۴٫۵
(۲)
تو به من معتاد شدهای، ما همهمون به هم معتاد شدهایم. از هم نفرت داریم ولی به هم احتیاج داریم.
plato
تو این معرکه ماهی و قلاب، نعمتی بیشتر از حدس کشف نمیکنی. و وقتی اسلحۀ تو فقط حدس بود، چه قضاوتی بکنی؟
plato
خودشو درخت تصور میکرد. و من واقعاً پرندۀ اون درخت بودم. اعتراف میکنم
plato
. اون همه عمرش سعی کرده مغزشرو آسفالت نکنن، ولی از دستاندازهای فکری هم هیچوقت نتونسته خودشو خلاص کنه
nastaran
داریم پفیوز میشیم. این لُبّ مطلبه. داریم میافتیم تو خط زن گرفتن، خونه و ماشین خریدن، به حقوق و درآمد فکر کردن، به کفش و لباس اهمیت دادن، به رتبه و اداره چسبیدن، برای خودمون تبلیغات کردن. علتش هم اینه که زندگیمون خالییه. خالیخالی، الآنی در کار نیس، فردایی در کار نیس.
nastaran
چیزی هست که میشکند
در تو
در من
در ما
آیا تو نیز میشنوی؟
آیا تو نیز میشکنی؟
هدیه
بابک: نفس کشیدن دلیل دوست داشتن زندگی نیست. من نفس میکشم برای اینکه نمیتونم نفس نکشم ولی این زندگی رو دوس ندارم برای اینکه میتونم دوستش نداشته باشم.
Elinor__
یعنی همین. یعنی چشمتو ببندی و واکنی: ببینی نیست، رفته، طی شده، خالی شده، عوض شده. زندگی یعنی همین.
azin
افشین: شاید پرسیده باشم. من همیشه میپرسم. اما ضمناً همیشه سعی میکنم که جوابهارو جدی نگیرم؛ یعنی فیالواقع جوابی به خودم نمیدم. شاید برای اینکه «جواب» تقریباً هیچوقت وجود نداره. فقط در یهصورت جواب میتونه وجود داشته باشه: درصورتیکه زمان متوقف بشه.
nastaran
اگه دو نفر بخوان کنار هم بشینن، تنها جایی که براشون وجود داره، رو هرۀ تراسه: یعنی لب پرتگاه. نزدیکی همان و بیم سقوط همان. در غیر اینصورت همه باید جدا جدا بشینن.
nastaran
حجم
۵۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه
حجم
۵۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه
قیمت:
۳۴,۶۵۰
۲۴,۲۵۵۳۰%
تومان