بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب صدای شکستن | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب صدای شکستن

بریده‌هایی از کتاب صدای شکستن

نویسنده:بهمن فرسی
انتشارات:نشر بیدگل
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۲ رأی
۴٫۵
(۲)
تو به من معتاد شده‌ای، ما همه‌مون به هم معتاد شده‌ایم. از هم نفرت داریم ولی به هم احتیاج داریم.
plato
تو این معرکه ماهی و قلاب، نعمتی بیشتر از حدس کشف نمی‌کنی. و وقتی اسلحۀ تو فقط حدس بود، چه قضاوتی بکنی؟
plato
خودشو درخت تصور می‌کرد. و من واقعاً پرندۀ اون درخت بودم. اعتراف می‌کنم
plato
. اون همه عمرش سعی کرده مغزش‌رو آسفالت نکنن، ولی از دست‌اندازهای فکری هم هیچوقت نتونسته خودشو خلاص کنه
nastaran
داریم پفیوز می‌شیم. این لُبّ مطلبه. داریم می‌افتیم تو خط زن گرفتن، خونه و ماشین خریدن، به حقوق و درآمد فکر کردن، به کفش و لباس اهمیت دادن، به رتبه و اداره چسبیدن، برای خودمون تبلیغات کردن. علتش هم اینه که زندگیمون خالی‌یه. خالی‌خالی، الآنی در کار نیس، فردایی در کار نیس.
nastaran
چیزی هست که می‌شکند در تو در من در ما آیا تو نیز می‌شنوی؟ آیا تو نیز می‌شکنی؟
هدیه
بابک: نفس کشیدن دلیل دوست داشتن زندگی نیست. من نفس می‌کشم برای این‌که نمی‌تونم نفس نکشم ولی این زندگی رو دوس ندارم برای این‌که می‌تونم دوستش نداشته باشم.
Elinor__
یعنی همین. یعنی چشمتو ببندی و واکنی: ببینی نیست، رفته، طی شده، خالی شده، عوض شده. زندگی یعنی همین.
azin
افشین: شاید پرسیده باشم. من همیشه می‌پرسم. اما ضمناً همیشه سعی می‌کنم که جواب‌هارو جدی نگیرم؛ یعنی فی‌الواقع جوابی به خودم نمیدم. شاید برای این‌که «جواب» تقریباً هیچوقت وجود نداره. فقط در یه‌صورت جواب می‌تونه وجود داشته باشه: درصورتی‌که زمان متوقف بشه.
nastaran
اگه دو نفر بخوان کنار هم بشینن، تنها جایی که براشون وجود داره، رو هرۀ تراسه: یعنی لب پرتگاه. نزدیکی همان و بیم سقوط همان. در غیر این‌صورت همه باید جدا جدا بشینن.
nastaran
چیزی هست که می‌شکند در تو در من در ما آیا تو نیز می‌شنوی؟ آیا تو نیز می‌شکنی؟
AmirHossein
چیزی هست که می‌شکند در تو در من در ما آیا تو نیز می‌شنوی؟ آیا تو نیز می‌شکنی؟
کاربر ۱۴۴۳۷۰۱
دو تا فرفره رو بچرخون ول‌کن تو یه سینی، چی می‌بینی؟ می‌بینی فرفره‌ها بی‌این‌که قصد کنن و بخوان به‌هم نزدیک میشن، به‌هم تنه می‌زنن، همدیگه‌رو پرت می‌کنن. (فریاد می‌زند.) بشر نادون! چشم دلتو وا‌کن که این تنه‌زدنا به‌جا آوردن نیس، آشنایی نیس، دوستی و عشق نیس، خویشی نیس، رابطه نیس.
Mostafa F
برای همه. زندگی با یکی، ولی قصه برای همه. برای همه می‌دونی یعنی چی، توتی؟ برای همه یعنی برای هیچ. یعنی برای هیچ‌کس.
nastaran
ما فقط از اینجا فرار می‌کنیم. میریم یه‌جای دیگه. پیش یه‌مردم دیگه. جایی که آدماش نتونن به خیال این‌که مارو حتی بهتر از خودمون می‌شناسن هی درباره‌مون قضاوت کنن.
Elinor__
من بی‌هودگی‌رو درک کرده‌م، پذیرفته‌م و دایماً حس‌اش می‌کنم. من حتی می‌تونم خیلی آسون به همه‌چی تف کنم. اون نمی‌تونست.
Elinor__
یعنی همین. یعنی چشمتو ببندی و واکنی: ببینی نیست، رفته، طی شده، خالی شده، عوض شده. زندگی یعنی همین.
Elinor__
همۀ ما. همۀ ما قلاب‌هایی هستیم که برای اسیر کردن، کشتن، و بعد، مصرف کردن هم به آب افتاده‌ایم. آاااب... (مکث) مایع و تابع و بی‌رنگ. (مکث) و همه‌مون ماهی هستیم.
Elinor__
برادر: خان‌دایی، روی این زمین اکثریت مردم به کارایی مشغولن که زندگی مجبورشون کرده، نه کارایی که روح و ذوق و شعور اونا قابلیتشو داشته. دایی: مقصود؟ برادر: مقصود این‌که بالأخره یه روز یه کسی پیدا میشه که واسه روح خودش جانشین قبول نمی‌کنه. ذات‌خودشو تسلیم ذات زندگی نمی‌کنه. فکر دو سیر قند و پن سیر گوشت و یه چارک نون‌رو نمی‌کنه. یه خواستنی دیگه؟ محاله. یه‌کار دیگه؟ نه! از نتیجه خبری نیست؟ به‌درک! فقر می‌آد؟ شکست می‌آد؟ ریشخند و سرزنش می‌آد؟ گوشه‌نشینی و پرت افتادن می‌آد؟ (فریاد می‌زند.) به دررررک! (مکث) فرهاد یه همچین آدمی بود. سعادتش این بود که هیچ‌وقت آخر برج حقوق نگرفت. چیزی‌یم نتونس به این روزگار بفروشه و عوضش پول بگیره.
nastaran
ما همه‌مون به هم معتاد شده‌ایم. از هم نفرت داریم ولی به هم احتیاج داریم.
nastaran

حجم

۵۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

حجم

۵۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۹۹ صفحه

قیمت:
۴۷,۰۰۰
۳۲,۹۰۰
۳۰%
تومان