بریده‌هایی از کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است

خاص بودن، بهترین شیوه‌ی متفاوت بودن است.

السا از مادربزرگ شنیده که بعضی از آدم‌ها عوضی هستند، تقصیر هیچ‌کس هم نیست، به‌جز خود این آدم‌های عوضی

یکی از پزشکان می‌گفت، مادربزرگ آدمی است که «می‌تواند در یک اتاق خالی هم دعوا را شروع کند» . وقتی السا این حرف را به‌ گوش مادربزرگ رساند، او ترش کرد و غرغرکنان گفت: «شاید دعوا رو اتاق شروع کرده باشه، تا حالا به این قضیه فکر کرده‌ی؟»

انگار ظلم کردن لزوماً دلیل می‌خواهد.

یک‌بار یکی از دراماتیکرهای روسی گفته بود، اگر دیدی در پرده‌ی اول، اسلحه‌ای به دیوار آویزان است، بدان که در پرده‌ی آخر باید با آن شلیک شود.

«تا قبل از اینکه مادرت دیگه نتونه چیزیو پیدا کنه، اون چیز گم‌شده محسوب نمی‌شه.»

«تو اینترنت موج‌سواری کنم.»

السا ملتمسانه جواب می‌دهد: «فکر می‌کنم به کمک احتیاج داره.» زن می‌گوید: «کمک کردن به کسی که نمی‌خواد به خودش کمک کنه، سخته.» السا می‌گوید: «کسی که بتوانه به خودش کمک کنه، به کمک دیگران نیاز نداره.»

«جنگ کار اشتباهیه. سرباز بودن هم کار اشتباهیه. سربازها انسان‌ها رو می‌کشن

وقتی آدم عاشق یه نفر باشه، تقسیم کردنش با نفر سوم خیلی مشکله.

جامعه آن‌قدر خرده‌گیر شده که حتی استعمال دخانیات را در اتاق‌های عمل هم ممنوع اعلام کرده است، خب چه کسی می‌تواند تحت این شرایط کار کند؟ هان؟

«آدم می‌خواهد دوستش داشته باشند، اگر نشد، مورد ستایش قرار بگیرد، اگر نشد، از او بترسند، اگر نشد، از او متنفر باشند و او را تحقیر کنند. روح از خالی بودن گریزان است و می‌خواهد به ‌هر قیمت که شده، با دیگران ارتباط برقرار کند.»

وقتی از یک نفر خوشت نیاید، او نمی‌تواند به تو آسیب بزند.

بزرگ‌ترین نیروی مرگ در این نیست که جان کسی را می‌ستاند، بلکه در این است که می‌تواند بازماندگان را به نقطه‌ای برساند که دیگر نخواهند به زندگی ادامه دهند.

اون نسبت به سن‌و‌سالش خیلی پخته‌ست.

آن‌قدر می‌خندند، تا دیگر هیچ‌کس نتواند فراموش کند که در واقع این میراثی است که از خودمان به‌جا می‌گذاریم. خنده‌ی از ته دل.

بابا سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید: «آدم وقتی آئودی می‌خره، می‌دونه چه چیزی در انتظارشه.» خودروِ قبلی بابا هم آئودی بود. بابا دوست دارد بداند چه چیزی در انتظارش است.

السا در هر دو مرجع دنبال معنی لغت «دیسفانکشنال» گشته است. معنی این کلمه این است که؛ چیزی کار می‌کند، ولی نه آن‌طور که باید. این یکی از خصلت‌های مادربزرگ است که السا خیلی دوست دارد.

سعی می‌کنند به‌جای فقط وجود داشتن، زندگی کنند.

چون بعضی از آدم‌ها می‌توانند باهم دوست باشند، بدون اینکه حرف زیادی برای گفتن داشته باشند.