بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب توتالیتاریسم | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب توتالیتاریسم

بریده‌هایی از کتاب توتالیتاریسم

نویسنده:هانا آرنت
انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۳.۶از ۱۴۰ رأی
۳٫۶
(۱۴۰)
قانون‌مندی، محدودیت‌هایی برای اعمال انسان‌ها ایجاد می‌کند، اما آن‌ها را به انجام دادن این اعمال برنمی‌انگیزاند. عظمت و نیز پیچیدگی قوانین جوامع آزاد، در این است که تنها به افراد می‌گویند که چه‌کار نباید بکنند، ولی هرگز به آن‌ها نمی‌گویند که چه کار باید انجام دهند.
Ahmad
توتالیتاریسم از طریق ایجاد شرایطی که تحت آن، وجدان کارایی‌اش را از دست می‌دهد و انجام دادن کار نیک امکان‌ناپذیر می‌شود، توانست همدستی آگاهانه و سازمان‌یافته همه انسان‌ها را در جنایت‌های توتالیتر، حتی در میان قربانیانش نیز بگستراند و بدین‌سان، به این همدستی جنبه‌ای تام بخشد.
Ahmad
توتالیتاریسم در رأس قدرت، از وجود دولت به‌عنوان نمای بیرونی‌اش و بازنمودکننده کشور در چشم غیرتوتالیتر، استفاده می‌کند. دولت توتالیتر به‌عنوان یک نما، وارث منطقی جنبش توتالیتر است و ساختار حکومتی‌اش را از جنبش وام می‌گیرد. فرمانروایان توتالیتر به همان شیوه با حکومت‌های غیرتوتالیتر برخورد می‌کنند که پیش از به قدرت رسیدن‌شان با احزاب پارلمانی یا جناح‌های درون‌حزبی رفتار می‌نمودند. آن‌ها پس از به قدرت رسیدن نیز، در یک صحنه وسیع‌تر بین‌المللی، با همان مسئله دوگانه محافظت از جهان ساختگی جنبش (یا کشور توتالیتر) دربرابر تأثیر واقعیت جهان خارج و نشان دادن نمودی از هنجارمندی و عقل سلیم به جهان عادی و غیرتوتالیتر، روبرو هستند. برفراز دولت و پشت نمادهای قدرت ظاهری و اداره‌های متعدد آن، که پیوسته دستخوش تغییر اقتدار و آلوده ناکارایی‌اند، کانون قدرت کشور، یعنی سرویس‌های پلیس مخفی قرار دارند که از همه کاراتر و تواناتر عمل می‌کنند. تأکید بر پلیس به‌عنوان تنها ارگان قدرت و دست‌کم گرفتن قدرتِ ظاهرا بزرگ‌تر زرادخانه ارتش را که ویژگی همه رژیم‌های توتالیتر به‌شمار می‌آید، می‌توان با آرزوی فرمانروایی جهانی توتالیتاریسم توجیه کرد
Ahmad
از آن‌جا که بورژوازی خود را پاسدار سنت‌های غربی می‌دانست و همه تعهدات اخلاقی‌اش را منحصر به نمایش عمومی فضیلت‌هایی ساخته بود که نه تنها در خلوت و کسب و کار فاقد آن‌ها بود، بلکه عملاً نیز آن فضیلت‌ها را خوار می‌دانست؛[ در نتیجه ]پذیرش بی‌رحمی، بی‌اعتنایی به ارزش‌های بشری و عدم پایبندی به اخلاق، نوعی عمل انقلابی تلقی شده بود که دست‌کم، اساس دورویی جامعه موجود را نابود می‌ساخت.
Reza.golshan
توتالیتاریسم از طریق ایجاد شرایطی که تحت آن، وجدان کارایی‌اش را از دست می‌دهد و انجام دادن کار نیک امکان‌ناپذیر می‌شود، توانست همدستی آگاهانه و سازمان‌یافته همه انسان‌ها را در جنایت‌های توتالیتر، حتی در میان قربانیانش نیز بگستراند و بدین‌سان، به این همدستی جنبه‌ای تام بخشد.
Travis
در کشورهای توتالیتر، ظن متقابل در یکایک روابط اجتماعی رخنه می‌کند و سراسر فضای کشور را می‌پوشاند، به صورتی که حتی از چشم‌انداز پلیس مخفی نیز فراتر می‌رود.
Travis
تنها قاعده مطمئنی که می‌توان در یک رژیم توتالیتر پیدا کرد، این است که هراندازه موجودیت یک مؤسسه دولتی بارزتر باشد، قدرت آن نیز کم‌تر است و هر چقدر که وجود یک نهاد ناشناخته‌تر باشد، قدرت آن نیز سرانجام بیش‌تر خواهد بود.
Travis
جنبش‌های توتالیتر، پس از به قدرت رسیدن و استقرار جهانی بر وفق آیین‌های عقیدتی‌شان، جهان دروغینی از سازگاری منطقی را تردستانه می‌سازند که بیش‌تر، فراخور نیازهای ذهن بشری است تا خود واقعیت. در این جهان، توده‌های بی‌ریشه، از راه تخیل محض می‌توانند احساس امنیت کنند و از ضربه‌های پایان‌ناپذیری که زندگی واقعی و تجارب واقعی بر انسان‌ها و آرزوهایشان وارد می‌کنند، رهایی یابند.
Travis
درست به‌خاطر درنظر داشتن هسته فایده‌گرای ایدئولوژی‌ها بود که رفتار ضدفایده‌گرای حکومت‌های توتالیتر و بی‌تفاوتی کامل آن‌ها نسبت به مصلحت توده‌ها، این‌چنین مایه شگفتی شده است.
Travis
تعصب شدید جنبش‌های توتالیتر، برعکسِ همه صورت‌های آرمان‌پرستی، به محض آن‌که جنبش، پیروان متعصب خود را رها می‌کند، در هم می‌شکند؛ و هرگونه اعتقادی که ممکن است پس از سقوط جنبش باقی ماند، در دل این پیروان می‌میرد و نابود می‌شود
Travis
برای کارکرد داشتن رژیم‌های توتالیتر، مفهوم «دشمن عینی» از تعیین ایدئولوژیک رده‌های دشمن، بسیار تعیین‌کننده‌تر است. اگر تنها قضیه بیزاری از یهود یا بورژوا مطرح بود، رژیم‌های توتالیتر می‌بایست پس از ارتکاب جنایت وسیع علیه این دو دسته، به قواعد زندگی و حکومت عادی باز می‌گشتند. تا آن‌جا که می‌دانیم، قضیه خلاف این امر بوده است. مقوله دشمنان عینی، از مرز نخستین دشمنان ایدئولوژیک جنبش فراتر می‌رود؛ دشمنان عینی جدید، برحسب شرایط متغیر کشف می‌شوند: نازی‌ها پس از تکمیل کار نابودی یهودیان، گام‌های مقدماتی لازم برای از میان برداشتن مردم لهستان را تدارک دیده بودند و در همان زمان، هیتلر حتی طرح کشتن ده درصد از قشرهای مردم آلمان را نیز تهیه کرده بود.
❤ محمد حسین ❤
فرمانروای توتالیتر عملاً مانند کسی رفتار می‌کند که آن‌قدر به دیگری توهین می‌کند تا آن‌که همه بدانند آن شخص دشمنش است، و از آن پس بتواند با توجیه دفاع از خود، او را بکشد. این روش، بی‌گمان قدری زشت است، اما نتیجه می‌دهد؛ همچنان که آدم‌های دقیق می‌دانند که چگونه برخی از مقام دوستان موفق، رقیبان‌شان را حذف می‌کنند.
❤ محمد حسین ❤
تأکید بر پلیس به‌عنوان تنها ارگان قدرت و دست‌کم گرفتن قدرتِ ظاهرا بزرگ‌تر زرادخانه ارتش را که ویژگی همه رژیم‌های توتالیتر به‌شمار می‌آید، می‌توان با آرزوی فرمانروایی جهانی توتالیتاریسم توجیه کرد که عمدا هرگونه تمایز میان کشور بیگانه و کشور مادر و امور داخلی و خارجی را از میان برمی‌دارد. قوای نظامی که برای جنگ با یک متجاوز خارجی آموزش دیده‌اند، برای مقاصد جنگ داخلی ابزار مشکوکی به‌شمار می‌آیند، زیرا حتی در شرایط توتالیتر نیز برای نظامی‌ها دشوار است که مردم کشورشان آن‌ها را به چشم یک فاتح بیگانه بنگرند. در این‌جا نکته مهم‌تر این واقعیت است که در یک رژیم توتالیتر، ارزش قوای نظامی حتی در زمان جنگ نیز جنبه‌ای مشکوک به خود می‌گیرد. از آنجا که فرمانروای توتالیتر، خط مشی‌هایش را بر پندار یک حکومت جهانی استوار می‌کند، با قربانیان تجاوزش به‌صورتی برخورد می‌کند که گویی آن‌ها شورشی و خائن هستند. به همین دلیل، ترجیح می‌دهد که نه با قوای نظامی، بلکه با پلیس بر مناطق اشغالی فرمانروایی کند.
❤ محمد حسین ❤
رژیم‌های توتالیتر، از نظر اقتصادی همان خاصیتی را دارند که یک دسته ملخ برای یک مزرعه. این واقعیت که دیکتاتور توتالیتر بر کشورش به‌سان یک فاتح بیگانه فرمانروایی می‌کند، اوضاع را وخیم‌تر می‌کند، زیرا او در کشور خویش، بی‌رحمی‌اش را کاراتر از آنچه که بیدادگران در کشورهای بیگانه اعمال می‌کنند، اجرا می‌کند. جنگ استالین علیه اوکراین در اوایل دهه ۱۹۳۰، از هجوم و اشغال خونین و وحشتناک آلمان نازی به مراتب شدیدتر بود. به همین دلیل است که توتالیتاریسم در کشورهای تحت نفوذ خویش، حکومت‌های دست‌نشانده بومی را بر فرمانروایی مستقیم ترجیح می‌دهد (با وجود خطرهای آشکاری که چنین رژیم‌هایی دربر دارند).
❤ محمد حسین ❤
اکنون همین توده‌ها، این واقعیت را ــ که هیچ ارگان دیگری از افکار عمومی نتوانسته بود نشان دهد ــ آشکار ساخته بودند که حکومت دموکراتیک، بیش‌تر برپایه موافقت خاموش و بردباری بخش‌های بی‌تفاوت و بی‌سر و صدای مردم استوار بود، تا بر نهادها و سازمان‌های محسوس و ملموس کشور. بنابراین زمانی که جنبش‌های توتالیترِ متنفر از حکومت‌های پارلمانی، به پارلمان هجوم آورده بودند، تنها واکنشی که این حکومت‌ها از خود نشان دادند بی‌ثباتی بود. جنبش‌های توتالیتر، عملاً موفق شده بودند بیش‌ترِ مردم را متقاعد سازند که اکثریت‌های پارلمانی دروغین‌اند و با واقعیت‌های کشور، ضرورتا تطابق ندارند. بدین‌سان، توانستند اعتمادبه‌نفسِ حکومت‌هایی را که به فرمانرواییِ اکثریت بیش‌تر از قانون اساسی اعتقاد داشتند، از بین ببرند.
❤ محمد حسین ❤
پیروزی جنبش‌های توتالیتر در میان توده‌ها، به معنای پایان دو توهّم بود: یکی توهّم وجود کشورهای دارای حکومت دموکراتیک و دیگری، توهّم وجود دولت‌های ملی در اروپا؛ به ویژه نظام حزبی موجود در این دولت‌ها. توهّم نخست، از این تصور برمی‌خاست که اکثریت مردم، در حکومت فعالانه سهیم بودند، توهّم دوم، بر این پندار استوار بود که هر فردی، با حزب خود یا حزب فرد دیگر همفکری داشت. برعکس، این جنبش‌ها نشان دادند که توده‌هایِ از نظر سیاسی خنثی و بی‌تفاوت، به آسانی می‌توانند در کشوری که به گونه‌ای دموکراتیک اداره می‌شود، اکثریت را تشکیل دهند. بنابراین دموکراسی می‌تواند بر طبق قوانینی کارکرد داشته باشد که تنها یک اقلیت، آن‌ها را فعالانه به رسمیت می‌شناسد. دومین توهّم دموکراتیکی که با پیدایش جنبش‌های توتالیتر نقش بر آب شد، بر این تصور استوار بود که این توده‌هایِ از نظر سیاسی بی‌تفاوت، اهمیتی ندارند و این آدم‌های به راستی خنثی، برای حیات سیاسی یک ملت، چیزی بیش‌تر از یک زمینه حاشیه‌ای و گنگ نیستند.
❤ محمد حسین ❤
در نتیجه، آن‌ها نیازی به رد استدلال‌های مخالف، احساس نمی‌کردند و پیوسته روش‌های منتهی به مرگ را بر ترغیب، ترجیح می‌دادند و بیش‌تر با زبان ارعاب سخن می‌گفتند تا بیان متقاعدکننده. همچنین، عدم توافق‌ها را به چنان شیوه‌ای ارائه می‌کردند که گویی از سرچشمه‌های عمیقا طبیعی، اجتماعی یا روان‌شناختی آب می‌خورند، از همین رو، در فراسوی قدرت خرد جای دارند. این روش آن‌ها در صورتی یک نقص محسوب می‌شد که در یک رقابت مسالمت‌آمیز با احزاب دیگر وارد می‌شدند. اما این امر برای آن‌ها کاستی نبود، چرا که مطمئن بودند با مردمی سروکار دارند که به دلایلی، با همه احزاب به یک‌سان دشمنی دارند.
❤ محمد حسین ❤
پیامد این گونه عضوگیری آن بود که اکثریت اعضای این جنبش‌ها را کسانی تشکیل می‌دادند که پیش از آن، هرگز در صحنه سیاسی حضور پیدا نکرده بودند. این وضع، به پیدایش روش‌های کاملاً جدیدی در تبلیغات سیاسی و بی‌تفاوتی نسبت به استدلال‌های مخالفان سیاسی جنبش کمک کرد. این جنبش‌ها، نه تنها خودشان را بیرون و علیه هرگونه نظام حزبی قرار داده بودند، بلکه اعضایی نیز پیدا کرده بودند که هرگز به یک نظام حزبی دسترسی نیافته و «آلوده» آن نشده بودند.
❤ محمد حسین ❤
هدف جنبش‌های توتالیتر، سازمان دادن توده‌هاست (و در این‌کار موفق نیز هستند) نه سازمان دادن طبقات، همچنان‌که احزابِ طبقاتی و قدیمی دولت‌های ملیِ اروپایی در نظر داشتند و نه تشکل شهروندانی که در اداره امور عمومی، عقاید و منافعی برای خود داشته باشند، همچنان که احزاب کشورهای انگلوساکسون، درصدد آن بودند. هرچند که همه گروه‌های سیاسی، به تعداد متناسبِ هواخواهان‌شان وابسته‌اند، اما جنبش‌های توتالیتر، چنان به نیروی کثرت عددیِ اعضایشان متکی‌اند که حتی تحت شرایط دلخواه نیز، رژیم‌های توتالیتر نمی‌توانند در کشورهای نسبتا کم‌جمعیت، پا بگیرند.
❤ محمد حسین ❤
آرمان‌پرستی، چه ابلهانه و چه قهرمانانه، پیوسته از نوعی تصمیم و اعتقادِ فردی سرچشمه می‌گیرد و تابع تجربه و استدلال است. تعصب شدید جنبش‌های توتالیتر، برعکسِ همه صورت‌های آرمان‌پرستی، به محض آن‌که جنبش، پیروان متعصب خود را رها می‌کند، در هم می‌شکند؛ و هرگونه اعتقادی که ممکن است پس از سقوط جنبش باقی ماند، در دل این پیروان می‌میرد و نابود می‌شود. اما در چارچوب سازمانیِ جنبش، تا زمانی که جنبش انسجامش را از دست نداده باشد، هرگز نمی‌توان اعضای متعصب آن را از راهی که در پیش گرفته‌اند، به تجربه یا استدلال منصرف کرد. یکی شدن با جنبش و سازگاری تام با آن، هرگونه ظرفیت درس گرفتن از تجارب را در انسان از بین می‌برد، حتی اگر آن تجربه، به شدتِ شکنجه یا هراس از مرگ باشد.
❤ محمد حسین ❤

حجم

۴۱۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۳۶۳ صفحه

حجم

۴۱۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۳۶۳ صفحه

قیمت:
۱۸۱,۵۰۰
۱۴۵,۲۰۰
۲۰%
تومان