بریدههایی از کتاب فرندز
۳٫۸
(۶۱)
زخمها را دوست دارم، چون حکایت از یک داستان واقعی دارند و نشان میدهند که جنگیدهام و بهسختی پیروز شدهام.
لیلا یزدی
تنها کاری که درست انجامش دادم، تسلیمنشدن بود. هرگز دستهایم را بالا نبردم و نگفتم «بسه دیگه. نمیتونم تحمل کنم. تو بردی». به خاطر همین، سرم را بالا میگیرم و آمادهٔ چالشهای بعدی هستم.
Bookworm
دوستی را پیدا کنید که حاضر باشد چیزی را با شما ترک کند -آن وقت دوستیتان به شکل عجیبی عمیق میشود.
Bookworm
زخمها را دوست دارم، چون حکایت از یک داستان واقعی دارند و نشان میدهند که جنگیدهام و بهسختی پیروز شدهام.
faezeh
زخمها را دوست دارم، چون حکایت از یک داستان واقعی دارند و نشان میدهند که جنگیدهام و بهسختی پیروز شدهام.
Bookworm
وقتی کسی به دیگری خوبی میکند، چهرهٔ خداوند را میبینم. اما نمیتوانید چیزی را که خودتان ندارید، به دیگران بدهید. پس سعی میکنم هر روز بهتر از دیروز باشم. لغزشهایم را قبلاً کردهام، پس وقتی کسی به من نیاز داشته باشد، همان کاری را میکنم که همهمان برایش خلق شدهایم: کمک به دیگران.
لیلا یزدی
فکر میکنم حتماً باید همهٔ رؤیاهایتان برآورده شود تا بفهمید رؤیاهای اشتباهی بودهاند.
Bookworm
خدا همه جا هست، فقط باید ضمیرتان را پاک کنید تا او را ببینید.
نهال
تنها کاری که درست انجامش دادم، تسلیمنشدن بود. هرگز دستهایم را بالا نبردم و نگفتم «بسه دیگه. نمیتونم تحمل کنم. تو بردی».
نهال
«واقعیت مثل زیتونه، شاید اولش تلخ و بدمزه باشه، ولی کمکم ازش خوشت میاد».
نهال
«میدونی، کریگ؟ این پول و شهرت اصلاً اون چیزی نبود که فکرش رو میکردیم. اصلاً چیزی رو درست نمیکنه» (برای کسی که همهٔ عمرش بهدنبال معروفشدن بوده و تازه فهمیده که شهرت کمبودهایش را جبران نمیکند، حرف خیلی منطقی و نگرانکنندهای بود.
Bookworm
از بین همهٔ داروها و مواد مخدر، هنوز هم شادکردن دیگران برایم بیشترین لذت را دارد
نغمه
انگار همیشه کسانی که استعداد خیلی زیادی دارند، زودتر میمیرند.
farnaz
تا مدت زیادی، دوست نداشتم خیلی دربارهٔ دوستان حرف بزنم. یکی از دلایلش این بود که من کارهای دیگری هم کردهام، اما همه میخواستند فقط از چندلر بگویند
Bookworm
اگر دارید برایم از روی تأسف سر تکان میدهید، ایرادی ندارد. بگذارید آن کس که هیچ گناهی ندارد، اولین سنگ را بیندازد
Bookworm
چه کسی موقعی که دارد اشتباهی را مرتکب میشود، میداند که کارش اشتباه است؟ اگر میدانستیم کارمان اشتباه است که آن را انجام نمیدادیم.
Bookworm
واقعاً در تاریکی مطلق هم کمی نور پیدا میشود، فقط باید
دنبالش بگردید.
کاربر ۷۴۶۵۰۷۰
تنها کاری که درست انجامش دادم، تسلیمنشدن بود. هرگز دستهایم را بالا نبردم و نگفتم «بسه دیگه. نمیتونم تحمل کنم. تو بردی». به خاطر همین، سرم را بالا میگیرم و آمادهٔ چالشهای بعدی هستم.
لیلا یزدی
کودک بدون همراه، شیش هیچ، اون واقعاً به عشق نیاز داره، شیش هیچ، اون از عشق میترسه».
لیلا یزدی
داشتم طعم شهرت را میچشیدم. اما پشت زرقوبرق این شهر، بالاتر از آسمانخراشها و ستارههایی که در آسمان چشمک میزدند، خدا به انتظار نشسته بود و داشت نگاهم میکرد. اصلاً هم عجلهای نداشت، چون خودش زمان را اختراع کرده.
کاربر ۳۷۳۶۸۵۸
حجم
۸۰۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
حجم
۸۰۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان