بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب من زنده‌ام | صفحه ۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب من زنده‌ام

بریده‌هایی از کتاب من زنده‌ام

نویسنده:معصومه آباد
انتشارات:انتشارات بروج
امتیاز:
۴.۷از ۸۲۶ رأی
۴٫۷
(۸۲۶)
با عصبانیت برگه‌ی «من زنده‌ام» را نشانم داد و گفت: این رمز چیست؟ - این رمز نیست. این دو کلمه است. می‌خواستم خبر زنده بودنم را به خانواده‌ام برسانم. - کسی که تا اینجا می‌آید یعنی همه چیز می‌داند، اگر می‌خواهی جواب ما را با نمی‌دانم بدهی خبر زنده ماندنت به خانواده‌ات نمی‌رسد. - من از مردن هراسی ندارم هراس من از زنده ماندن در اینجاست.
حــق پرســت
هیچ خبری از سر و صدای توپ و خمپاره و بمباران هواپیماها نبود. مردم در شرایط عادی زندگی می‌کردند. حتی بچه‌های مدرسه با کیف و کتاب و روپوش مرتب در مسیر مدرسه بودند. نبض زندگی مردم، عادی می‌زد. هیچ نگاهی مضطرب و هیچ چهره‌ای پریشان نبود. هیچ خانه‌ای بر سر اهل و عیال صاحب‌خانه آوار نشده بود. خانه‌ها سنگربندی نشده بود. خدایا آبادان، کجا بصره کجا؟ خرمشهر کجا، بصره کجا؟ بعثی‌ها با مردم می‌جنگیدند و ایران با ارتش بعث و سربازان نظامی. اسیران ما سربازان و نظامیان عراقی و اسیران آنها مردم غیرنظامی و ساکنین شهرها و مسافران جاده‌های شهرها بودند.
حــق پرســت
مگه نشنیدی میگن تنها دردی که شبیه جون کندن و جدا شدن روح از بدنه درد زایمانه
f.tehrani1990
آرزوها قشنگ نیستند، این فاصله‌ی رسیدن به آرزوهاست که قشنگ است. آقای سرهنگی
امیررضا
من زنده‌ام که فراموش نکنیم جنگ تحمیلی هشت‌ساله‌، جنگ دنیا با ایران بود و دفاع ما یک دفاع یک‌تنه بود. میگ‌ و میراژهایی که بمب بر سر ما می‌ریختند هدیه‌ی شوروی و فرانسه بودند و مواد اولیه‌ی بمب‌های شیمیایی گاز خردل و سیانور، تحفه‌ی آلمان به رژیم بعث عراق بود. هواپیماهای خبرچین آواکس و ناوهایی که نفت‌کش‌های عربستان و کویت را اسکورت می‌کردند، همه چشم‌روشنی آمریکا به صدام بود.
یا فاطمه زهرا (س)
من زنده‌ام که فراموش نکنیم از خانواده آبیان، پدر و پسر که در یک روز شهید شدند و مادر، حجله‌ی همسر و فرزندش را با هم چید. من زنده‌ام که فراموش نکنیم هنوز هم میثم پسر طلبه‌ی شهید حسین‌زاده (مفقودالاثر) هر شب چشم انتظار، پشت در حیاط می‌خوابد که شاید یک روز پدرش بی‌خبر در خانه را بزند و او اولین نفری باشد که در را به رویش باز ‌کند. من زنده‌ام که فراموش نکنیم ما آزادگان هنوز شب‌ها با کابوس زندان الرشید و استخبارات، قتلگاه‌های عنبر، رمادیه، تکریت و موصل از خواب می‌پریم بی‌آنکه سازمان‌های مدافع حقوق بشر به آن همه جنایات پاسخی داده باشند.
یا فاطمه زهرا (س)
در راه بمانید، اما جا نمانید. در راه ماندن بهتر از جا ماندن است. این ابیات نوشتنی نیست، فهمیدنی است. هر قدر فهمیدید، بنویسید. راز فهمیدن از خود فانی شدن و در دوست باقی شدن است. من عرف نفسه فقد عرف ربه. اولین مرحله‌ی خداشناسی، معرفت به خود است.
فائزه
باید به فرشته‌ی مرگ دست دوستی می‌دادیم. برای غلبه بر ترس از مرگ و دوستی با عزراییل مراقبه می‌کردیم. عزرائیل در پس ذهن ما فرشته‌ی زیبایی نبود. عزرائیل سیاه و هول‌انگیز بود و ما از او می‌ترسیدیم. اما باید عزرائیل این فرشته‌ی فریبا و مقرب را می‌شناختیم و عاشقش می‌شدیم. او سفیر خدا در زمین بود. سفیری ‌که در تمامی موجودات زنده حلول می‌کند، از آنها عبور و روحشان را قبض می‌کند تا بتواند به عالم بالا برساند.
قطره دریاست اگر با دریاست
همه‌ی ما در دنیا از چیزی می‌ترسیم، اصلاً چرا می‌ترسیم؟ شما از چه چیز می‌ترسید؟ هر کدام‌مان از چیزی می‌ترسیدیم. از سوسک و موش و حیوانات درنده گرفته تا تاریکی و تنهایی، خشم و فقر و گرسنگی و تشنگی، ارواح و اجنه و آتش جهنم و... ترس از عزرائیل و ترس از مرگ. احساس ترس مثل یک بیماری مزمن تمام روح و جان ما را گرفته و به سختی از روح و تنمان کنده می‌شود. اگر خدا همه جا هست و بر همه چیز بینا، قادر و تواناست چرا از غیرخدا می‌ترسیم. در این کلاس فهمیدیم از غیرخدا ترسیدن شرک است
قطره دریاست اگر با دریاست
از همه‌مان پرسید: بگویید من کیستم؟ هر کدام از ما تعریف خود را از «من» گفت: من یعنی چشمِ من، من یعنی گوشِ من، من یعنی عقلِ من، من یعنی دستِ من، من یعنی پای من، من یعنی زبانِ من، من یعنی قلبِ من، من یعنی دلِ من، من یعنی... استاد گفت: قشنگ‌تر ببینید. من یعنی دست من یعنی بخشی از خدا، من یعنی چشم من یعنی بخشی از خدا. حالا دیگر چشم، زبان و گوش و دست و پا و قلب اعتبار بیشتر و جایگاه بالاتری پیدا می‌کند. پس شما امانت‌دار می‌شوید و رسالت مهم‌تری پیدا می‌کنید. وقتی‌ منِ شما سرشار از خدا شد آن وقت منِ شما یعنی چشم خدا، گوش خدا، عقل خدا، دست خدا، پای خدا، زبان خدا، قلب خدا و آن وقت است که تکه‌ای از خدا می‌شوید.
قطره دریاست اگر با دریاست
داشتن شماره‌ برای اسیر جنگی مثل مردن با اسم و رسم بود اگر چه در یک جنگ بی‌قانون دلیل مرگ اسیر جنگی هم مبهم است.
سیدتی🌱
حلیمه تن بسیار ظریف و شکننده‌ای داشت. حتی وقتی درد بی‌رحمانه بر او می‌تازید صبورانه صدایش را در گلو پنهان می‌کرد. وقتی بی‌قرار می‌شد از من می‌خواست برایش از رساله‌ی بی‌بی یک جمله بگویم و من هم به او می‌گفتم بی‌بی همیشه می‌گفت: اگه یه روز بیدار شدی و دیدی هیچ جات درد نمی‌کنه، بدون که مُردی. درد مال آدم زنده‌س. آدم با درد به دنیا می‌آد.
سیدتی🌱
مادرم می‌گفت «وقتی یادگرفتی سوزن را نخ کنی یعنی سرنخ زندگی را به دست گرفته‌ای»
سیدتی🌱
در اردوگاه موصل حاج آقا ابوترابی می‌گفت «هر کس بتونه اسیر دیگری را بخندونه؛ فرشته‌ها برایش ثواب می‌نویسند.»
سیدتی🌱
فقط بنویس «من زنده‌ام» .
fatemeh_z_gh09
- خدایا تو هم دیدی که چگونه گردن آنها را تیغ جهل و نادانی دشمن می‌برید.
zahraa_mousaavii
توی این باغ‌ها درختی پرگل به نام خرزهره بود با گل‌هایی بی‌اندازه تلخ. مادرم می‌گفت: گول قشنگی کسی یا چیزی را نخورید. بعضی‌ها مثل گل خرزهره قشنگ هستند اما با ده من عسل هم نمی‌شود آنها را بخوری.
کاربر ۸۸۴۷۵۲
رنج و درد همزاد آدمی است. سختی‌ها آدم را بزرگ و عاقل می‌کند و آدم هر چه بزرگ‌تر می‌شود مشکلاتش هم با خودش بزرگ می‌شوند. باید بدانی راه‌حل مشکلات در خود مشکلات است، فقط باید با تفکر و تلاش آن را پیدا‌ کنی. آن وقت می‌توانی بر مشکلاتت غلبه ‌کنی.
خانومِ سین🌱!
ما از مسجد تغذیه می‌شدیم، از مسجد ایده می‌گرفتیم و در مسجد برای فردا برنامه‌ریزی می‌کردیم. هرکس مأموریتی داشت.
خانومِ سین🌱!
دخترم رنج و درد همزاد آدمی است. سختی‌ها آدم را بزرگ و عاقل می‌کند و آدم هر چه بزرگ‌تر می‌شود مشکلاتش هم با خودش بزرگ می‌شوند. باید بدانی راه‌حل مشکلات در خود مشکلات است، فقط باید با تفکر و تلاش آن را پیدا‌ کنی. آن وقت می‌توانی بر مشکلاتت غلبه ‌کنی.
کتاب دوست

حجم

۳٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۵۵۲ صفحه

حجم

۳٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۵۵۲ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
۴۰,۰۰۰
۵۰%
تومان