بریدههایی از کتاب چه کسی از دیوانهها نمیترسد؟
۳٫۹
(۴۲۱)
۱
همهی آدمها دیوانهاند. فقط نوع دیوانگی آنها فرق میکند. شاید همین حرفم کافی است که دیگران بفهمند که خودم چقدر دیوانهام. هر چند که دیگران همیشه میترسند که نکند بهشان بگویند دیوانه اما من ترسی ندارم. حتا از دیوانگی خودم لذت هم میبرم. اگر لازم باشد روی کاغذ مینویسم و پایش را امضا هم میکنم.
رعنا
میگفت بین دوستان من دیگر باکره بودن یعنی عقبافتادگی یعنی املبازی.
VAHID
دوستی میگفت خدا کودکی است که یک مزرعهی مورچه دارد. میفهمی چه میگویم؟
VAHID
دستم را میگیرم جلو دهانم و برایش یک شیشکی میکشم. هر دویشان مات و مبهوت مثل اینکه سالها مجسمه بودهاند، نگاهم میکنند. تازه اینکه چیزی نیست یک بار هم برای نگار شیشکی کشیدم. آنقدر تعجب کرد که ترسیدم از فرط تعجب سکته کند. انگار که شیشکیام تمام بدنش را سرّ کرده باشد هاج و واج ایستاده بود و نگاهم میکرد. تا دو روز هم با من حرف نزد. یادم نیست برای چی برایش شیشکی بستم. حالا این دو تا میخواهند حال من را بگیرند؟
ali karegaran
بیمعطلی برگشتم و گفتم: ببین خانم، به نظر شما این درست است که یک خانم محترم با چنین لحنی توی تاکسی، جلو یک مرد غریبه با صدای بلند که مزاحمت هم دارد، این خاطرات کودکانه را تعریف کند؟
هر دو دختر لحظهای مثل مردهها، بیحرکت نگاهم میکنند. انتظار چنین صراحتی را نداشتند. صورتهایشان را مثل یک عروسک بچهگانه که برای جذب مشتری زیبا میشود، آرایش کردهاند. طوری که حتا بوی مواد آرایششان را هم حس میکنم. پرههای دماغ یکیشان مثل پرههای دماغ الاغی که یونجهاش دیر شده، باز و بسته میشود و بالاخره به حرف میآید:
ali karegaran
ــ بیخیال. من دیوانهام. من الاغم که بحث میکنم.
ــ آفرین عزیز. صبحانه بخور، غصه نخور! باقالی بخور، دوا نخور!
ali karegaran
همهی آدمها دیوانهاند. فقط نوع دیوانگی آنها فرق میکند.
Wenderzas
ذهنی خالی از خدا. ذهنی خالی از عشق. یک زندگی سراسر بیارزش و پوچ.
sadatsajedi
نمیدانم آن مرد یا زنی که گوشت آن جنین را به دندان گرفته و میجود، چه فکر میکند که لبخندی هم گوشهی لبش نشسته. میگویند حیوانها همنوع خود را نمیخورند، مگر در زمان نیاز، برای زنده ماندن. اما حالا انسانها با شادی همدیگر را میخورند. اسم هیتلر بد در رفته است. به نظر من لاشهی سگش به این بیشرفها شرف دارد. از کجا معلوم که بعضی از این جنینخورها همانهایی نباشند که مقالات ضد جنگ مینویسند یا از حقوق بشر حرف میزنند.
sadatsajedi
این زندگی در کل بیارزشتر از آن است که دربارهاش حرفی بزنیم. اما به نظرم دو چیز به آن ارزش میدهد. ایمان به خدا و عشق
کاربر ۸۰۰۰۹۸۰
کمی به خودمان بیاییم و ببینیم که چه کسی یا چه چیزی مفهوم خدا و عشق را در ما کشته است؟ یادمان باشد که اجازه ندهیم کسی خدا را در نظرمان بیارزش کند.
کاربر ۸۰۰۰۹۸۰
برای شناختن خدا و عشق هم بدانید کجا میروید و از چه کسی راهش را میپرسید. چه بسا انسانهایی که در پی خدا بودند و در جهنم خودشان گرفتار شدند.
کاربر ۸۰۰۰۹۸۰
چه بسا انسانها که پی عشق بودند و به نفرت رسیدند.
کاربر ۸۰۰۰۹۸۰
شجاعت گفتن ببخشید به نظر من از شجاعت جنگیدن در صف اول جنگ هم بالاتر است.
کاربر ۸۰۰۰۹۸۰
ــ راستی چرا خدا دنیا را زیر آب برد؟
ــ شرمنده شد.
ــ از چی؟
ــ از آفرینش انسانها. وقتی که بدبختی تمام عالم را پر کرده بود، خدا بهتر دید که این جهان از نو شروع بشود.
reyhane
نوبت ما هم میشود.
reyhane
چه بسا انسانها که پی عشق بودند و به نفرت رسیدند.
reyhane
گذر زمان و پیری، لقوه به جانش انداخته یا دیدن صحنههای این چنینی؟
کاربر ۷۹۳۳۹۵۵
را مفاهیم وجود ما نباید حصاری داشته باشد؟ چرا باید اجازه بدهیم کسی به مفاهیم خوب فکری ما دستبرد بزند و چیز دیگری جایش قالب کند؟
کاربر ۷۹۳۳۹۵۵
خوب دیگر سیاسی نشو پدرجان. خدا قوت.
همه جا همینطور است. هر کس از چیزی که ناراضی است حرفش را شروع میکند و میکشاندش به سیاست و ادارهی مملکت. این جمله را جایی خواندهام یا شنیدهام که ضعف دولتها را از آنجایی ببینید که همهی مردم دربارهی سیاست حرف میزنند نه زندگی. در کشور ما هم که از بچههای شبشاش تا پیرزنهای بیدندان، حرف سیاسی میزنند.
رابعه نظرپور
حجم
۲۵۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
حجم
۲۵۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
قیمت:
رایگان