بریده‌هایی از کتاب دوازده ستون موفقیت

«درآمد هر کس رابطه‌ای مستقیم با رشد فردی او دارد.»

«چند راه برای یادگیری و پیشرفت در زندگی وجود داره. اولیش کتاب خوندنه. دومیش سرمشق گرفتن از آدمای موفقه. و سومین راه اینه که از تجربیات خودمون پند بگیریم و ببینیم کجا درست، و کجا اشتباه عمل کرده‌ایم.»

دلیل اصلی تعیین هدف اینه که شخصیت تو در راه دستیابی به آن ساخته می‌شه. شخصیتی که به این ترتیب در تو ایجاد می‌شه، بسیار مهم‌تر و با ارزش‌تر از هدفیه که بهش دست پیدا می‌کنی. آقای دیویس همیشه می‌گه: یک میلیون دلار در آر، اما نه برای این که یک میلیون دلار داشته باشی، بلکه برای این که شخصیتت در این راه ساخته بشه.

آیا درباره‌ی وضعیتی که الآن هست صحبت می‌کنی یا اون چیزی که می‌تونه بشه؟ رهبران درباره‌ی اون چیزی که می‌تونه بشه حرف می‌زنن. اونا به مردم امید می‌دن و سپس مردم رو در رسیدن به اون کمک می‌کنن.»

"مدیران به مردم کمک می‌کنن تا خودشون رو اون طور که هستن، ببینن، اما رهبران به مردم کمک می‌کنن تا خودشون رو بهتر از اون چیزی که هستن، ببینن. " و حقیقت مسلم اینه که مدیران در جایگاهی متوسط قرار دارن، در حالی که رهبران در اوج قرار می‌گیرن و به همین نسبت درآمد و مقامشون هم بالاتره. اگه بخوای درآمد بیشتری داشته باشی، باید با تبدیل شدن به رهبری بهتر، برای مردم مفید واقع بشی.»

«رهبری کردن، یعنی کمک به اصلاح افکار، باورها و اعمال دیگران.»

یادت باشه، همه‌ی زندگی فروشه، و رشد مالی تابع رشد فردیه. باید یه مدت خوب روش فکر کنی.

یادت باشه، همه‌ی زندگی فروشه، و رشد مالی تابع رشد فردیه. باید یه مدت خوب روش فکر کنی.

تمام وقت روی شغلت کار کن و پاره وقت روی آینده‌ت. شاید بهتر باشه در حال حاضر یه کار جنبی راه بندازی و کم کم توسعه‌اش بدی و به جایی برسونیش که عاقبت بتونی تمام وقت روش کار کنی.

نود و نه درصد آدم‌های ثروتمند برای این ثروتمند شد‌ن که برای خودشون کار می‌کنن و سود می‌گیرن.

«مایکل، تو در نظام دستمزد گیری قرار گرفتی و رییس شرکت تو در نظام سودگیری. و همون‌طور که خودت الآن گفتی، سود گرفتن بهتر از دستمزد گرفتنه.»

سود گرفتن بهتر از دستمزد گرفتنه.»

نه نباید پولت رو دور بریزی. می‌تونی اونو ببخشی، چون به آدمی تبدیل شده‌ای که می‌تونی دوباره به دستش بیاری.

اولین ستون موفقیت اینه که آدم بیشتر روی خودش کار کنه تا روی کارش.

او خالق کتاب‌های ارزشمندی همچون فرشته‌ی درون و هنر تأثیرگذاری است. آثار این نویسنده بارها توسط منتقدان ادبی و استادان اندیشه و تفکر نوین ستوده شده‌اند و در زمره‌ی پر فروش‌ترین‌ها در سطح امریکا به شمار می‌روند.

کریس وایدنر کریس وایدنر نویسنده‌ای بزرگ، سخنرانی توانا و یکی از مشاهیر دنیای تجارت است. وی از سال ۱۹۸۸، سخنرانی‌های حرفه‌ای خود را در زمینه‌ی موفقیت در زندگی شخصی و کاری شروع کرده است. سازمان‌ها و مؤسسات بزرگ و معتبر امریکایی نظیر جنرال الکتریک و سیسکو سیستمز و نیز دانشکده‌ی بازرگانی هاروارد به دفعات از سخنرانی‌های ارزشمند وی در مباحث موفقیت و مدیریت منتفع شده‌اند. اساطیر موفقیت و رشد فردی همچون زیگ زیگلار، جان مکسول، برایان تریسی، جیم ران، و دنیس ویتلی، آثار کریس وایدنر را ستوده‌اند، و بسیاری او را رهبر نسل جدید متخصصان رشد فردی به حساب می‌آورند.

قابلیت ویژه را دارد که می‌تواند بینش‌های عمیق و خارق‌العاده را در قالب اصول و وقایعی ساده و معمولی مطرح کند و به واسطه‌ی همین، خوانندگان و شنوندگان تعالیم وی شیفته و مسحور سخنان او می‌شوند. سمینارهای جیم ران در سطح اروپا، آسیا، استرالیا، افریقا و همچنین در شهرهای مهم امریکای شمالی برگزار می‌شود. او عضو انجمن سخنرانان ملی امریکاست. او در سال ۱۹۸۵، جایزه‌ی CPAE را برای مهارت در اجرا و سخنرانی از آنِ خود کرد. همچنین در سال ۲۰۰۴، موفق به دریافت جایزه‌ی استاد تأثیرگذار انجمن سخنرانان ملی شد.

درباره‌ی نویسندگان جیم ران، فیلسوف سرشناس دنیا در زمینه‌ی کار و تجارت جیم ران سال‌هاست که به عنوان یکی از بزرگ‌ترین متفکرین عصر ما مورد ستایش و تقدیر قرار گرفته، و نسلی از استادان رشد فردی را آموزش، تعلیم و پرورش داده است. همچنین، صدها نفر از مدیران اجرایی معتبرترین سازمان‌های امریکا از دانش او بهره می‌جویند. بیش از چهل سال است که جیم ران کانون تعالیم خود را روی مبانی رفتار بشر که بیشترین تأثیر را بر پیشرفت فردی و کاری افراد بر جا می‌گذارد، متمرکز کرده است. جیم، ملاکی برای سنجش سایر استادان انگیزه به شمار می‌رود. او این

بقیه‌ی زندگی پیش رو داشت. و دروازه‌ی دوازده ستون پشت سرش بسته شد. پایان

ما گذر می‌کنند و هر یک به نحوی بر زندگی مان اثر می‌گذارند. با ماشین خود از کنار کارگاه گذشت و آن را به طرف دروازه راند. آیا ملاقات او با آقای دیویس اتفاقی بود یا دست تقدیر آشنایی آن دو را رقم زده بود؟ در هر حال، او می‌دانست که زندگی‌اش هرگز مانند گذشته نخواهد بود. او اندیشید: «بقیه‌ی زندگی پیش روی منه. می‌تونم اونو هر جوری که می‌خوام، بسازم. چارلی، ازت متشکرم که بهم یاد دادی که می‌تونم خیلی بیشتر از این‌ها برای خودم و اطرافیانم مفید باشم.» مایکل به جاده‌ای پیچید که ماه‌ها قبل در آن بنزین تمام کرده بود، و سفری را آغاز کرد که در