بریدههایی از کتاب ۱۹۸۴
۳٫۷
(۲۶)
جنگ؛ صلح است.
آزادی؛ بردگی است.
نادانی؛ توانایی است.
vahid
حزب روابط جنسی را ممنوع کرده بود تا سرخوردگی و افسردگی حاصل از آن به شکل خشم و نفرت به دشمنان اقیانوسیه و پرستش بیچون و چرای برادر بزرگ بروز یابد.
محمد
گلداشتاین در کتابش مینویسد که تحریف تاریخ، مهمترین ابزاری است که حزب در اختیار دارد.
mashaeeyon
وینستون پشت به صفحهی سخنگو که در حال پخش برنامهای در مورد آهن خام بود ایستاد و از پنجرهی خانه به محل کارش، وزارت حقیقت خیره شد. او در وزارت حقیقت به عنوان مأمور تبلیغات سیاسی موظف بود که با دستکاری اسناد تاریخی، وقایع گذشته را مطابق روایات رسمی حزب تغییر دهد.
وینستون به بقیهی وزارتهای تحت نظر حکومت اندیشید؛ «وزارت صلح» که حامی جنگ بود، «وزارت فراوانی» که کمبود بودجه را مدیریت میکرد و «وزارت عشق» که مرکز هولناکترین فعالیتهای نظام بود.
جنگ؛ صلح است.
آزادی؛ بردگی است.
نادانی؛ توانایی است.
omega
وقتی سهم آذوقهی شهروندان اِیراستریپ را کاهش دادند، به آنها گفته شد که تا کنون هیچگاه در چنین وفوری به سر نمیبردند و باور کنید یا نه، عدهای زیادی این حرف را باور کردند.
ヽ( ´¬`)ノپری
حزب نسبت به هر نوع رفتار جنسی نفرت میورزید
محمد
او به نابخشودنیترین گناه، یعنی «جرم اندیشه» مرتکب شده بود و خوب میدانست که پلیس اندیشه دیر یا زود به جرمش پی خواهد برد.
محمد
این سه کشور همواره ادعا میکنند که در مرزها با کشورهای دیگر در حال نبردند و به این ترتیب نه تنها جمعیت خود را تحت کنترل دارند، بلکه قدرت را در دست طبقهی مرفه حفظ میکنند. با این حال، نبردی که در مرزهای سه کشور در جریان است هیچگاه از حدی پیشروی نمیکند، چرا که یک کشور توانایی شکست دو کشور متحد دیگر را نخواهد یافت. این جنگهای همیشگی به قدرتمندان فرصت میداد تا شهروندان هر کشور را از هم دور نگه دارد و بدین طریق به عبارت «جنگ صلح است» معنی ببخشند.
وینستون غرق مطالعهی کتاب بود که جولیا وارد اتاق شد و خودش را در آغوش او انداخت. نیم ساعت بعد، وینستون بخشی از کتاب را برای جولیا میخواند و صدای آواز زن همسایه از پنجره به داخل میآمد. گلداشتاین در کتابش مینویسد که تحریف تاریخ، مهمترین ابزاری است که حزب در اختیار دارد. او معتقد است با وجود اینکه اعضاء داخلی حزب از تحریف تاریخ کاملا آگاهی دارند، دوگانهاندیشی موجب میشود که با تعصب به دشمنان حزب نفرت بورزند. عاقبت جولیا در آغوش وینستون به خواب رفت و پیش از آنکه خودش نیز به خواب برود اندیشهای در ذهنش طنین انداخت: «عقلانیت شمارشپذیر نیست.»
:)
وینستون نهارش را به همراه مردی صرف کرد که سایم نام داشت و یکی از اعضای باهوش حزب بود. او که زبانشناسی خبره بود، به همراه تیمی به اصلاح لغتنامهی «زبان جدید»، زبان رسمی اقیانوسه، میپرداخت. سایم برای وینستون گفت که یکی از اهداف «زبان جدید» محدود کردن اندیشه و به حداقل رساندن «جرم اندیشه» است. اگر در زبان کلمهای برای توصیف افکار سرکشانه وجود نداشته باشد، شورش و سرکشی بهکل از اذهان شهروندان پاک خواهد شد. وینستون معتقد بود که افکار سایم روزی سرش را به باد میدهد.
مدتی بعد پارسونز که یکی از نیروهای رسمی و پرحرارت حزب و همسایهی وینستون بود، سراغ آنها آمد تا سهم وینستون را برای هفتهی «نفرتورزی» مطالبه کند. او بابت رفتار آزاردهندهی فرزندانش از وینستون عذر خواست، اما با سربلندی اعلام کرد که به جدیت و وظیفهشناسی آنها افتخار میکند.
:)
آن روز وینستون موظف بود در اسناد سخنرانی دسامبر ۱۹۸۳ تغییر ایجاد کند که در مورد رفیق وایترز، یکی از مقامهای پیشین حزب ایراد شده بود. از آنجایی که رفیق وایترز را به اتهام دشمنی با حزب اعدام کرده بودند، وجود سندی که بر وفاداری او به حزب دلالت داشت جایز نبود.
وینستون شخصیتی خیالی به نام رفیق اوگیلوی را در اسناد سخنرانی جایگزین رفیق وایترز کرد. گرچه رفیق اوگیلوی جز در تخیلات وینستون وجود خارجی نداشت، اما عضوی ایدهآل برای حزب محسوب میشد. او با روابط جنسی مخالف بود و نسبت به همهچیز و همهکس تردید داشت. تنها چیزی که در اسناد سرنوشت رفیق وایترز را توضیح میداد کلمهی «نامعلوم» بود. وینستون سرش را بالا گرفت و نگاهش به اتاقک رفیق تیلوتسون در آن سمت راهرور افتاد. در وزارت حقیقت هزاران کارمند پیوسته در حال دستکاری تاریخ و تطبیق آن با ایدئولوژیهای حزب بودند و میکوشیدند با استفاده از هر ابزاری خشم و خروش طبقهی کارگر را فرو بنشانند.
:)
پس از نرمش، وینستون به وزارت حقیقت رفت تا به کارهایاش در بخش بایگانی رسیدگی کند. او با ماشین سخننگار (وسیلهای که نوشته را برایاش دیکته میکنند) به تولید اسناد تازهای مشغول شد که جایگزین اسناد منسوخ گذشته گردد؛ برای مثال یکی از وظایف وینستون بهروز کردن دستورات برادر بزرگ و تطبیق آن با پیشرفتهای کنونی بود، چرا که برادر بزرگ هیچگاه اشتباه نمیکرد. حتی وقتی سهم آذوقهی شهروندان اِیراستریپ را کاهش دادند، به آنها گفته شد که تا کنون هیچگاه در چنین وفوری به سر نمیبردند و باور کنید یا نه، عدهای زیادی این حرف را باور کردند.
:)
«وزارت صلح» که حامی جنگ بود، «وزارت فراوانی» که کمبود بودجه را مدیریت میکرد و «وزارت عشق» که مرکز هولناکترین فعالیتهای نظام بود.
جنگ؛ صلح است.
آزادی؛ بردگی است.
نادانی؛ توانایی است.
hamed kianfar
جولیا نیز عقیده داشت که امانوئل گلداشتاین، دشمن اصلی حزب، در حقیقت موجودی خیالی و زادهی تخیلات رهبر حزب است.
محمد
حزب روابط جنسی را ممنوع کرده بود تا سرخوردگی و افسردگی حاصل از آن به شکل خشم و نفرت به دشمنان اقیانوسیه و پرستش بیچون و چرای برادر بزرگ بروز یابد.
محمد
در خانهی وینستون مانند خانهی بقیهی شهروندان، صفحهای سخنگو وجود داشت که به صورت شبانهروزی تبلیغات سیاسی را بیرون میپاشید و از همان طریق، پلیس اندیشه بر اعمال شهروندان نظارت میکرد.
محمد
«وزارت صلح» که حامی جنگ بود، «وزارت فراوانی» که کمبود بودجه را مدیریت میکرد و «وزارت عشق» که مرکز هولناکترین فعالیتهای نظام بود.
جنگ؛ صلح است.
آزادی؛ بردگی است.
نادانی؛ توانایی است.
mohammad mohammady
وینستون حدس میزد که ادعای حزب حقیقت نداشته باشد، اما از آنجایی که تاریخ تماما توسط حزب بازنویسی شده بود هیچ راهی برای کشف حقیقت وجود نداشت.
اگر حزب اعلام میکرد که دو بهعلاوهی دو برابر است با پنج، چارهای وجود نداشت جز باور آن.
مژده☆
او به نابخشودنیترین گناه، یعنی «جرم اندیشه» مرتکب شده بود و خوب میدانست که پلیس اندیشه دیر یا زود به جرمش پی خواهد برد.
مژده☆
گلداشتاین در کتابش مینویسد که تحریف تاریخ، مهمترین ابزاری است که حزب در اختیار دارد. او معتقد است با وجود اینکه اعضاء داخلی حزب از تحریف تاریخ کاملا آگاهی دارند، دوگانهاندیشی موجب میشود که با تعصب به دشمنان حزب نفرت بورزند
مژده☆
او از حزب نفرت داشت؛ چرا که احساسات و عواطف همه را به حدی سرکوب کرده بود که به چشم اعضاء حزب، طبقهی کارگر انسان به حساب نمیآمد
مژده☆
حجم
۲۲٫۷ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۳۰ صفحه
حجم
۲۲٫۷ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۳۰ صفحه
قیمت:
۱۳,۹۰۰
تومان