بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خاطرات ثریا پهلوی | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب خاطرات ثریا پهلوی

بریده‌هایی از کتاب خاطرات ثریا پهلوی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۶۰ رأی
۳٫۶
(۶۰)
ارنست پرون. بسیاری این مرموزترین فرد دربار ایران را «راسپوتین ایران» می‌نامیدند و این گرچه مقایسه‌ای اغراق آمیز به نظر می‌آمد، اما تردیدی نبود که ارنست پرون از نفوذی حیرت‌آور در دربار ایران برخودار است. تا آنجا که من توانستم کشف کنم پرون در دوران تحصیل شاه در سوئیس باغبان کالج روزی بود. بعد از اینکه شاه درسش تمام شد و به ایران برگشت دستور داد پرون را به دربار بیاورند. هرگز معلوم نشد رضا شاه که مردی جدی بود و به طور معمول وجود خارجی‌ها را در دربار تحمل نمی‌کرد، چرا در مورد این سوئیسی به ناگهان استثناء قائل شد.
سپیده دم اندیشه
با قدرت ترین آنها حسین علاء وزیر دربار بود که از یاران وفادار شاه بشمار می‌آمد و هر وقت ایران در وضعی گرفتار می‌شد که هیچکس حاضر به نخست‌وزیر شدن نبود، او را به طور موقتی بر صندلی رئیس دولت می‌نشاندند و ‌این سبب تحیر بود، چون همه خوب می‌دانستند تنها کاری که از علا برمی‌آمد آن است که نظر آخرین کسی را که ملاقات کرده طوطی‌وار تکرار کند. علاء از زنش بیش از هر شخص دیگری حرف شنوایی داشت و این زن که هرگز با من روبرو نشده بود به خون من تشنه بود چون پیش از آنکه من به دربار ایران قدم بگذارم این زن و شوهر یقین داشتند شاه به جز دختر آنها هیچ کسی را به زنی نخواهد گرفت و وقتی مادام علاء با این شکست غیر قابل هضم روبرو شد، نه در عروسی من شرکت کرد و نه دیگر به دربار پا گذاشت.
سپیده دم اندیشه
موقعی که من با او آشنا شدم کولی‌وار با رفیقه‌ای زندگی می‌کرد که هرگز به من معرفی نشد، چون ملکۀ مادر ورود معشوقه‌های پسرانش را به دربار ممنوع کرده بود. علیرضا از زن‌بارگی و عیش و عشرت زیاد خوشش نمی‌آمد.
سپیده دم اندیشه
اشرف‌، علی‌رغم تمام شایعات‌، عزیزترین فرزند رضاخان محسوب نمی‌شد و این حرف هم هرگز از دهان شاه پیر شنیده نشده بود که «محمدرضا نالایق است و اشرف مرد خانواده است» این ادعاها صحت نداشت چون، طبق سنت ‌ها و نحوۀ زندگی خانواده‌های ایرانی‌، فرزند مونث از همان ابتدای تولد در عقب‌ترین ردیف‌ها قرار می‌گرفتند.
سپیده دم اندیشه
پدر تاج‌الملوک یکی از فرماندهان دیوزیون قزاق بود، و رضاخان پدر شاه هم در همین دیوزیون دوره نظام را از سربازی تا افسری طی کرده بود. پس از فوت همسر قبلی رضاخان‌، او موفق شده بود دختر افسر مافوقش را به زنی بگیرد. رضاخان بعداً دو زن دیگر هم گرفت، ولی این موضوع برای تاج‌الملوک چندان ناراحت کننده نبود، چون می‌دانست به خاطر دنیا آوردن پسر بزرگ خانواده‌، مقام خانم بزرگی همیشه برایش محفوظ است.
سپیده دم اندیشه
تاج‌الملوک زنی مغرور بود. حتی یک لحظه هم این فکر از سرش بیرون نمی‌کرد که این رضاخان شوهر او بوده که سلطنت سلسله پهلوی را پایه‌گذاری کرده است. به همین دلیل کسر شأن خود می‌دانست حتی به دیدن ما بیاید، و با وجود اینکه من‌، در مقام ملکه ایران، رسماً بر او ارجحیت داشتم‌، مجبور بودم برای دیدنش به کاخ سلطنتی او برویم. معهذا من از این وضع رنجشی نداشتم و همیشه با کمال ادب و احترام با این بانوی پیر روبرو می‌شدم. اما از نظر روابط انسانی ما هرگز به هم نزدیک نشدیم و تفاوت سنی‌ و نیز تفاوت ریشه فرهنگی‌، باعث شد که هیچ وقت به هم انس و الفتی احساس نکنیم.
سپیده دم اندیشه
پی بردم که در واقع نه فقط شاه بلکه با یکایک افراد خانواده سلطنتی ازدواج کرده‌ام‌، و همچنین دانستم مهمترین شخصیت دربار ایران تاج‌الملوک مادر شاه است.
سپیده دم اندیشه
صیغۀ عقد ما را امام جمعه تهران‌، که علیرغم ریشش مردی مدرن و فرنگی مآب بود، جاری کرد. تفریح او پرورش طوطی و مرغ عشق بود و هر بار که به سفر اروپا می‌رفت‌، عبا و عمامه‌اش را از تن در می‌آورد و کت و شلوار می‌پوشید.
سپیده دم اندیشه
یک روز که هنوز مریض بودم و شاه به عیادتم آمد از او پرسیدم «آیا انگلیسی‌ها خبر دارند مصدق چه فتنه‌هایی بر پا می‌کند؟» - «بله، خبر دارند. خودم چندین بار به آنها تذکر داده ام. هنری گریدی (سفیر امریکا در ایران) هم میانجی شد که پیش از اینکه کار به جاهای باریک بکشد سر عقل بیایند، ولی متاسفانه گوششان بدهکار نیست.»
سپیده دم اندیشه
این درباریانی که از ابراز علاقه‌شان نسبت به مصدق ابایی نداشتند، به نظر من المثنی همان اشراف دربار لویی شانزدهم بودند که با شوق و ذوق به استقبال انقلاب کبیر فرانسه می‌شتافتند.
سپیده دم اندیشه
ظاهرا‌ً با وجود شخصی نظیر رزم آرا‌، انگلیسی‌ها در برابر اعتراضات مردم ایران کوچکترین عکس‌العملی از خود نشان نمی‌دادند و تمام آن داد و فریادهای ایرانی‌ها برایشان حکم سٌرفه کردن تماشاچیان در تالار اٌپرا را داشت. اما گذشت زمان نشان داد که آنها اشتباه می‌کردند. در آوریل ۱۹۵۰ دکتر محمد مصدق به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد. در آن دوران‌، در جلوی بازار تهران یک چلوکبابی پرمشتری قرار داشت که پاتوق طرفداران مصدق بود. حسن شمشیری‌، صاحب این چلوکبابی‌، خود از طرفداران با نفوذ مصدق بشمار می‌آمد. بسیاری از آشنایان من که نمی‌توانستند هوس خوردن چلوکباب شمشیری را از سر بدر کنند، برایم خبر می‌آوردند که تمام بازار پشتیبان مصدق است و همین امروز و فرداست که مصدق قدرت را به دست گیرد.
سپیده دم اندیشه
شرکت نفت موظف است سوخت مورد احتیاج ناوگان بریتانیای کبیر را به قیمت بسیار ارزانی تامین کند و به همین دلیل است که تعداد ناوهای جنگی انگلستان مرتباً رو به افزایش است و از این لحاظ در سراسر دریاها به مقام اول دست یافته است. عمویم توضیح داده بود که انگلیس با اطمینان از خوش خدمتی رزم‌آرا لزومی‌ نمی‌بیند در حل مسئله نفت به نفع مردم ایران عجله‌ای به خرج دهد. سرتیب علی رزم آرا را قبلاً به من معرفی کرده بودند. مردی بود با قیافه‌ای جدی و مصمم و چشم‌هایی مملو از هوش و زیرکی. آن طور که برایم گفته بودند آن قدر خودپسند بود که دیوارهای خانه‌اش را با عکس‌های خودش تزئین کرده بود. چنین به نظر می‌آمد که رزم‌آرا نقشه‌های دور و درازی در سر می‌پروراند و من به هیچ وجه نمی‌توانستم به خودم بقبولانم که موجود قابل اعتمادی است. رزم‌آرا از جمله رجالی بود که، به قول مردم‌، مٌهر اجانب بر آنها خورده بود.
سپیده دم اندیشه
پس از چند سال اقامت در اروپا‌، حالا از نزدیک می‌دیدم که میزان فقر در مملکت شدت پیدا کرده است. در اطراف تهران‌، گروه‌های بسیاری از فقرای ژنده پوش و کودکان مبتلا به راشیتیسم که نیمه برهنه در خرابه‌ها می‌لولیدند به چشم می‌خوردند.
سپیده دم اندیشه
تمام قضایا بر سر نفت دور می‌زد. شرکت نفت ایران و انگلیس، که زیر نظر وزارت دریاداری انگلستان اداره می‌شد، برای ایران حقی بیش از پانزده در صد از منافع قائل نبود و چنین درآمد کمی‌برای کشور وسیعی مثل ایران مطلقاً کافی نبود و باعث شده بود اکثریت افراد ملت محکوم به زندگی با فلاکت باشند.
سپیده دم اندیشه
این معرفی خشک و بی‌روح، و اینکه همه شاه را اعلیحضرت خطاب می‌کردند، و اینکه بعدها من و شاه هیچوقت به هم «تو» نگفتیم، می‌تواند به خوبی نشان دهنده روحیه‌ای باشد که در دربار ایران حاکم است.
سپیده دم اندیشه
محمدرضا شاه اونیفورم مخصوص تشریفات نیروی هوایی را‌، که بعداً فهمیدم لباس مورد علاقه‌اش است‌، به تن کرده بود.
سپیده دم اندیشه
روزنامه را با عصبانیت زیر پتویم قایم کردم تا عمویم اسعد بختیاری‌، که با من همسفر بود ولی از قضایا خبر نداشت‌، آن را نبیند. من که نمی‌توانستم آینده را پیش‌بینی کنم‌، در آن لحظه نمی‌دانستم که هفت سال بعد‌، همین عمو طلاق نامه‌ام را به دستم خواهد داد و به جریانی نقطه پایان خواهد گذاشت که آن شب ندانسته در جریان آغازش قرار گرفته بود.
سپیده دم اندیشه
هنوز در رختخواب جابجا نشده بودم که روزنامه‌های عصر رم را به دستم دادند. این عنوان با حروف درشت‌، در آنها به چشم می‌خورد: «ثریا اسفندیاری، دانشجوی ایرانی در رم. آیا این دختر عروس شاه خواهد شد؟»
سپیده دم اندیشه
در ادامه صحبت‌، شمس گفت «ثریا خانم! من از شما خیلی خوشم آمده. اگر شما با برادر من ازدواج کنید‌، دلم می‌خواهد بهترین دوست و غمخوار شما باشم. در دورانی که فوزیه زن برادرم بود‌، من در دربار خیلی صدمه کشیدم.» مودبانه پرسیدم «چرا؟ چه چیزی باعث ناراحتی شما بود؟» «فوزیه خواهرم را به من ترجیح می‌داد‌، اما به خاطر دخالت‌های اشرف بود که عاقبت کارشان به طلاق کشید. من باید شما را از خواهرم برحذر کنم.»
سپیده دم اندیشه
شمس عاشق سگ بود و می‌گفتند سگ‌هایش را حتی از بچه‌هایش هم بیشتر دوست دارد.
سپیده دم اندیشه

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

حجم

۱٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۳۴ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
۳۲,۵۰۰
۵۰%
تومان