بریدههایی از کتاب دوازده ستون موفقیت
نویسنده:جیم ران، کریس وایدنر
مترجم:امیرحسن مکی
انتشارات:انتشارات نسل نواندیش
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۵از ۳۸ رأی
۴٫۵
(۳۸)
میزنه «بصیرت» یا «روشنبینی» هستش. او میگه: " رهبران بزرگ بصیر و خوشبین هستن. " یه رهبر علاوه بر این که باید واقعبین باشه و بدونه در چه موقعیتی قرار گرفته، باید بدونه که چطور میتونه خود و پیروانش رو به مقصد بهتری برسونه. این، یعنی بصیرت و خوشبینی.»
«بسیار خب، میشه به من بگین چطور میتونم ازش استفاده کنم؟»
«البته. برای مثال، زندگی زناشوییات رو در نظر بگیر. دوست داری چه جوری باشه؟ با درنظر داشتن این که الآن چطوری هستش، آیندهی روشنی رو براش مجسم کن، این تجسم رو انتقال بده و برای رسیدن به اون تلاش کن. این روش، در هر موقعیتی مؤثره. آیندهی روشنی رو در ذهنت خلق کن، برای رسیدن بهش برنامهریزی
احمد زرگانی
«صداقت. آقای دیویس میگه که رابطهی رهبر و پیرو بر اساس اعتماد استواره. اگه کسی بهت اعتماد نداشته باشه، ازت پیروی نمیکنه. پس، نگاه دقیقی به زندگیت بنداز و اطمینان حاصل کن که صداقت رو در همهی سطوح زندگی رعایت کنی. اطمینان حاصل کن که حرف و عملت یکی باشه و در زندگی آدم روراستی باشی. همچنین، باید آدم خوشبینی باشی. مردم دوست دارن اونا رو به جایی بهتر از جای فعلیشون برسونی.»
«اما، اگه موقعیتی که توش قرار دارین، وخیم باشه چی؟ در چنین وضعیتی چطور میشه آیندهی بهتری رو ترسیم کرد؟»
«باید بدونی به کجا داری میری. یکی دیگه از مطالبی که آقای دیویس همیشه ازش حرف
احمد زرگانی
رهبری اینه: "یه رهبر خوب فقط نباید به فکر بهبود کار مردم باشه، بلکه باید به پیشرفت زندگیشون هم کمک کنه. " رهبران بزرگ به فکر زندگی مردم هستن، نه این که فقط به فکر منفعت گرفتن از اونا باشن.»
«خب، دیدگاه آقای دیویس دربارهی ویژگیهای رهبران چیه؟ منظورم اینه که روی چه چیزهایی باید کار کنم؟»
«میتونی روی همهی اون چیزهایی که تا حالا دربارهشون حرف زدیم، کار کنی.»
چارلی این را گفت و از مایکل خواهش کرد که یک پیچگوشتی به او بدهد. مایکل پیچگوشتی بلندی به او داد و گفت: «بدون شک، این کار رو میکنم، اما چه ویژگی خاصی در یه رهبر باید وجود داشته باشه؟»
احمد زرگانی
و گستاخی هستن. من دلم نمیخواد چنین آدمی باشم.»
«نباید هم دلت بخواد. اما این قبیل افراد با این که در رسانهها خیلی سر و صدا راه میندازن، در اقلیت قرار دارن. میلیونها رهبر بزرگ که در سراسر دنیا تحول ایجاد میکنن از این خصوصیت مبرا هستن. آقای دیویس رمز موفقیت یه رهبر رو این طور بیان میکنه: " رهبر باید قوی باشه، اما نه گستاخ؛ مهربان باشه، اما نه ضعیف؛ بیباک باشه، اما نه زورگو؛ متفکر باشه، اما نه کاهل؛ متواضع باشه، اما نه ترسو؛ با غرور باشه، اما نه متکبر؛ شوخ طبع باشه، اما نه سبک. " میبینی، افراط، حتی ویژگیهای خوب رو به بدی میکشونه!»
«بسیار منطقیه!»
«آقای دیویس میگه که یکی دیگه از اصول مهم
احمد زرگانی
که رهبران در اوج قرار میگیرن و به همین نسبت درآمد و مقامشون هم بالاتره. اگه بخوای درآمد بیشتری داشته باشی، باید با تبدیل شدن به رهبری بهتر، برای مردم مفید واقع بشی.»
مایکل گفت: «میشه بیشتر دربارهش توضیح بدین؟»
«البته. خوب فکر کن: وقتی با اِمی یا یکی از مشتریهات حرف میزنی، آیا دربارهی وضعیتی که الآن هست صحبت میکنی یا اون چیزی که میتونه بشه؟ رهبران دربارهی اون چیزی که میتونه بشه حرف میزنن. اونا به مردم امید میدن و سپس مردم رو در رسیدن به اون کمک میکنن.»
«حالا فهمیدم. اما مشکلی که در این به اصطلاح «رهبرها» سراغ دارم، اینه که اونا آدمهای متکبر
احمد زرگانی
میکنن.»
«بسیار خب، چطور میتونم به یه رهبر بزرگ تبدیل بشم؟»
«مقدمهش با اصول تأثیرگذاری، یعنی شخصیت و مهارت که چندی پیش دربارهشون بحث کردیم، آغاز میشه. فروش و رهبری شبیه هم هستن و هر دو ریشه در تأثیرگذاری دارن. اما علاوه بر این، آقای دیویس چند اصل دیگه رو هم ذکر میکنه. یکی از چیزهایی که ایشون اغلب میگه اینه: "مدیران به مردم کمک میکنن تا خودشون رو اون طور که هستن، ببینن، اما رهبران به مردم کمک میکنن تا خودشون رو بهتر از اون چیزی که هستن، ببینن. " و حقیقت مسلم اینه که مدیران در جایگاهی متوسط قرار دارن، در حالی
احمد زرگانی
هنرتأثیرگذاری، اصولی نظیر همون مواردیه که در مبحث "همهی زندگی فروشه" دربارهش صحبت کردیم. رهبری کردن، یعنی کمک به اصلاح افکار، باورها و اعمال دیگران.»
«و این برای من به چه معناست؟»
«به این معناست که اگر در موقعیت تأثیرگذاری بر دیگران، برای مثال، اِمی و بچه ها، یا همکاران، یا مشتریهات قرار گرفتی، باید تلاش کنی تا در زندگی به یه رهبر تبدیل بشی. نه فقط برای این که تغییر ایجاد کنی، بلکه برای این که رهبران بیشترین لذت رو از زندگی میبرن. رهبران، تحول ایجاد میکنن، به بالاترین سطوح میرسن و از ثروت و روابط مطلوب بهرهمند میشن. رهبران، مواهب زندگی رو تمام و کمال تجربه
احمد زرگانی
۱۱: دنیا همیشه به یک رهبر بزرگ نیاز دارد
«رهبری کردن، یعنی کمک به اصلاح افکار، باورها و اعمال دیگران.»
«آقای دیویس به رهبری خیلی علاقهمند هستن و این یازدهمین ستون موفقیته. ایشون همیشه میگن: دنیا همیشه به یه رهبر بزرگ نیاز داره.»
«بله، درسته. اما این موضوع به مرد کوچکی مثل من چه ربطی داره؟»
«نکته همینجاست، مایکل. مفهوم رهبری از سوی بیشتر مردم غلط تعبیر میشه. وقتی اونا اصطلاح «رهبر بزرگ» رو میشنون به یاد رهبران ملت ها، سازمانها یا نهادهای اجتماعی میفتن. آقای دیویس میگه که هر کسی میتونه یه رهبر بزرگ باشه؛ چون، منظور از رهبری اینه که هنر تأثیرگذاری بر دیگران رو خوب بلد باشی؛
احمد زرگانی
بده.»
مایکل به درخواست چارلی عمل کرد و سپس در حالی که چارلی مشغول پاک کردن بدنهی دستگاه بود، دربارهی حرفهای او به اندیشه فرو رفت.
«باهاتون موافقم، اما این کارِ خیلی بزرگیه. منظورم اینه که، من و اِمی میتونیم از پسش بر بیاییم؛ چون، میتونیم برای عملی کردن اون توافق کنیم، اما مگه میشه همه رو به این کار دعوت کرد؟! این کار چطور ممکنه؟»
«سؤال خیلی خوبیه. و بحث ما رو میکشونه به ستون موفقیت بعدی.»
«اِه؟! پس بیزحمت برام بگین.»
احمد زرگانی
برای نفس کشیدن مکث کنه، تا اونا بتونن وسط حرفش بپرن و دیدگاه خودشون رو بگن.»
«به نظرم حق با ایشونه.»
«مایکل، اگه به جای این که منتظر بشی تا اِمی نفسی تازه کنه تا تو بتونی وسط حرفش بپری و نظر متفاوتت رو بیان کنی، بهراستی حرف هاش رو بشنوی، اونوقت چی میشه؟ اگه سعی کنی از چشم او به قضیه نگاه کنی و اون رو درک کنی، چطور؟ بهت میگم چی میشه: زندگی زناشوییتون از این رو به اون رو میشه. و اگه همهی مردم بتونن این مطلب رو درک کنن، دنیا متحول میشه!» چارلی به طرف مایکل برگشت، آچار را به سمت او دراز کرد و گفت: «خواهش میکنم این آچار رو بگیر و اون دستمال رو بهم
احمد زرگانی
«بله، این موضوع رو خودم هم تجربه کردم.»
«اما مهمترین چیز در یه رابطه، شنیدنه.»
«بله، سمینارهای " مهارتهای شنیدن " یک سال در میان از طرف شرکتمون برگزار میشه، و من هم توش شرکت میکنم.»
«مطمئنم که اون سمینارها ارزشمند هستن، اما اون چیزی که مهمه مهارت نیست، بلکه اخلاق و شخصیت بر مهارت ارجحیت داره. اول از همه باید به اندازهی کافی برای طرف مقابل ارزش و احترام قائل باشی تا بتونی بهش گوش بدی.»
«خب، مگه میشه گوش داد و نشنید؟»
«مایکل، به نکتهی جالبی اشاره کردی. آقای دیویس همیشه میگه که بیشتر مردم نمیشنون، بلکه فقط منتظر میشن تا طرف مقابل لحظهای
احمد زرگانی
" پس، فقط معنای کلمات نیست که اهمیت داره. طرز بیان هم مهمه. با طرف مقابل با لحنی خوش صحبت میکنی یا متکبرانه؟ زمانسنجی هم مهمه. شرط میبندم وقتی داری فوتبال تماشا میکنی، اِمی میخواد دربارهی روابطتون صحبت کنه، درسته؟»
«بله. و اگه بخوام منصف باشم، باید بگم که من هم وقتی او داره یه فیلم احساسی میبینه، مزاحمش میشم.»
چارلی خندهی ریزی کرد و گفت: «مایکل، این حرف تو خیلی کلیشهای بود!»
«نه، راست میگم، اینو از خودم نساختم.»
«باید اطمینان حاصل کنی که طرف مقابلت آمادگی شنیدن حرفهات رو داره. اگه آمادگی نداشت، اون رو بذار واسهی یه وقت دیگه.»
احمد زرگانی
«این طبیعت بشره. اغلب، همینطوره. اون موقع شما دوتا سعی میکردین با هم تفاهم پیدا کنین و با هم کنار بیایین تا ازدواج صورت بگیره. همیشه همینطور بوده.»
«بله، باهاتون موافقم.»
«پس، اگه میخوای رابطهی خوبی با اِمی یا هر کس دیگهای داشته باشی، دنبال تفاهم باش. این، خیلی مؤثره.»
«اوه، باور کنین خودم هم این رو میدونم. اما با این همه، رابطه برقرار کردن خیلی سخته.»
«آقای دیویس همیشه میگه: " رابطه فقط این نیست که چی بگی، بلکه باید بدونی که چه طور و چه وقت اونو به زبون بیاری و در عین حال، میزان پذیرش شنونده رو هم در نظر بگیری. و این فقط نصف قضیهست. نصف دیگهی قضیه اینه که شنوندهی خوبی باشی. "
احمد زرگانی
بیشتر وقتها هر کدوم از طرفین برای این میجنگه که خواستههاش رو به طرف مقابل تحمیل کنه. در این وضعیت هر کس میخواد اسب خودش رو بتازونه. اما به جای این، هر یک از دو طرف باید به تفاهم فکر کنن.»
«به نکتهی خوبی اشاره کردین. من این رو با اِمی تجربه کردم، و به نظرم هر یک از ما سعی میکنیم عقایدمون رو به هم تحمیل کنیم.»
«اما شرط میبندم وقتی تازه با هم آشنا شده بودین یا اوایل ازدواجتون این طور نبود؛ بود؟»
مایکل خندید و گفت: «نه، اونوقتها بیشتر این طوری بود: نه عزیزم، هر چی تو بخوای. نه، بذار طبق سلیقهی تو عمل کنیم.»
احمد زرگانی
«ببین مایکل، آدمها خیلی با هم فرق دارن. حتی اونایی که همدیگه رو دوست دارن هم با هم فرق میکنن. و وقتی در یه رابطه پیش میریم، در مواقعی که اوضاع خوبه هم ممکنه نتونیم با هم کنار بیاییم، چه برسه به مواقعی که اوضاع زیاد خوب نیست.»
«بله، اینو خوب میفهمم. گویا من و اِمی هر کدوممون مال سیارههای مختلفی هستیم. من حرف اونو نمیفهمم، و اونم حرف منو نمیفهمه. بهراستی متوجه حرفهاش نمیشم! و سر کار هم همین مشکل رو با رییسم دارم.»
«می فهمم. در واقع، این اتفاقیه که واسهی همه میافته. ارتباط برقرار کردن سخته. اما یکی از دلایل سخت بودنش اینه که خیلی از آدمها به اون به چشم تلاشی میان دو نفر برای یافتن تفاهم و زمینهی مشترک نگاه نمیکنن.
احمد زرگانی
«بهتون گفتم که!»
چارلی همان طور که کار میکرد مشغول صحبت شد. مایکل چیز زیادی از مکانیکی سرش نمیشد، پس به تماشا اکتفا کرد.
«شمارهی ده دربارهی ارتباطه. آقای دیویس میگه که از اونجایی که موفقیت به همکاری آدمها بستگی داره، نحوهی برقراری ارتباط خیلی مهمه. بذار گفتهی اونو بهطور دقیق برات نقل کنم: " رابطه، یعنی تلاش دو یا چند نفر برای رسیدن به تفاهم. وقتی آنها به تفاهم برسند و با یکدیگر متحد بشن، از نیروی خارق العادهای برخوردار خواهند شد. " اگه خوب بهش فکر کنی، متوجه میشی که این مطلب دربارهی هر رابطهای صدق میکنه، چه رابطهی زناشویی، چه رابطهی کاری و چه رابطهی والدین با فرزندان.
احمد زرگانی
«ایشون رو هم تا به حال ندیدم. چه جور آدمی هستن؟»
«اوه، خانم خیلی با شخصیتی هستن. زیبا و باوقار. با شوهرشون مثل یک شاه رفتار میکنن. زوج بسیار مناسبی برای همدیگه هستن. چقدر حرف زدم! تو واسهی کمک کردن، و یاد گرفتن دو ستون موفقیت بعدی اینجایی، مگه نه؟ بذار ببینم… سه تا دیگه مونده، پس باید بریم سراغ شمارههای ده و یازده. درسته؟»
«درسته. دستِ کم، طبق محاسبهی من!»
«پس بذار با شمارهی ده شروع کنیم.»
«بسیار خب.»
«اول، اون آچار ۷/۸ رو از پشت سرت بده به من.»
مایکل کمی گشت تا آن را پیدا کرد و سپس آن را به چارلی داد.
«وردست خوبی هستی!»
احمد زرگانی
مایکل گفت: «می تونم وردستتون بشم و بهتون ابزار بدم.»
«وردست؟»
«بله، من وردست خیلی خوبی هستم. تو این کار خیلی تجربه دارم!»
«خب، باید ببینیم چند مرده حلاجی! بیا اینور تا بهت نشون بدم دارم چی کار میکنم. هر کدوم از این درهای دروازه حدود پانصد کیلو وزن داره. این روزها با استفاده از مواد جدید اونا رو سبکتر میسازن، اما اون وقتها این مواد پیدا نمیشد. واسهی همین، موتورهایی که باید این درهای سنگین رو جا به جا کنن، خیلی بزرگن. بعضی از قطعات اون فرسوده و قدیمی شده بود و احتیاج به روغنکاری و تعویض داشت. واسهی همینه که الآن دست و بالم چرب و چیلی شده، ولی چاره چیه؟ پسر، اگه در خراب شه و خانم دیویس نتونن برای خرید بیرون برن، کارم زاره!»
احمد زرگانی
۱۰: یک رابطهی مؤثر باعث ایجاد تفاهم میشود
«رابطه، یعنی تلاش دو یا چند فرد برای رسیدن به تفاهم. وقتی آنها به تفاهم برسند و با یکدیگر متحد شوند، از نیروی خارق العادهای برخوردار خواهند شد.»
سه هفته بعد، وقتی مایکل به دوازده ستون رسید، چارلی را دید که روی دروازه کار میکرد. دستهای چارلی تا آرنج روغنی شده بودند. او ماشین خود را در مدخل دروازه پارک کرد و به سمت چارلی به راه افتاد.
«باهات دست نمیدم؛ چون، فکر نمیکنم دلت بخواد دستت روغنی بشه!»
«این بار، بهکلی با نظرتون موافقم!»
چارلی با لبخند گفت: «از قرار معلوم کمک چندانی نمیتونی بهم بکنی، میتونی؟»
احمد زرگانی
آنها دقایقی به صحبت نشستند تا درسهای خردمندانهی آقای دیویس خوب برای مایکل جا بیفتد. سپس چارلی نگاهی به ساعت مچی خود انداخت و متوجه شد که باید به قرار خود برسد: «باید عجله کنم، چون چهل و پنج دقیقهی دیگه وقت دکتر دارم. مایکل، روی چیزهایی که شنیدی فکر کن. یادت باشه، همهی زندگی فروشه، و رشد مالی تابع رشد فردیه. باید یه مدت خوب روش فکر کنی.»
مایکل برخاست و کت خود را پوشید: «بله، طبق معمول باید یه مدت، خوب راجع به مطالبی که گفتین فکر کنم.»
«فکر کن چه کار مستقلی رو میتونی راه بندازی. بعدش میتونی از درسهای امروز که دربارهی فروش و پول بود برای اجرای اون کمک
احمد زرگانی
حجم
۷۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۷۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
قیمت:
۶۹,۹۰۰
۲۰,۹۷۰۷۰%
تومان