بریدههایی از کتاب خاطرات ثریا پهلوی
۳٫۶
(۶۰)
در چهاردهم مارس، شاه، بدون آنکه برای آخرین بار با من صحبتی کند، طلاق مرا رسماً در ایران اعلام کرد. چند روزبعد برایم نامه کوتاهی فرستاد که در آن مختصراً نوشته بود از این جریان بسیار متاسف است.
نامهاش را بیجواب گذاشتم. از قرار معلوم، هیچ کس هم منتظر جواب من نبود.
سپیده دم اندیشه
جستجوی راه حلی مصالمتآمیز
سپیده دم اندیشه
بالاخره میبایستی راهحلی پیدا کرد. به همین دلیل وقتی شهناز با اردشیر زاهدی، پسر تیمسار زاهدی نامزد شد از شاه پرسیدم «آیا امکان دارد شهناز را به نحوی به ولایتعهدی منصوب کنید؟» شاه جواب داد «چنین کاری مطلقاً امکان ندارد، چون ایرانیها هرگز زیر بار سلطنت و سلطۀ یک زن نخواند رفت.» پرسیدم «و اگر پسری بزاید؟» شاه گفت «یک زاهدی نمیتواند ادامه دهندۀ سلطنت پهلوی باشد. روی هم رفته در مقایسه با دیگران، علی پاتریک بیش از همه صلاحیت دارد!»
سپیده دم اندیشه
جانشین قانونی وجودنداشت. برادران دیگر شاه همه خون قاجار در رگهایشان داشتند، و رضا شاه در متمم قانون اساسی اکیداً تعیین تکلیف کرده بود که بازماندگان خاندان قاجار حق سلطنت کردن ندارند.
سپیده دم اندیشه
میگویند رضا شاه خیال داشت در این مورد متممیبه قانون اساسی اضافه کند که بر طبق آن هر ملکهای برای به دنیا آوردن فرزند ذکور مهلتی پنج ساله داشت و در صورت عدم موفقیت، در پایان این مهلت خود به خود مطلقه میشد.
این قانون عجیب و غریب البته هرگز بر روی کاغذ نیامد و لزومی هم به این کار نبود چون همه میدانستند هر مرد مسلمانی حق دارد هر وقت که میلش بکشد، با پرداخت مهریه، زنش را طلاق بدهد.
در اصل هرگز به فکر شاه پیر خطور نمیکرد که ممکن است روزی سلطنت پهلوی منقرض شود.
سپیده دم اندیشه
بنابر سنتهای قدیمیمهمان نوازی در روسیه، که هنوز هم پا برجاست، یک مهمان باید تا حد انفجار بخورد و بیاشامد.
سپیده دم اندیشه
شاه از الیزابت خواهش کرد هدیه کوچکی را که از تهران آورده است قبول کند. همه باهم به تالا مجاور که در آن سوقاتی شاه را پهن کرده بودیم رفتیم.
الیزابت اختیارش را از دست داد و گفت «شما به این میگوئید هدیه کوچک؟ من چنین قالی گرانقیمتی به عمرم ندیدهام.»
الیزابت و مادرش از تماشای قالی خوش نقش و نگار شیراز سیر نمیشدند. تماشای شعف این دو زن که تمام دنیا را زیر پا داشتند و اینک زبانشان بند آمده بود برای ما بسیار لذت آور بود.
سپیده دم اندیشه
موضوع بسیار جالب و غیر قابل توصیف، نحوه برخورد ما با ستارگان سینمایی بود که قبلاً فقط روی پرده آنها را دیده بودیم. شاه و دیگر آقایان طبیعتاً توجهشان را فقط به خانمها معطوف میکردند. جودی گارلند، ایون دوکارلو، باربارا استنویک..... البته، من هم بینصیب نماندم و در یکی از مهمانیها با رابرت تیلور روبرو شدم. رابرت تیلور، در دوران کودکیام که در سوئیس بودم، مرد ایدهآل زندگیام محسوب میشد. حالا، این مرد ایدهآل دست نیافتنی رودر روی من قرار داشت. باید اعتراف کنم که حس کردم انگار زمین زیر پایم به لرزه در آمد. برای چند لحظه بکلی فراموش کردم ملکه ایران هستم و به او گفتم «اگر میدانستی در دوران آتش پارگی چطور شما را میپرستیدم» رابرت تیلور با خنده جواب داد «واقعاً خیلی حیف شد، علیاحضرتا. ای کاش زودتر از این با هم آشنا شده بودیم.»
سپیده دم اندیشه
محاکمه مصدق از تاریخ هفتم سپتامبر آغاز شد و سرانجام پس از چهار ماه دادگاه او را به اعدام محکوم کرد.
سپیده دم اندیشه
سهشنبه (۲۷ مرداد) سفیر آمریکا به مصدق پیغام داد اگر در برابر اقدامات تودهایهای متعصب، نظیر پائین کشیدن مجسمهها و چاپیدن مغازهها همچنان نقش تماشاچی را به عهده بگیرد دولت او دستور خواهد داد سه هزار آمریکایی مقیم ایران این کشور را ترک کنند.
سپیده دم اندیشه
حدود ساعت پنج بعدازظهر ملک فیصل ما را برای صرف چای به کاخ اختصاصی دعوت کرد و من که لباسی جز پیراهن کتانی که در کلاردشت به تن کرده بودم همراه نداشتم پرسیدم ««آیا میتوانم با این سرو وضع به دیدن اعلیحضرت بروم؟ بدون کلاه و دستکش؟»» وزیر امور خارجه عراق جواب داد ««البته علیاحضرتا. اعلیحضرت ملک فیصل دقیقاً میدانند که علیاحضرت از نمایشگاه مد مراجعه نفرموده اند.»»
سپیده دم اندیشه
دیری نگذشت که با خبر شدیم لارنتف، سفیر شوروی در ایران، حمایتش را از رفراندوم مصدق در مورد انحلال مجلس اعلام کرده است. معنای این حمایت آن بود که صفوف تودهایها از هیچ نوع حمله و ضربهای به سلطنت خودداری نخواهند کرد و بنابراین برای شاه کمترین تردیدی باقی نماند که من در قضاوتم اشتباه نکردهام و گفت «در تمام ایران فقط یک نفر هست که میتواند مصدق را ساقط کند، آن همم ژنرال زاهدی است. فقط اوست که جرات آن را دارد که این کار خطرناک را شروع کند و به نتیجه برساند.»
سپیده دم اندیشه
اکثر این مخالفین ازهمرزمان سابق مصدق بودند که ظاهراً حالا نگران شده بودن مبادا با سقوط سلطنت در ایران کمونیستها بر ایران مسلط شوند.
سپیده دم اندیشه
فاطمی، دشمن سرسخت انگلیسها، را به وزارت امور خارجه منصوب کرد. فاطمیهم به نوبه خود قطع رابطه ایران و انگلیس را به دنیا اعلام کرد.
این طرز ادارۀ کشور البته برای بسیاری از امرای ارتش خوشایند نبود و عکس العملهایی نشان میدادند.
مصدق فوراً هشتاد تن از آنها را بازنشسته و خانهنشین کرد. مهمترین چهرهها در این بین ژنرال زاهدی و ژنرال بهار مست بودند. این اقدام مصدق آخرین ورق برنده شاه را از دست او ربود. حالا دیگر شاه از خودش میپرسید چه دلیل و چه امیدی برای باقی ماندن در ایران دارد.
سپیده دم اندیشه
در ۱۳ ژوئیه ۱۹۵۲، دکتر مصدق ضربه جدیدی وارد کرد و از شاه و مجلس خواست، علاوه بر فرماندهی کل قوا، اختیارات تام به او داده شود. هدف مصدق این بود که به این وسیله امکان کودتای نظامیو سرنگونی خود را از میان ببرد.
به محض اینکه شاه این دو درخواست را رد کرد، مصدق استعفا داد. احمد قوام، قوام السلطنه، که از ملاکین بزرگ بود، به جانشینی مصدق منصوب شد. اشتباه قوام آن بود که بلافاصله مطالبی علیه ملی شدن نفت بیان کرد. همین اظهار عقیده باعث سقوط دولت او بعد از چهار روز شد. مجلس دوباره به مصدق رای اعتماد داد و اختیاراتی را که خواسته بود به او تفویض کرد.
سپیده دم اندیشه
همین حرف برای ترکاندن غیظ دکتر مصدق کافی بود. او با صدای مرتعش گفت: «اعلیحضرت چه تصور فرمودهاند؟ شاه باید سلطنت کند نه حکومت.»
سپیده دم اندیشه
شاه سئوالهایی از این قبیل از من میکرد «فلانی موقع تعظیم کردن چقدر خم شد؟» ، «بهمان، دستتان را بوسید؟» یا «لبخند فلان کش طبیعی بود یا مصنوعی؟»
سپیده دم اندیشه
مصدق فریاد کشید: «به هیچ عنوان، اعلیحضرتا، به هیچ عنوان حاضر نیستم به خاطر یک بشقاب پلو از حقوقمان صرف نظر کنم.»
سپیده دم اندیشه
خوشبختیام در این بود که حتی تصورش را هم نمیکردم آنچه برسرم آمده مقدمهای بیش نبوده و سیاه ترین روزهای زندگیام در پیش است.
اگر بگویم تصور اینکه باید ایران را برای همیشه ترک کنم دلم را به درد میآورد، دروغ گفتهام...
سپیده دم اندیشه
پرون هرگز به سوئیس بازنگشت. در ایران شغل رسمینداشت و فقط به عنوان دوست نزدیک شاه در دربار زندگی میکرد و مورد احترام همه بود. علیرغم اصل و نسب و گذشته سادهاش مهمترین مشاور شاه به شمار میرفت و عادت داشت هر روز صبح برای گفتگو به اتاق خواب شاه برود.
هیچ کس دقیقاً نمیدانست این مرد چه کاره است. مثل هر مکتب نرفته بیکارهای ادعای شاعری و فیلسوفی داشت و البته شعر و فلسفهاش این بود که رابط شاه با سفارتخانههای انگلیس و آمریکا باشد. مدتی پیش از آمدن من به دربار در اثر سانحهای قریب یک پایش فلج شده بود، میگفتند مسمومش کردهاند.
سپیده دم اندیشه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۳۲,۵۰۰۵۰%
تومان