmad
نکته تعیینکننده این است که حکومت توتالیتر، از حکومتهای دیکتاتوری و بیدادگری تفاوت دارد. توانایی بازشناخت این حکومتها از یکدیگر، بههیچوجه یک قضیه دانشگاهی نیست که بتوان با خاطری آسوده به «نظریهپردازان» واگذارش کرد، زیرا که چیرگی تام، تنها صورتی از حکومت است که همزیستی با آن امکانناپذیر است.
Ahmad
با از دست رفتن قدرت جنبش، اعضای آن ناگهان از باور جزمیای که تا دیروز جانشان را برایش فدا میکردند، روی برمیگردانند. در لحظهای که جنبش یا همان جهان ساختگی که پناهگاهشان بود نابود میشود، تودهها به پایگاه قدیمیشان که همان پایگاه افراد منفرد است برمیگردند. از آن پس، آنها یا در یک جهان دگرگونشده وظیفه جدیدی را به عهده میگیرند یا دوباره به جهان ناامیدان و قدیمیِ آدمهای زیادی، روی میآورند. اعضای جنبشهای توتالیتر، گرچه تا زمانی که جنبش وجود دارد بسیار متعصباند، اما مانند متعصبان مذهبی نیستند که حاضر باشند همچون شهیدان بمیرند (آنها تنها حاضر بودند در زمان قدرت داشتن جنبش، مانند آدمکهای ماشینی بمیرند) . برعکس، آنها پس از نابودی جنبش، توتالیتاریسم را مانند یک تعهد ناخوشایند وامیگذارند و در جستوجوی افسانه وعدهدهنده دیگری میروند و یا آنقدر صبر میکنند تا همان افسانه برای استقرار یک جنبش تودهای دیگر، دوباره قدرت کافی پیدا کند
lordartan
جنبشهای توتالیتر، عملاً موفق شده بودند بیشترِ مردم را متقاعد سازند که اکثریتهای پارلمانی دروغیناند و با واقعیتهای کشور، ضرورتا تطابق ندارند. بدینسان، توانستند اعتمادبهنفسِ حکومتهایی را که به فرمانرواییِ اکثریت بیشتر از قانون اساسی اعتقاد داشتند، از بین ببرند.
جواد
اصطلاح تودهها، تنها به آن مردمی اطلاق میشود که ماهیتا چیزی بیشتر از مجموعهای از انسانهای بیهویت و بیتفاوت نیستند.
جواد
پردههای آهنین نه برای حفظ اسرار نظامی و نظایر آن، بلکه بیشتر بهخاطر تحقق عملی همین اصل یادشده است، که ساکنان یک کشور توتالیتر را از بقیه جهان جدا میکند. راز واقعی رژیمهای توتالیتر، یعنی همان اردوگاههای دستهجمعی که آزمایشگاههایی برای آزمایش چیرگی تام بهشمار میآیند، چنان از چشم مردم کشور و نیز همه جهان پوشیده نگهداشته میشود که برای پوشاندن آن دیگر به پرده آهنین نیازی نیست.
شاپور
تأکید بر پلیس بهعنوان تنها ارگان قدرت و دستکم گرفتن قدرتِ ظاهرا بزرگتر زرادخانه ارتش را که ویژگی همه رژیمهای توتالیتر بهشمار میآید، میتوان با آرزوی فرمانروایی جهانی توتالیتاریسم توجیه کرد که عمدا هرگونه تمایز میان کشور بیگانه و کشور مادر و امور داخلی و خارجی را از میان برمیدارد. قوای نظامی که برای جنگ با یک متجاوز خارجی آموزش دیدهاند، برای مقاصد جنگ داخلی ابزار مشکوکی بهشمار میآیند، زیرا حتی در شرایط توتالیتر نیز برای نظامیها دشوار است که مردم کشورشان آنها را به چشم یک فاتح بیگانه بنگرند
شاپور
فرمانروایان توتالیتر به همان شیوه با حکومتهای غیرتوتالیتر برخورد میکنند که پیش از به قدرت رسیدنشان با احزاب پارلمانی یا جناحهای درونحزبی رفتار مینمودند. آنها پس از به قدرت رسیدن نیز، در یک صحنه وسیعتر بینالمللی، با همان مسئله دوگانه محافظت از جهان ساختگی جنبش (یا کشور توتالیتر) دربرابر تأثیر واقعیت جهان خارج و نشان دادن نمودی از هنجارمندی و عقل سلیم به جهان عادی و غیرتوتالیتر، روبرو هستند.
شاپور
توتالیتاریسم در رأس قدرت، از وجود دولت بهعنوان نمای بیرونیاش و بازنمودکننده کشور در چشم غیرتوتالیتر، استفاده میکند. دولت توتالیتر بهعنوان یک نما، وارث منطقی جنبش توتالیتر است و ساختار حکومتیاش را از جنبش وام میگیرد.
شاپور
دیکتاتور توتالیتر مانند فاتح بیگانهایست که پیدا نیست از کجا آمده است و غارت او به سود هیچکس نیست. توزیع غنایم برحسب تقویت اقتصاد کشور مادر محاسبه نمیشود، بلکه تنها بهعنوان یک مانور تاکتیکیِ موقتی به کار گرفته میشود. رژیمهای توتالیتر، از نظر اقتصادی همان خاصیتی را دارند که یک دسته ملخ برای یک مزرعه. این واقعیت که دیکتاتور توتالیتر بر کشورش بهسان یک فاتح بیگانه فرمانروایی میکند، اوضاع را وخیمتر میکند، زیرا او در کشور خویش، بیرحمیاش را کاراتر از آنچه که بیدادگران در کشورهای بیگانه اعمال میکنند، اجرا میکند.
شاپور
سردرگمی ما در برابر خصلت ضد فایدهگرایانه دولت توتالیتر، از این برداشت نادرستمان سرچشمه میگیرد که تصور میکنیم با یک دولت عادی ــ دیوانسالاری، بیدادگری یا دیکتاتوری ــ سروکار داریم؛ و با آنکه فرمانروایان توتالیتر همینکه به قدرت میرسند به تأکید میگویند که کشورشان را تنها بهعنوان ادارات مرکزی موقتیِ یک جنبش بینالمللی و منزلگاهی در راه فتح جهان تلقی میکنند و شکست و پیروزی را بر مبنای قرنها و هزارهها ارزیابی میکنند و ادعا میکنند که منافع جهانیشان همیشه بر منافع محلیشان برتری دارد، باز ما این قضیه را نادیده میگیریم
شاپور
در روسیه، قدرت ظاهری دیوانسالاری حزبی در برابر قدرت واقعی پلیس مخفی، با تداخل اصلی حزب و دولت در آلمان نازی مطابقت دارد و در اینجا تعدد ادارات، تنها در دستگاه پلیس مخفی خود را نشان میدهد. در این دستگاه بسیار پیچیده، شبکه چندشاخهای از بخشهای جاسوسی وجود دارد که معمولاً هر بخشی موظف است درباره بخش دیگر جاسوسی کند. هر مؤسسهای در اتحاد شوروی بخش ویژهای از پلیس مخفی را در خود دارد که در مورد اعضای حزب و نیز کارکنان عادی آن مؤسسه جاسوسی میکند.
شاپور
رژیم شوروی که برخلاف رژیم نازی، فاقد دستگاه اداری به ارث رسیده از رژیم پیشین بود، بیشتر برای تحتالشعاع قرار دادن مراکز پیشین قدرت، بر ایجاد ادارات جدید تأکید میورزید. افزایش غولآسای دستگاه دیوانسالاری که در ذات این روش نهفته است، با نابودی مکرر ادارات از طریق تصفیههای گوناگون تعدیل میشود. با اینهمه، در روسیه نیز میتوانیم دستکم سه سازمانِ دقیقا جدا ازهم بازشناسیم: دستگاه شورایی یا دولتی، دستگاه حزبی و دستگاه پلیس مخفی؛ که هر یک برای خود بخش اقتصادی، سیاسی، آموزشی، فرهنگی و نظامی جداگانهای دارد.
شاپور
این گذشتها و نرمشها، نهتنها آنها را بازنداشتند، بلکه پیروزیهای دیپلماتیک میل توسل به ابزارهای خشونت را در آنها تشدید کردند و در همه موارد، به افزایش دشمنیشان نسبت به همه آن قدرتهایی انجامیدند که نشان میدادند خواستار سازشاند.
شاپور
بسیاری از اشتباهات جهان غیرتوتالیتر در برخوردهای دیپلماتیک با حکومتهای توتالیتر (از هویداترین موارد اینگونه اشتباهات، میتوان از اعتماد جهان غیرتوتالیتر به معاهده مونیخ با هیتلر و توافقهای یالتا با استالین یاد کرد)، از تجربه و عقل سلیمی مایه میگیرد که یکباره ارتباطش را با واقعیت از دست داده بود. برخلاف همه چشمداشتها، امتیازدادنهای مهم و افزایش اعتبار بینالمللی به کشورهای توتالیتر کمک نکرد تا به جامعه ملل دوباره بپیوندند و از این شکایات دروغین خود دست کشند که سراسر جهان علیه آنها صفآرایی کردهاند.
شاپور
توتالیتاریسم در رأس قدرت، از دستگاه دولتی برای هدف درازمدت فتح جهانی و جهت دادن شاخههای خارجی جنبش استفاده میکند و پلیس مخفیای ایجاد میکند تا بهعنوان مجری و پاسدار تجربه داخلی جنبش در جهت تبدیل واقعیت به افسانه، عمل کند؛ و سرانجام اردوگاههای کار اجباری را بهعنوان آزمایشگاهی برای تجربه عملی چیرگی تام، برپا میدارد.
شاپور
به قدرت رسیدن توتالیتاریسم در یک کشور، بیشتر به معنای استقرار رسمی ادارات مرکزی جنبش (یا شاخههای آن در مورد کشورهای اقماری جنبش) و بهدست آوردن یک نوع آزمایشگاه است که در آن میتوان علیه واقعیت موجود تجربه کرد و مردم را برای مقاصدی نهایی سازمان داد که فردیت و ملیت در آن جایی ندارند. در این زمان، هرچند که شرایط برای تحقق توتالیتاریسم به اندازه کافی کامل نیست، اما آن اندازه مستعد است که در آن به نتایج جزئیِ مهمی دست یافت.
شاپور
تلاش در جهت یافتن چیرگی تام بر کل جمعیت روی زمین و حذف هرگونه واقعیت غیرتوتالیترِ رقیب، در ذات رژیمهای توتالیتر نهفته است. اگر آنها بهعنوان هدف نهاییشان درصدد کسب فرمانروایی بر جهان نباشند، به احتمال بسیار قوی آنچه را که بهدست آوردهاند از دست خواهند داد.
شاپور
حجم
۴۱۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۶۳ صفحه
حجم
۴۱۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۶۳ صفحه
قیمت:
۱۸۱,۵۰۰
۱۴۵,۲۰۰۲۰%
تومان