بریدههایی از کتاب چه کسی از دیوانهها نمیترسد؟
۳٫۹
(۴۲۱)
چرا من فقط زمانی شوهر گلی هستم که چیزی برایش میخرم؟ چرا همین که مثل آدم زندگی میکنم شوهر گلی نیستم؟
usofzadeh.ir
من جدای ذهن زیبایش، خودش را هم میخواستم که امروز در آغوش مرد دیگری است. پس همه چیز تمام شد. هم نسترن واقعی هم نسترن خیالی.
usofzadeh.ir
همیشه صداهایی که از خودمان درمیآوریم فریاد نیست. گاهی یک نگاه گاهی یک مشت گره کرده گاهی سکوت هم یک فریاد است. مهم این است که در برابر نامردمیها آرام نباشیم.
usofzadeh.ir
رو میکنم به نازنین و میگویم: بین بچههای دانشگاه یا مدرسهی شما اتفاقاتی مثل سقط جنین نبوده.
ــ از این جور اتفاقها کم نداشتیم.
ــ ببخشید در دانشگاه شما دختر فاحشه نیست؟
گونههایش سرخ میشود و میگوید: از این دسته هم کم نیست. خرج سنگین دانشگاه را هم از همین راه تأمین میکنند.
usofzadeh.ir
جالب این یکی را میکشند. آن یکی خودش را میکشد. ببو میزند توی سر امیر میوهفروش. دختر نامهنویس میشود قاتل. شیلا هم میشود فاحشه. مستانه بچهی خودش را سقط میکند. آن هم از رفیق فوق لیسانس ادبیات نمایشی ما که هم خودش را سیاه میکند هم مردم را برای شندرغاز پول. به این میگویند اجتماع آرام و بیدغدغه.
ــ عجب صبح دلپذیری!
usofzadeh.ir
غربیها با تمام بیاحساسیشان در زندگی و سرد بودن روابطشان تا دلت بخواهد برای هنر احساس دارند و ارزش قائلند
usofzadeh.ir
در مسألهی تهاجم فرهنگی که حسابی زاییدیم. پس سعی کنیم که به ما تجاوز فرهنگی نشود
usofzadeh.ir
زنها همهشان اینطور هستند. زودرنج. زود هم فراموش میکنند و مردشان را میبخشند. اگر خدا بعضی از خصلتها را در وجود زن نمیگذاشت به نظرم دنیا زمان آدم و حوا به پایان میرسید. زنها بخشندهاند
usofzadeh.ir
آفرین عزیز. صبحانه بخور، غصه نخور! باقالی بخور، دوا نخور!
usofzadeh.ir
بیشتر زنها شب از خستگی مثل مرده میافتند و صبح خستگیشان در نرفته از خواب بیدار میشوند و میروند سر کار و زندگیشان
usofzadeh.ir
بازی چیزی است که با تمام تفریحی بودنش، باید قاعدهاش را بدانی وگرنه به جنگ تبدیل میشود
usofzadeh.ir
چرا زندگی سادهی من برای دیگران باید یک عقده باشد که بخواهند اینطور مزاحم ما باشند
usofzadeh.ir
زندگیهایی که همیشه یک روال معمولی را طی میکنند، خوب نیستند. باید دعوا و بحثهایی پیش بیاید که هر دو طرف همدیگر را بهتر بشناسند
usofzadeh.ir
خیلیها ایدز دارند و باز هم تنفروشی میکنند، باز هم چیز عجیبی نیست. خیلیها وقتی میفهمند که ایدز دارند از روی عقدهی داشتن این بیماری، دست به چنین کارهایی میزنند. حتا خودشان را بیهیچ هزینهای در اختیار دیگران قرار میدهند. برای اینکه این بیماری را به دیگران هم منتقل کنند تا به نوعی از این زندگی انتقام گرفته باشند
usofzadeh.ir
زندگیام را فقط میتوانم به خون تشبیه کنم
usofzadeh.ir
کاش این دنیا یک بار دیگر مثل زمان حضرت نوح برود زیر آب. البته دور از ذهن هم نیست. یخ قطبها در حال آب شدن است. جزیرهها در حال فرو رفتن. نوبت ما هم میشود.
ــ راستی چرا خدا دنیا را زیر آب برد؟
usofzadeh.ir
هر چه باشد معلم ادبیات هستم و باید عفت کلام داشته باشم. نه اینکه مثل بعضی از این مردم الاغ که قد گاو هم نمیفهمند از فحشهایی استفاده کنم که آخرشان کش دارد.
usofzadeh.ir
اگر خدایی هم هست پس ما را آفریده که کشته شدن ما را تماشا کند. این خدا به چه دردی میخورد؟
usofzadeh.ir
چه بسا انسانهایی که در پی خدا بودند و در جهنم خودشان گرفتار شدند. چه بسا انسانها که پی عشق بودند و به نفرت رسیدند
usofzadeh.ir
همهی اتفاقات بزرگ، از ذهن کوچک و بیحصار ما اتفاق میافتند؛ برای شناختن خدا و عشق هم بدانید کجا میروید و از چه کسی راهش را میپرسی
usofzadeh.ir
حجم
۲۵۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
حجم
۲۵۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
قیمت:
رایگان