قلب گرفتارم
دیگر به رفتار تو هم درمان نمیگیرد.
یك رهگذر
انسان همواره زود بهدنیا میآید
و زندگی لحظهایست که طول میکشد
و زندگی گلدانیست
که همیشه از گل خالی میماند.
خوشبختی کوچهایست
که مدام
باران سنگ در آن میبارد
و انسان
عروسکیست
که خواب میبیند
و رؤیاهایش را زندگی میکند.
ابری
آدم چیست
آه و دم
آه از دمی که اینهمه ساعت طول میکشد.
یك رهگذر
ای درد!
ای درد بیقرار!
که جز من
انگار
با هیچکست کاری و
وعده دیداری نیست
روح مرا مگر
با خون آزگار تو پرداختند
که لحظهای مرا
تنها نمیگذاری؟!
یك رهگذر
و مرگ هدیهایست
که خدا میدهد
پیش از تولدت.
یك رهگذر
من آمدهام
و برون در ماندهام
عریانم
و سرما
استخوان و جان مرا به تیزههای سنگ خاره بدل میکند.
پنهانم کنید
پیش از آنکه طبل تهی جهان شما
در نک این سنگ خاره بترکد.
پریسا کامران
آه، چه بسیارند آن کسان
که شب سراسر شب
از ستاره و ماه سخن میگویند و ماه میگذرد
بیآن که از دریچه نگاهی اندازند.
پریسا کامران
چهقدر تاریکی بد است
تاریکی
از لابهلای تنهایی
در سینه آدم نشت میکند
و دل آدمی فرو میریزد
اما
تو که در سینه من نیستی
در خون منی ـ
خورشیدی که قلب زمین شکسته را روشن میکنی.
یك رهگذر
قلب من به نیمهشبی میماند
خاموش و مهگرفته و غمگین.
یك رهگذر
هنوز
عشق تو
ای مهربان!
سعادتیست
که شکنجهام میکند.
یك رهگذر