بریدههایی از کتاب چه کسی از دیوانهها نمیترسد؟
۳٫۹
(۴۲۱)
خدا مرده. اگر نمرده بود کاری میکرد.
Rghaf
به خدا اگر نام اینها را حیوان هم بگذاریم به نظر من که به حیوانها توهین کردهایم. تو بگو اینها را چه صدا بزنیم؟
Rghaf
من نمیدانم مردم دورهی ما که خیلیهایشان سواد بالایی هم دارند، عقل و شعورشان را چه کردهاند که حتا به سادهترین و روشنترین مسائل هم فکر نمیکنند
Rghaf
خودم را به خاطر این فکرهای احمقانه سرزنش میکنم. از خودم به خاطر این فکرها بدم میآید. حالم از خودم به هم میخورد. چند بار میگویم: من الاغم. اگر الاغ نبودم که نباید به این چیزها فکر میکردم.
Rghaf
این همه به مردم گیر میدهم و به خاطر افکارشان مسخرهشان میکنم و حالا خودم چه فکرهایی که نمیکنم. پنجهام را مشت کردهام و دوست دارم چند بار محکم بکوبم به دماغم.
Rghaf
لعنت به من که سر این مسائل همیشه باید با چند نفر زبان نفهم جر و بحث کنم. به خودم میگویم: الاغ بیکاری برای خودت دردسر درست میکنی؟
Rghaf
کوچه و خیابانها از گند و کثافت پر شده.
Rghaf
شاید هم من الاغم که بیاندازه به این چیزها اهمیت میدهم.
Rghaf
زندگیام را فقط میتوانم به خون تشبیه کنم. البته مثل خونی که از شاهرگی کف خیابان ریخته و ماسیده. خونی که به هیچ دردی نمیخورد مگر ترساندن دیگران. حالا زندگیام مثل خونی که کف خیابانی ریخته همانطور بیجان و عذابآور است
Rghaf
این زندگی بیارزش است. تو هم بیارزشی. من هم بیارزشم. همهی این زندگی بیارزش است و هیچ چیزی هم آن را با ارزش نمیکند.
Rghaf
من به خدا اعتقادی ندارم. اگر خدا هست پس کجاست که در این دنیا آدمهایش مثل سگ و گربه همدیگر را تکه پاره میکنند؟ اگر خدایی هم هست پس ما را آفریده که کشته شدن ما را تماشا کند. این خدا به چه دردی میخورد؟
Rghaf
خواسته یا ناخواسته به این دنیا آمدهایم. به این دنیای بیارزش. اما یادتان باشد که باور ما ارزش این هستی است.
Rghaf
ــ راستی چرا خدا دنیا را زیر آب برد؟
ــ شرمنده شد.
ــ از چی؟
ــ از آفرینش انسانها. وقتی که بدبختی تمام عالم را پر کرده بود، خدا بهتر دید که این جهان از نو شروع بشود. همان تعداد کم انسانهای با ایمان برای دنیای نو کافی بود. اگر هنوز هم دنیایی هست به اعتبار انسانهای باخداست.
Reyhane Mahmodi
این زندگی در کل بیارزشتر از آن است که دربارهاش حرفی بزنیم. اما به نظرم دو چیز به آن ارزش میدهد. ایمان به خدا و عشق که وقتی دربارهشان چیزی میشنویم، میخواهیم عق بزنیم. مطمئنم خیلیها با من هم عقیدهاند که زندگی به جز این دو همهاش بیارزش است. اما این دو را خیلیها در نظرمان بیارزش کردهاند تا جایی که تمام این هستی را یک آشغالدانی بیشتر فرضش نمیکنیم. کمی به خودمان بیاییم و ببینیم که چه کسی یا چه چیزی مفهوم خدا و عشق را در ما کشته است؟
Reyhane Mahmodi
اما زندگی در طویله من را گاو نکرد. نمیدانم اینها کجا زندگی میکنند که اندازهی گاو هم نمیفهمند. احترام و حرف درست و حسابی هم که هیچ.
tina
همین چند تا مجله و کتاب به قول شما آبکی هم نبود که دیگر هیچی. بابا این رمانها و شعرهای روشنفکرانه خفهمان کرد. ما که چیزی نمیفهمیم. زنهای خانهدار چه کار دارند به فلسفه و رمانهای درهم و برهم و چه میدانم این ادا و اصولها. با طرف داری با زبان خودش حرف میزنی نمیفهمد. آن وقت انتظار داری که داستانهایی چاپ کنیم که برای فهمیدنش مثل چند لایه شکم آدم، آن را بشکافند و به اصل ماجرا برسند. کجایی عزیزم؟ بیشتر زنها شب از خستگی مثل مرده میافتند و صبح خستگیشان در نرفته از خواب بیدار میشوند و میروند سر کار و زندگیشان.
Roya
دیگران همیشه میترسند که نکند بهشان بگویند دیوانه اما من ترسی ندارم. حتا از دیوانگی خودم لذت هم میبرم.
Narges
موهایم را شانه میکنم به سمت بالا، ریش پروفسوری میگذارم و همیشه دو طرف صورتم اصلاح شده است. کت و شلوار میپوشم و یک کیف پاپکو به دست میگیرم. هر وقت هم کسی را ببینم که مثل آدم رفتار نمیکند یا مثل آدم حرف نمیزند و فحشهایی میدهد که آخرش کش دارد، زل میزنم به چشمهایش و میگویم: الاغ! نفهم! بیشعور!
usofzadeh.ir
زنی کنار خیابان در حالی که اشک پهنای صورتش را خیس کرده با لباس خاکی شده گدایی میکند. آنطرفتر هم مردی که یک پا دارد دستش را به طرف مردم دراز کرده و میگوید: محض رضای خدا کمک کنید. دخترکی با لباس فرم مدرسه یک بسته آدامس به دست دارد و میان عابران میلولد و آستین بعضیها را میکشد و میگوید: تو را به خدا یک آدامس بخرید.
چند نفر از راننده تاکسیها با فحشهای ناموسی دهان به دهان شدهاند. پسری میرود تنهاش را میمالد به دختری که ایستاده و ویترین را نگاه میکند. موتورسواری به پلیس التماس میکند که موتورش را توقیف نکند. زنی که میخواهد از روی پل رد بشود، پایش فرو میرود در شیار بین پل و ضجهاش بلند میشود. بالای میدان صدای جیغ زنی میآید و فریادزنان میگوید: کیفم را دزدید. کمک. کمک. و همه ایستادهاند و به دور شدن موتور سوار دزد نگاه میکنند.
usofzadeh.ir
مردی که چشمهای بادامی دارد نگاهم میکند و میگوید: بیخیال بیا جنین بخوریم. اینجا همه چیز حلال است.
usofzadeh.ir
حجم
۲۵۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
حجم
۲۵۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
قیمت:
رایگان