بریدههایی از کتاب خاطرات ثریا پهلوی
۳٫۶
(۵۷)
میگویند رضا شاه خیال داشت در این مورد متممیبه قانون اساسی اضافه کند که بر طبق آن هر ملکهای برای به دنیا آوردن فرزند ذکور مهلتی پنج ساله داشت و در صورت عدم موفقیت، در پایان این مهلت خود به خود مطلقه میشد.
monika
ثریا زنی بود که محمدرضا واقعاً عاشقش بود.
سپیده
. من اطمینان دارم ماجرایی که در زیر بازگو میکنم عین واقعیت است:
وقتی شمس و اشرف به سن ازدواج رسیدند، رضاشاه آن دو را به اتاق کارش احضار کرد و در آنجا دو مرد جوان را به آنها معرفی کرد و گفت: «اینها شوهرهای شما هستند. انشالله به پای هم پیر شوید.» این دو علی قوام و علی جم بودند. قرار بود که شمس با علی قوام و اشرف با علی جم ازدواج کند.
شب قبل از عقدکنان، شمس پیش رضا شاه میرود و میگوید: «من از این علی جم بیشتر خوشم میآید. اگر اجازه بفرمایید به جای علی قوام، زن او بشوم.»
رضا شاه جواب میدهد «البته، هیچ عیبی ندارد، هر کاری شدنی است.»
اشرف مجبور شد در آخرین لحظه تسلیم هوس خواهر بزرگش بشود و با شوهر تعیین شده برای شمس ازدواج کند
سعید دونقطه دی
هیچ کاری در دنیا مشکلتر از دلالی محبت نیست.
سپیده دم اندیشه
آداب معاشرت رسمیباقی نمیماند. سر وینستون هم اتفاقاً همان روز سمعک جدیدی خریده بود که در تمام مدت خوردن غذا مرتباً خاموش و روشنش میکرد و قُر میزد که «من هنوز به این صاحب مرده عادت نکردهام.» گاهی چند کلمهای میشنید. گاهی اصلاً چیزی نمیشنید. بالاخره سمعکش را خاموش کرد و توی جیبش گذاشت و به این ترتیب گفتگوی طبیعی با میزبان شهیرمان میسر نشد. البته بعدها شنیدم مستر چرچیل هر وقت به شرکت در گفتگوی کسل کنندهای مجبور شود خرابی سمعک را بهانه میآورد و جانش را خلاص میکند.
سپیده دم اندیشه
از این نظر که من اصولاً با اعدام مخالفم، از شاه پرسیدم «این حکم را اجرا خواهید کرد؟»
شاه جواب داد «نه. من از مصدق نفرت ندارم. احتمالا اگر او نبود هنوز هم نفت ما دست بیگانگان بود. به علاوه صلاح نیست از او یک شهید بسازیم.»
شاه حکم اعدام مصدق را به سه سال حبس تنزل داد. پیرمرد مدت محکومیتش را در یک بیمارستان به سر برد و بعد به او اجازه داده شد به ملکش احمدآباد در نزدیکی تهران برگردد. در آن جا زیر نظر پلیس زندگی میکند و گرچه بیش از هشتاد سال از سنش میگذرد، معهذا با تمامیقلب و وجود یک یاغی به تمام معنی باقی مانده است.
سپیده دم اندیشه
در همین زمان در شهر شایع شد تودهایها قصد دارند جسد رضاشاه را از قبرش بیرون بکشند. این بزرگترین کفر ممکن محسوب میشد چون برای ایرانیان متعصب شاه سایه خداست و آرامگاهش مکانی مقدس است.
سپیده دم اندیشه
من تشخیص دادم زنهای اطرافم نه تنها بیبهره از قدرت و نفوذ نیستند بلکه بالعکس دربار ایران درباری بیش از حد زنانه است. زنهای دربار اگرچه رسماً حقی نداشتند ولی عملاً برای اجرای نقشهها و رسیدن به هدفهایشان در بکار بستن انواع مکر و حیله مهارتی کمنظیر از خود نشان میدادند و به نظرم میآمد در میان حکومتی زن سالاری گرفتار آمدهام که حکمران آن تاجالملوک پهلوی است.
نفیس
بچه که بودم بگو و بخند و بازی را دوست داشتم. موجودی سر به هوا و محتاج محبت بودم. با تن دادن به ازدواج سلطنتی در شرایطی گرفتار آمدم که در آن گسترش روابط انسانی غیر ممکن بود. انگار مرا در یک قفس طلایی جای داده بودند، قفسی که در پشت میلههای آن حق نداشتم، جز حرفهای دست دوم غربال شده، کلامی بشنوم.
Zeinab
اگر بگویم تصور اینکه باید ایران را برای همیشه ترک کنم دلم را به درد میآورد، دروغ گفتهام...
BehRad
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان