بریدههایی از کتاب شرطبندی
۴٫۶
(۱۰۲۳)
از هر آنچه شما برای آن زندگی میکنید بیزارم.
itshesam
اکثر مهمانها، که میانشان روزنامهنگاران و فرهیختگان بسیاری هم حضور داشتند، اعدام را محکوم کردند. آنان این نوع مجازات را منسوخ و غیراخلاقی و مغایر با دولتهای مسیحی میدانستند.
از منظر عدهای از آنان، حبس ابد میبایست در همه جا جانشین اعدام میشد. بانکدار، که میزبان آنان نیز بود، گفت: «من با شما همرأی نیستم. نه اعدام را تجربه کردهام و نه حبس ابد را، اما اگر کسی بخواهد میان آنها اولویت قرار دهد ـ به شخصه ـ اعدام را اخلاقی و انسانیتر از حبس ابد میبینم. اعدام فرد را در جا میکشد منتها حبس ابد آهسته آهسته. کدام جلاد انسانیتر عمل میکند؛ آنکه در عرض یکی دو دقیقه شما را میکشد یا آنکه طی سالهای متمادی جانتان را میگیرد؟»
یکی از مهمانها گفت: «هر دوی اینها به یک نسبت غیر اخلاقیاند، چون هر دو هدف یکسانی دارند: گرفتن جان. دولت خدا نیست و حق ندارد چیزی را بگیرد که وقتی آن را بخواهی بازگشتی در آن نیست!»
K24
نه اعدام را تجربه کردهام و نه حبس ابد را، اما اگر کسی بخواهد میان آنها اولویت قرار دهد ـ به شخصه ـ اعدام را اخلاقی و انسانیتر از حبس ابد میبینم. اعدام فرد را در جا میکشد منتها حبس ابد آهسته آهسته. کدام جلاد انسانیتر عمل میکند؛ آنکه در عرض یکی دو دقیقه شما را میکشد یا آنکه طی سالهای متمادی جانتان را میگیرد؟»
نلی
اکثر مهمانها، که میانشان روزنامهنگاران و فرهیختگان بسیاری هم حضور داشتند، اعدام را محکوم کردند. آنان این نوع مجازات را منسوخ و غیراخلاقی و مغایر با دولتهای مسیحی میدانستند.
نلی
شما عقلتان را از دست دادهاید و به بیراهه افتادهاید. کذب را به جای حقیقت و زشتی را به جای زیبایی پذیرفتهاید. همان طور که اگر درختان سیب و پرتقال به ناگهان به جای میوه قورباغه و مارمولک بار بدهند یا گلهای رز بوی اسب عرق کرده بدهند، شما حیرت خواهید کرد. من نیز متعجبم از اینکه شما بهشت را با دنیا عوض کردهاید!... نمیخواهم شما را درک کنم!
shabnam
بعد از سال دهم، زندانی بدون آنکه تکانی بخورد پای میز مینشست و فقط انجیل میخواند. برای بانکدار عجیب بهنظر میرسید که مردی که طی چهار سال بر ششصد جلد کتاب تسلط یافته قریب به یک سال را صرف خواندن کتاب کمحجمِ آسانالفهمی بکند. پس از آن، نوبت به الهیات و تاریخ دین رسید.
در دو سال، آخر حبس، زندانی کتابهای جور و واجور بسیاری خواند. مدتی گرم مطالعهی علومِ طبیعی بود. بعد کتابهای لرد بایرون و شکسپیر را درخواست کرد. همزمان، یادداشتهایی میفرستاد و کتابهایی دربارۀ شیمی، راهنمای پزشکی، رمان، رسالههایی دربارهی فلسفه و الهیات درخواست میکرد. مطالعات او آدم را به یاد مردی، در میان تکههای کشتی به گل نشستهاش، میانداخت که در تلاش برای نجات زندگیاش مصرانه از تخته پارهای به تخته پارهی دیگر چنگ میزد.
علی
در نیمهی دوم سال ششم، زندانی مشتاقانه شروع به مطالعهی زبانها و فلسفه و تاریخ کرد. چنان با ولع به مطالعهی اینها میپرداخت که بانکدار بهسختی فرصت مییافت کتابهای سفارشیاش را تهیه کند. در طول چهار سال، حدود ششصد جلد کتاب به درخواست وی تهیه شد. طی همین زمان بود که بانکدار نامهی زیر را از زندانی دریافت کرد:
«زندانبان عزیزم! این سطور را به شش زبان برای شما مینویسم. آنها را زبانشناسان نشان دهید و بگذارید آنها را بخوانند. چنانچه یک غلط هم نیافتند، از شما درخواست میکنم گلولهای در باغ شلیک کنید. شلیک گلوله به من نشان خواهد داد که تلاشهایم بیثمر نبودهاند. نوابغ همهی اعصار و همهی سرزمینها به زبانهای گوناگون صحبت میکنند، اما در دل همگی آنها شعلهی یکسانی مشتعل است. آه...! اگر بدانید حال که قادر به درک آنها هستم چه شادی آسمانیای احساس میکنم!»
خواستهی زندانی انجام شد. بانکدار دستور داد دو گلوله در باغ شلیک کنند.
علی
در سال دوم، دیگر صدای پیانو به گوش نمیرسید و زندانی تنها خواستار آثار کلاسیک شده بود. در سال پنجم، آوای موسیقی باز به گوش رسید و زندانی خواستار شراب شد. آنان، که از پنجره او را میدیدند، گفتند: «به جز خوردن و آشامیدن و درازکشیدن در رختخواب و پیوسته خمیازهکشیدن و خشمگینانه با خود سختگفتن هیچ کاری انجام نمیداد. کتاب نمیخواند. بعضی شبها مینشست و مینوشت. منتها صبح که میشد نوشتههایش را پاره میکرد. بارها صدای گریهاش شنیده شد...».
علی
«هدف از این شرط چه بود؟... نفع اینکه آن مرد پانزده سال از زندگیش و من دو میلیون را هدر بدهم در چیست؟... آیا این شرطبندی اثبات میکند که مجازات اعدام بهتر یا بدتر از حبس ابد است؟ نه... نه!... کلاً مزخرف و بیمعنی است. تا آنجا که به من مربوط میشد کرشمهی مردی شکمسیر بود و تا آنجا که به او مربوط میشد حرص و آز او برای پول...»
علی
شما عقلتان را از دست دادهاید و به بیراهه افتادهاید. کذب را به جای حقیقت و زشتی را به جای زیبایی پذیرفتهاید. همان طور که اگر درختان سیب و پرتقال به ناگهان به جای میوه قورباغه و مارمولک بار بدهند یا گلهای رز بوی اسب عرق کرده بدهند، شما حیرت خواهید کرد. من نیز متعجبم از اینکه شما بهشت را با دنیا عوض کردهاید!... نمیخواهم شما را درک کنم!
safaeinejad
من از کتابهای شما بیزارم و از خرد و از موهبتهای این جهان هم! همهی اینها بیارزش، فانی، واهی، فریبندهاند؛ مثل سراب. شما ممکن است مغرور و خردمند و خوب باشید، منتها مرگ چنان شما را از صفحهی زمین محو میکند که گویی چیزی بیش از موش کور نبودهاید. اَعقاب و تاریخ و نبوغ فناناپذیرتان همگی، با این کرهی خاکی، یا خواهید سوخت، یا منجمد خواهد شد.
mahsa
شما ممکن است مغرور و خردمند و خوب باشید، منتها مرگ چنان شما را از صفحهی زمین محو میکند که گویی چیزی بیش از موش کور نبودهاید. اَعقاب و تاریخ و نبوغ فناناپذیرتان همگی، با این کرهی خاکی، یا خواهید سوخت، یا منجمد خواهد شد.
nh74
با خواندن کتابهای شما شرابهایی ناب نوشیدم، آواز خواندم، در جنگلها گوزن و گراز وحشی شکار کردم، عاشق زنان شدم ـ زیبا به لطافت ابرها و آفریدههای سحر شاعران و نابغههای شماـ؛ زنانی که شبها به سراغم میآمدند و در گوشهایم قصههای دلانگیزی زمزمه میکردند که مدهوش میشدم!
با خواندن کتابهای شما، تا قلههای «البرز» و «مون» بلان صعود کردم و از آنجا طلوع خورشید را دیدم
Mo. Si Sakht Pour
زندگیکردن به هر نحوی بهتر از مرگ است».
Alireza
دولت خدا نیست و حق ندارد چیزی را بگیرد که وقتی آن را بخواهی بازگشتی در آن نیست!»
Alireza
اعدام فرد را در جا میکشد منتها حبس ابد آهسته آهسته
Alireza
همان طور که اگر درختان سیب و پرتقال به ناگهان به جای میوه قورباغه و مارمولک بار بدهند یا گلهای رز بوی اسب عرق کرده بدهند، شما حیرت خواهید کرد. من نیز متعجبم از اینکه شما بهشت را با دنیا عوض کردهاید!... نمیخواهم شما را درک کنم!
دختر بهاری
شما عقلتان را از دست دادهاید و به بیراهه افتادهاید. کذب را به جای حقیقت و زشتی را به جای زیبایی پذیرفتهاید.
SarMiro
در پیشگاهِ خداوندی که ناظر من است، با هوشیاری کامل به شما میگویم که از آزادی و زندگی و تندرستی و همهی چیزهایی که در کتابهای شما موهبت دنیوی نامیده میشوند، بیزارم!
Mehdi
من نیز متعجبم از اینکه شما بهشت را با دنیا عوض کردهاید!...
~ از ساکنین قلعه ی متحرک هاول ~
حجم
۱۳٫۸ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۳ صفحه
حجم
۱۳٫۸ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۳ صفحه
قیمت:
رایگان