بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شرط‌بندی | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب شرط‌بندی اثر آنتوان چخوف

بریده‌هایی از کتاب شرط‌بندی

۴٫۶
(۹۳۷)
شما ممکن است مغرور و خردمند و خوب باشید، منتها مرگ چنان شما را از صفحه‌ی زمین محو می‌کند که گویی چیزی بیش از موش کور نبوده‌اید. اَعقاب و تاریخ و نبوغ فناناپذیرتان همگی، با این کره‌ی خاکی، یا خواهید سوخت، یا منجمد خواهد شد.
جو مارچ
درست است که در طول این زمان نه دنیا را دیدم و نه مردم را، اما با خواندن کتاب‌های شما شراب‌هایی ناب نوشیدم
║▌║▌║ اقلیت ║▌║▌║
شما عقلتان را از دست داده‌اید و به بیراهه افتاده‌اید. کذب را به جای حقیقت و زشتی را به جای زیبایی پذیرفته‌اید. همان طور که اگر درختان سیب و پرتقال به ناگهان به جای میوه قورباغه و مارمولک بار بدهند یا گل‌های رز بوی اسب عرق کرده بدهند، شما حیرت خواهید کرد. من نیز متعجبم از اینکه شما بهشت را با دنیا عوض کرده‌اید!
hanie
کدام جلاد انسانی‌تر عمل می‌کند؛ آن‌که در عرض یکی دو دقیقه شما را می‌کشد یا آنکه طی سال‌های متمادی جانتان را می‌گیرد؟»
🌻mehrnaz
شما ممکن است مغرور و خردمند و خوب باشید، منتها مرگ چنان شما را از صفحه‌ی زمین محو می‌کند که گویی چیزی بیش از موش کور نبوده‌اید. اَعقاب و تاریخ و نبوغ فناناپذیرتان همگی، با این کره‌ی خاکی، یا خواهید سوخت، یا منجمد خواهد شد.
علی
«شراب برانگیزاننده‌ی شهوت است و شهوت هم بدترین دشمن زندانی. به علاوه، هیچ چیز از این افسرده‌کننده‌تر نیست که تنهایی شراب بنوشی و کسی را هم نبینی. سیگار هم هوای اتاق را آلوده می‌کند».
SALEH .F
مغرور و خردمند و خوب باشید، منتها مرگ چنان شما را از صفحه‌ی زمین محو می‌کند که گویی چیزی بیش از موش کور نبوده‌اید.
yeganeh
شما عقلتان را از دست داده‌اید و به بیراهه افتاده‌اید. کذب را به جای حقیقت و زشتی را به جای زیبایی پذیرفته‌اید.
zeynab_m91
شما ممکن است مغرور و خردمند و خوب باشید، منتها مرگ چنان شما را از صفحه‌ی زمین محو می‌کند که گویی چیزی بیش از موش کور نبوده‌اید.
الاهی هب لی کمال الانقطاع الیک....
در میان مهمانان، وکیل جوان ۲۵ ساله‌ای حضور داشت. وقتی نظرش را پرسیدند، گفت: «مجازات اعدام و حبس ابد به یک نسبت غیر اخلاقی‌اند، اما اگر ناچار بودم میان مجازات اعدام و حبس ابد یکی را انتخاب کنم، قطعاً حبس ابد را برمی‌گزیدم. زندگی‌کردن به هر نحوی بهتر از مرگ است». بحث داغی درگرفت. بانکدار، که جوان‌تر بود و آن روزها نگران‌تر به نظر می‌رسید، ناگهان عنانش را از دست داد و با مشت بر میز کوبید و سر مرد جوان فریاد کشید: «درست نیست!... من سر دو میلیون شرط می‌بندم که پنج سال در حبس انفرادی نمی‌مانید!» مرد جوان گفت: «اگر جدی می‌گویید من شرط را قبول می‌کنم، منتها پنج سال نه، بلکه پانزده سال می‌مانم!» بانکدار با صدای بلند گفت: «پانزده سال؟... باشد!... آقایان من سر دو میلیون شرط می‌بندم». مرد جوان گفت: «قبول است. شما سر پولتان شرط می‌بندید و من سر آزادیم!» و بدین ترتیب، این شرط خطرناک و مسخره بسته شد.
علی

حجم

۱۳٫۸ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۳ صفحه

حجم

۱۳٫۸ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۳ صفحه

قیمت:
رایگان