بریدههایی از کتاب وقتی مهتاب گم شد
۴٫۷
(۳۹۳)
فضای معنوی این گروه شناسایی نیز مشابه فضای معنوی گروه شناسایی در مریوان بود. از گشت که برمیگشتند یکییکی در اتاقهای شهرک المهدی از چشم هم پنهان میشدند و با خدا خلوت میکردند. آنجا یاد گرفتم که برای هر کاری باید دلیلی خداپسندانه داشته باشم و همه چیز را بر اساس تکلیف شرعی، نه التذاذ نفسانی، انجام دهم.
y_k
خاطرهگویی بر خلاف حالا که تکلیف است به نوعی تعریف از خود بود. هر چه میپرسیدند جبهه چه خبر؟ میگفتم: «امن و امان. ما همه در خدمت کمپوت و کنسروها هستیم.»
y_k
بچههای اطلاعات عملیات در آن چند روز تأثیر عمیقی بر من گذاشتند. با قرآن مأنوس بودند. از خواندن نماز شب، حتی برای یک شب، غفلت نمیکردند. غیبت کسی را نمیکردند. اگر از کسی گلایهای داشتند خیلی صمیمانه و صادقانه و بیهیاهو با او مطرح میکردند و در عین حال شوخ و بانشاط بودند. مراوده با آنها آنچنان مجذوبم کرد که یادم آمد باید با تمام کسانی که در حقشان بدی کردهام، حلالیت بخواهم. از کسانی که در دوران پرشیطنت نوجوانیام به اموال آنها دستدرازی کرده بودم؛ از غلام لبشکری، از غلام بستنیفروش، از سرایدار مدرسۀ عطار، و دهها نفر دیگر.
y_k
کمی پول داشتم. سه تا نوشابه خریدم با سه بیسکویت و کنار جدول خیابان نشستم و با ولع تمام خوردم. فروشندۀ کُرد وقتی اشتهای مرا دید، پرسید: «از بچههای کاک احمد هستی؟»
نوشابه و بیسکویت راه گلویم را بسته بود. با سرم جواب دادم: «بله.»
خندید و گفت: «اینها همه مال کاک احمد است. تو هم مهمان کاک احمد هستی. نوش جانت.»
بیشتر از نگرفتن پول از اینکه حاج احمد توانسته بود در دل این مردم جا باز کند خوشحال شدم.
y_k
ارتشی به جای مباحث آموزش دیدهبانی سر صحبت را این طور باز کرد: «برادران، اینجا کشور امام رضاست. خاک میهن ما بیمۀ امام رضاست. ما به تکلیفمان عمل بکنیم باقی کارها دست خود آقاست. منِ ناقابل همه چیزم را از امام رضا دارم. زنم، تنها بچهام، محبت شما بچههای بیآلایش و باصفای بسیجی. اینها همۀ مهری است که امام رضا به دلم انداخته است.»
y_k
آنجا بود که میدیدم نیمهشبها عدهای تا قبل از اذان صبح، نماز شب میخوانند. همان جا فهمیدم که برای رزم، سرمایهای فراتر از تواناییهای جسمی و فنون نظامی لازم است.
y_k
لذا با صاحب این قلم، چند شرط برای بازنویسی و نگارش خاطراتش گذاشته است.
اول اینکه قول بدهم اگر برای خدا نیست ننویسم. دوم اینکه برای تأیید مطالب، بهویژه فراز و نشیبها در عملیاتها یا چند و چون گشت و شناساییها، مطالب را از چند همرزم دیگر بپرسم و اگر تأیید کردند، بنویسم.
و سوم اینکه به روایت او چیزی نیفزایم که شائبۀ تخیل پیدا کند.
روایت خاطرات علی خوشلفظ در قالب تاریخ شفاهی است؛ واقعی، صادقانه، متکّی بر اسناد، و بینیاز از نازکاندیشی خیال، حتی در آن شبِ شوکرانی.
y_k
وقتی مهتاب گم شد قصه نیست. داستانپردازی و اسطورهسازی هم نیست، بلکه واقعیتی است شبیه اساطیر. واقعیت زندگی و رزم مردی که «خود واقعیاش» را در «شبی که مهتاب گم شد»، پیدا کرد.
z.gh
«بهبه، چه بویی! بوی کربلا میآید. ما بسیجیان همواره عاشق این بو بودهایم. این را با خونمان احساس کردهایم. فریاد ما این بوده است: ما برای پیروزی نیامدهایم. ما برای شکست نیامدهایم. ما فقط برای رضای خدا آمدهایم.
یا زهرا
حجم
۱۰٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۶۵۱ صفحه
حجم
۱۰٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۶۵۱ صفحه
قیمت:
۱۱۳,۰۰۰
تومان