بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است | صفحه ۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است

بریده‌هایی از کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است

۴٫۰
(۱۷۷)
به‌جای خریدن چیزی با سکه، آدم می‌تواند اجناس را در ازای تعریف کردن یک داستان خوب به دست بیاورد، و در آنجا به کتابخانه، «بانک» گفته می‌شود.
زهرا
«تغییر خاطرات، یه ابرنیروست.»
زهرا
همه از جرج خوش‌شان می‌آید. این ابر‌نیروی اوست. السا به همین دلیل از او متنفر است. هیچ‌چیز آدم را بیشتر از این عصبانی نمی‌کند که شخصی باعث عصبانیتش شود و آن‌قدر معرفت نداشته باشد که حداقل یک آدم آشغال باشد!
sara.m.shzi
هر‌بار که مامان و مادربزرگ با هم جروبحث می‌کنند، السا هندزفری را داخل گوش‌هایش می‌گذارد، صدای موسیقی را بلند می‌کند و طوری وانمود می‌کند که انگار مامان و مادربزرگ هنرپیشه‌های یک فیلم صامت هستند. السا کودکی است که خیلی زود یاد گرفت اگر آدم خودش قطعه‌ی موسیقی دلخواهش را انتخاب کند، تحمل بعضی چیزها راحت‌تر می‌شود.
sara.m.shzi
روز بعد، ناشر روزنامه با صدای تلفن همسایه‌های معترضی از خواب بیدار شد که آسانسور خانه‌شان با صدها روزنامه پر شده بود. تمام صندوق‌های‌پستی لبریز از روزنامه بود. به درِ شیشه‌ای ورودی ساختمان روزنامه چسبانده شده بود و جلوی درِ آپارتمان‌ها دسته‌ای روزنامه قرار داشت که به محض اینکه یک نفر درِ آپارتمانش را باز می‌کرد، روزنامه‌ها در راه‌پله‌ی ساختمان به پرواز درمی‌آمدند و در کل ساختمان پخش می‌شدند. روی تک‌تک روزنامه‌ها اسم ناشر نوشته شده بود. و زیرِ آن: این برگه‌ای است برای اطلاع‌رسانی به عموم!!! در راه بازگشت به خانه، مادربزرگ در یک پمپ‌بنزین توقف کرد و بستنی‌ها را خرید. چند روز بعد، دوباره به ناشر زنگ زد و از آن به ‌بعد دیگر هرگز روزنامه دریافت نکرد.
آلوین (هاجیك) ツ
ولی فریاد، اتاق را پر نمی‌کند، بلکه سرش را پر می‌کند. بی‌صدا نعره می‌کشد. بدون اینکه اشک بریزد، گریه می‌کند. دست‌هایش را دراز می‌کند، تا سقف را کنار بزند، ولی سقف به زمین رسیده است.
setayeshmadah
«مسئله یه کم پیچیده‌ست.» «می‌دونم. تمام چیزها، تا زمانی که درباره‌شون توضیح داده نشه، پیچیده هستن.
Cristina
غم و درد تغییر نمی‌کند، ولی اگر ما مجبور شویم تمام عمر آن‌ها را دنبال خودمان بکشانیم، دیگر قادر نخواهیم بود هیچ‌چیز دیگری را تحمل کنیم.
Elahe
«آدم می‌خواهد دوستش داشته باشند، اگر نشد، مورد ستایش قرار بگیرد، اگر نشد، از او بترسند، اگر نشد، از او متنفر باشند و او را تحقیر کنند. روح از خالی بودن گریزان است و می‌خواهد به ‌هر قیمت که شده، با دیگران ارتباط برقرار کند.»
مژگان
خاص بودن، بهترین شیوه‌ی متفاوت بودن است.
farez
مادربزرگ همیشه می‌گفت: «هیچ‌وقت سربه‌سر کسی نذار که وقت آزاد زیادی داره.»
itshirin
السا اعتراف می‌کند: «تغییر خاطرات، یه ابرنیروست.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«بزرگ‌ترین نیروی مرگ در این نیست که جان کسی را می‌ستاند، بلکه در این است که می‌تواند بازماندگان را به نقطه‌ای برساند که دیگر نخواهند به زندگی ادامه دهند.»
zohreh
به هیچ‌کس اجازه نده برایت تکلیف معلوم کند که نباید متفاوت باشی، چون تمام ابرقهرمانان با دیگران فرق دارند! و اگر زندگی را برایت سخت کردند، آن‌ها را با اردنگی بفرست داخل جعبه‌ی برق! زندگی کن و بخند و رؤیا ببین
هرگز
حرف زدن درباره‌ی مرگ سخت است. از دست دادن یک نفر که آدم عاشق اوست، سخت است.
هرگز
بعد از کمی نق زدن، آلف شروع می‌کند به خواندن نامه، یعنی، خب، راستش پس از کلی نق زدن.
هرگز
«نه، نه، البته که نگران نیستی، اولریکّا، البته که نه، تو آدمی نیستی که فکر سلامتی دیگران باشی، نه، تو یک چنین آدمی نیستی.»
هرگز
«اولریکّا، ما نمی‌توانیم در این ساختمان ملکی اجازه دهیم که یک سگ جنگی ول بگردد. تو که باید متوجه این موضوع باشی، حتی تو هم باید این مسئله را بفهمی.»
هرگز
کسی که مادربزرگ داشته باشد، انگار یک لشکر دارد. بزرگ‌ترین امتیاز یک نوه این است که بداند یک نفر همیشه جانب او را می‌گیرد. بی‌چون‌وچرا. به ویژه در مواقعی که حق با او نباشد.
هرگز
باید به من قول بدی که از من به خاطر این کار متنفر نشی.
هرگز

حجم

۳۸۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۸۸ صفحه

حجم

۳۸۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۴۸۸ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
۵۶,۰۰۰
۳۰%
تومان