بریدههایی از کتاب توتالیتاریسم
۳٫۶
(۱۴۰)
ویژگیِ اصلی انسان تودهای، نه سنگدلی و نه واپسگرایی است، بلکه انزوا و نداشتن روابط اجتماعی بهنجار، ویژگی اصلی این انسان را میسازد.
Ahmad
هم قاتل و هم مقتول، یک نوع ارتباط ضروری با یکدیگر دارند که دیالکتیک برپایه آن استوار است؛ حتی اگر هردو نسبت به این ارتباط آگاهی نداشته باشند. قاتل، نعشی از مقتول به جای میگذارد و وانمود نمیکند که قربانیاش هرگز وجود نداشته است؛ اگر هم آثار جرم را از بین ببرد، آن آثار به هویت خودش مربوطند، نه خاطره و اندوه اشخاصی که قربانی را دوست داشتند. او زندگی یک فرد را نابود میکند، اما واقعیت وجودیاش را هرگز نمیتواند از بین ببرد.
شاپور
تاریخ به ما میآموزد که دستیابی به قدرت و مسئولیت، سرشت احزاب انقلابی را عمیقا تحتتأثیر قرار میدهد. تجربه و عقل سلیم کاملاً حق دارند انتظار داشته باشند که توتالیتاریسم در رأس قدرت، اندک اندک قوه محرک انقلابی و خصلت آرمانیاش را از دست بدهد
جواد
گام تعیینکننده بعدی در راه تدارک نعشهای زنده، کشتن شخصیت اخلاقی در انسان است.
عبدالله قهری
وظیفه پلیس توتالیتر کشف جنایت نیست، بلکه وظیفهاش این است که هرگاه حکومت تصمیم میگیرد که دسته و گروه معینی از جمعیت کشور را دستگیر کند، حاضر به خدمت باشد.
مجتبی
یک انسانِ تنها، «پیوسته یک چیز را از چیز دیگر استنتاج میکند و ذهنش هرچیز را تا بدترین غایت منطقیاش دنبال میکند.»
mahdi ph
بارها گفته شده است که جنبشهای توتالیتر، از آزادیهای دموکراتیک برای از میان برداشتن همین آزادیها سوءاستفاده میکنند. این قضیه تنها به زیرکی اهریمنی رهبران جنبش و سادهدلی کودکانه تودهها ارتباط ندارد. آزادیهای دموکراتیک، باید برپایه برابری همه شهروندان در برابر قانون، استوار باشند. اما با اینهمه، این آزادیها تنها در جایی معنا و کارکرد ارگانیک پیدا میکنند که شهروندان آنجا، در گروههایی عضویت داشته و از جانب خود در این گروهها نماینده داشته باشند و یا در یک نوع سلسلهمراتب اجتماعی و سیاسی قرار داشته باشند. فروریختگی نظام طبقاتی یعنی نظام قشربندی اجتماعی و سیاسی دولتهای ملی اروپا، که بیگمان «یکی از رویدادهای مهیج در تاریخ اخیر آلمان» بود، برای پیدایش نازیسم بسیار مؤثر افتاد؛ درست همچنان که عدم وجود قشربندی اجتماعی در میان جمعیت اکثرا روستایی روسیه، این «مردم پراکنده و محروم از هرگونه آموزش سیاسی که تقریبا با هیچ ایدهای آشنایی نداشتند تا بر اثر آن به یک اقدام متعالی دست زنند»
❤ محمد حسین ❤
اصطلاح تودهها، تنها به آن مردمی اطلاق میشود که ماهیتا چیزی بیشتر از مجموعهای از انسانهای بیهویت و بیتفاوت نیستند. در نتیجه نمیتوان آنها را در سازمانی مبتنی بر مصلحت مشترک، یا در احزاب سیاسی و حکومتهای محلی یا در سازمانهای حرفهای و اتحادیههای کارگری، متشکل کرد. این مردم، به گونهای بالقوه، در هر کشوری وجود دارند و اکثریت عظیم افرادِ خنثی و از نظر سیاسی بیتفاوتِ کشور را تشکیل میدهند که نه به حزبی میپیوندند و نه حتی به پای صندوقهای رأی میروند.
❤ محمد حسین ❤
در هر کجا که تودههایی وجود داشته باشند که به دلایلی به سازمان سیاسی گرایش پیدا کرده باشند، شکلگیری جنبشهای توتالیتر، امکانپذیر است. این تودهها، بر اثر آگاهی از یک مصلحت مشترک، گردهم نمیآیند. آنها فاقد آن احساس تمایز طبقاتیِ ویژهایاند که در هدفهای معین و محدود و دسترسیپذیر بیان میشود.
❤ محمد حسین ❤
حکومت بلشویک آغاز به از میان بردن طبقات کرد و به دلایل ایدئولوژیک و طبقاتی، نخست به طبقات صاحب دارایی یعنی طبقه متوسط نوین در شهرها و روستاهای کشور پرداخت. انهدام کشاورزان که از نظر تعداد و دارایی بالقوه، نیرومندترین طبقه شوروی را در آن زمان تشکیل میدادند، کاملتر و سنگدلانهتر از انهدام هر گروه دیگری بود و به بهانه خلعید از کولاکها و اشتراکیکردن کشاورزی و با ایجاد قحطیِ ساختگی و بُنهکنَ کردن کشاورزانِ صاحب زمین، انجام پذیرفت. در اوایل دهه ۱۹۳۰، کار از میان بردن طبقات روستایی و متوسط کامل شده بود. آنها که در میان میلیونها مرده یا تبعیدیِ با اعمالشاقه نبودند، آموخته بودند که «در اینجا ارباب کیست» و نیز دریافته بودند که جان آنها و جان خانوادهشان، در گرو همشهروندان شان نیست، بلکه به هوسهای حکومتی بستگی دارد که آنها درتنهایی مطلق و بدون هرگونه کمک از سوی گروهی که اتفاقا بدان تعلق پیدا کرده بودند، با آن حکومت روبرو شده بودند.
Ahmad
خوشبختی بزرگی که انسان معاصر میتواند تجربهاش کند، این است که یا خود نابغه باشد یا به یک نابغه خدمت کند
جواد
«هرگاه واژه فرهنگ را میشنوم، طپانچهام را بیرون میکشم
جواد
این نکته نیز کاملاً درست است که یک جنبش توتالیتر، قدرت را در کشور خویش به همان صورتی در دست میگیرد که یک فاتح بیگانه کشوری را اشغال میکند. او نه بهخاطر کشور، بلکه برای منافع چیزی یا کسی دیگر، بر کشورش حکومت میکند.
شاپور
لایههای نخبه جنبش، از اعضای عادی جنبش متمایزند، زیرا به چنین اثباتهایی نیاز ندارند و حتی لازم نیست که حقیقت محتوای تصورات قالبی ایدئولوژیک را باور داشته باشند. این تصورات، برای ارضای روح حقیقتخواهی در میان تودههایی ساخته شدهاند که پافشاریشان بر اثبات و تبیین امور، نشان میدهد که آنها هنوز با جهان عادی وجه اشتراک دارند. هدف سراسر آموزشِ این اعضای نخبه، لغو هرگونه استعداد تمایز قائل شدن میان راست و دروغ و واقعیت و افسانه است.
شاپور
جنبشهای توتالیتر، نه تنها برای اوباش، بلکه برای نخبگان جامعه نیز سخت جاذبه دارند؛ و همین واقعیت است که برای ما، از وفاداری بیچون و چرای اعضای این جنبشها و پشتیبانی مردمی از رژیمهای توتالیتر، دردناکتر است.
شاپور
هیچ طبقهای نیست که نتوان نابودش کرد، البته اگر بتوان تعدادی کافیای از اعضای آن را کشت.
شاپور
دلیل اینکه جنبشهای توتالیتر پیش از به قدرت رسیدن، یعنی در مرحله انقلابی، میتوانند مردم عادی بسیاری را بهسوی خود جذب کنند، این است که اعضایشان در بهشت دروغینی از هنجارمندی زندگی میکنند.
طلا در مس
هیتلر نخستین کسی بود که گفت هر جنبشی باید تودههایی را که جذب تبلیغاتش شدهاند به دو دسته «هوادار» و «عضو» تقسیم کند. این نظر به خودی خود جالب است، اما نکته مهمتر این است که او این تقسیم را برپایه یک فلسفه عمومیتر استوار ساخته بود که بنابر آن فلسفه، بیشتر مردم چندان تنبل و ترسو هستند که از آنها نمیتوان چیزی بیشتر از یک بینش نظری محض انتظار داشت و تنها اقلیتی از مردم هستند که حاضراند برای اعتقاداتشان نبرد کنند. در نتیجه، هیتلر نخستین کسی بود که سیاست آگاهانه توسعه صفوف هواداران را ضمن محدود نگهداشتن تعداد اعضای حزب ابداع کرده بود.
arash
هیتلر در نمونههای انگشتشماری که صرف پرداختن به این مسئله کرده بود، معمولاً بر این امر تأکید داشت: «اتفاقا من یک رئیس دولت به معنای یک شاه یا دیکتاتور نیستم، بلکه من رهبر ملت آلمان هستم.»
arash
سادهاندیشی خواهد بود اگر این سرسختی در اعتقاد را که هرگونه تجربه عملی را بیاعتبار میسازد و بر هرگونه مصلحت شخصیِ فوری قلم بطلان میکشد، با تعبیر ساده آرمانپرستیِ تبآلود توجیه کنیم. آرمانپرستی، چه ابلهانه و چه قهرمانانه، پیوسته از نوعی تصمیم و اعتقادِ فردی سرچشمه میگیرد و تابع تجربه و استدلال است. تعصب شدید جنبشهای توتالیتر، برعکسِ همه صورتهای آرمانپرستی، به محض آنکه جنبش، پیروان متعصب خود را رها میکند، در هم میشکند؛ و هرگونه اعتقادی که ممکن است پس از سقوط جنبش باقی ماند، در دل این پیروان میمیرد و نابود میشود. اما در چارچوب سازمانیِ جنبش، تا زمانی که جنبش انسجامش را از دست نداده باشد، هرگز نمیتوان اعضای متعصب آن را از راهی که در پیش گرفتهاند، به تجربه یا استدلال منصرف کرد. یکی شدن با جنبش و سازگاری تام با آن، هرگونه ظرفیت درس گرفتن از تجارب را در انسان از بین میبرد، حتی اگر آن تجربه، به شدتِ شکنجه یا هراس از مرگ باشد
arash
حجم
۴۱۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۶۳ صفحه
حجم
۴۱۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۳۶۳ صفحه
قیمت:
۱۸۱,۵۰۰
۱۴۵,۲۰۰۲۰%
تومان