بریدههایی از کتاب چه کسی از دیوانهها نمیترسد؟
۳٫۹
(۴۲۱)
مرگ را مثل کسی بدانید که پشت سر شما کلتی به دست دارد و هر وقت که دلش بخواهد میچکاند در مغزتان. شاید اگر این تهدید را در ذهن داشته باشید ادعای هیچ چیز نکنید.
tina
ضعف دولتها را از آنجایی ببینید که همهی مردم دربارهی سیاست حرف میزنند نه زندگی.
tina
من میمانم زیر باران تا خیس بشوم. خیس خیس. آنقدر که از تمام سر و بدنم باران بچکد. من نمیدانم چرا مردم از زیر باران فرار میکنند. چرا وقتی باران میآید کسی به دیگری نمیگوید باران گرفته بیا برویم زیر باران.
tina
اولین نشانههای یک خیانت، دور شدن زن از مرد یا مرد از زن است.
usofzadeh.ir
مِیخانه را بستند، مسجد هم بیرونق شد. به قول شاعر:
به قمارخانه رفتم همه پاکباز دیدم
چو بهصومعهرسیدم همهزاهد ریایی
usofzadeh.ir
از این قتل آنقدر خوشحال بودم که دوست داشتم با خون آن کثافت غسل کنم
usofzadeh.ir
من میخواهم صحنههایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشهدار کند و به خطر بیندازد. میتوانی نگاه نکنی، میتوانی خاموش کنی، میتوانی هویت خود را پنهان کنی، مثل قاتلها، اما نمیتوانی جلو حقیقت را بگیری، هیچکس نمیتواند.
کاوه گلستان
نیتا
این زندگی در کل بیارزشتر از آن است که دربارهاش حرفی بزنیم. اما به نظرم دو چیز به آن ارزش میدهد. ایمان به خدا و عشق که وقتی دربارهشان چیزی میشنویم، میخواهیم عق بزنیم. مطمئنم خیلیها با من هم عقیدهاند که زندگی به جز این دو همهاش بیارزش است. اما این دو را خیلیها در نظرمان بیارزش کردهاند تا جایی که تمام این هستی را یک آشغالدانی بیشتر فرضش نمیکنیم. کمی به خودمان بیاییم و ببینیم که چه کسی یا چه چیزی مفهوم خدا و عشق را در ما کشته است؟ یادمان باشد که اجازه ندهیم کسی خدا را در نظرمان بیارزش کند. یادمان باشد اگر عشق را مسخره کنیم، مثل این است که خودمان را مسخره کردهایم.
_SOMEONE_
چرا ما از مردهها میترسیم؟ مگر نه اینکه روح از قالب آنها رفته و دیگر حرکت نمیکنند. شاید فکر میکنیم که روح برمیگردد و مرده زنده میشود.
hassan
این زندگی در کل بیارزشتر از آن است که دربارهاش حرفی بزنیم. اما به نظرم دو چیز به آن ارزش میدهد. ایمان به خدا و عشق که وقتی دربارهشان چیزی میشنویم، میخواهیم عق بزنیم. مطمئنم خیلیها با من هم عقیدهاند که زندگی به جز این دو همهاش بیارزش است. اما این دو را خیلیها در نظرمان بیارزش کردهاند تا جایی که تمام این هستی را یک آشغالدانی بیشتر فرضش نمیکنیم. کمی به خودمان بیاییم و ببینیم که چه کسی یا چه چیزی مفهوم خدا و عشق را در ما کشته است؟
zeinab
برخلاف خیلیها از اینکه رودررویم بگویند دیوانهام، ناراحت نمیشوم. فقط این را میدانم اگر من و امثال من مثل دیوانهها در یک حصار حبس نشدهایم، دلیلش این است که راستی و صداقت دیوانگی خودمان را به هم نشان ندادهایم.
zeinab
کلمهی سادهای مثل ببخشید و اشتباه کردم از خیلی جر و بحثهای الکی جلوگیری میکند.
Mohammad Abdali
این جمله را جایی خواندهام یا شنیدهام که ضعف دولتها را از آنجایی ببینید که همهی مردم دربارهی سیاست حرف میزنند نه زندگی. در کشور ما هم که از بچههای شبشاش تا پیرزنهای بیدندان، حرف سیاسی میزنند.
ashi
راستی چرا خدا دنیا را زیر آب برد؟
ــ شرمنده شد.
ــ از چی؟
ــ از آفرینش انسانها. وقتی که بدبختی تمام عالم را پر کرده بود، خدا بهتر دید که این جهان از نو شروع بشود. همان تعداد کم انسانهای با ایمان برای دنیای نو کافی بود. اگر هنوز هم دنیایی هست به اعتبار انسانهای باخداست.
جرج
خدا کودکی است که یک مزرعهی مورچه دارد.
جرج
من به خدا اعتقادی ندارم. اگر خدا هست پس کجاست که در این دنیا آدمهایش مثل سگ و گربه همدیگر را تکه پاره میکنند؟ اگر خدایی هم هست پس ما را آفریده که کشته شدن ما را تماشا کند. این خدا به چه دردی میخورد؟
جرج
مرگ را مثل کسی بدانید که پشت سر شما کلتی به دست دارد و هر وقت که دلش بخواهد میچکاند در مغزتان. شاید اگر این تهدید را در ذهن داشته باشید ادعای هیچ چیز نکنید.
داوود
یادمان باشد اگر عشق را مسخره کنیم، مثل این است که خودمان را مسخره کردهایم. چرا مفاهیم وجود ما نباید حصاری داشته باشد؟ چرا باید اجازه بدهیم کسی به مفاهیم خوب ذهن ما دستبرد بزند و چیز دیگری جایش قالب کند؟
Ella Mystique
. اما یادتان باشد که باور ما ارزش این هستی است.
هنرمند هنردوست
همهی اتفاقات بزرگ، از ذهن کوچک و بیحصار ما اتفاق میافتند؛
هنرمند هنردوست
حجم
۲۵۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
حجم
۲۵۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
قیمت:
رایگان