بریدههایی از کتاب اعتراف
۴٫۳
(۱۱۲)
آنچه که امروز یا فردا انجام میدهم چه نتیجهای دارد؟ حاصل عمر من چیست؟
a.kh
آنچه که بعد از خودکشی میدیدم بیشتر وحشت داشتم چون میترسیدم هزار بار بدتر از موقعیتی باشد که در این دنیا گرفتار آنم.
فائزه🌱
مرد مسافر برای رهایی از چنگال آن جانور خود را در چاهی پنهان میکند. اما در ته چاه اژدهایی را میبیند که دهانش را گشوده تا او را ببلعد. مرد بدبخت جرأت نمیکند از چاه بیرون برود چون میترسد طعمه حیوان درنده شود. از ترس اژدها نمیتواند به ته چاه برود. به ناچار به شاخههایی که از دیوارهی چاه بیرون زده میچسبد. دستانش خسته میشود و میداند که باید به زودی تسلیم مرگ شد. با این وجود هنوز به شاخهها چسبیده اما وقتی خوب نگاه میکند دو موش، یکی سیاه و یکی سفید، میبیند که در حال جویدن شاخهای هستند که او از آن آویزان است. دیر یا زود شاخهها را میجوند و شاخه میشکند و او در دهان اژدها میافتد. مرد مسافر میداند که به زودی نابود خواهد شد. اما همچنان که به شاخه آویزان است قطرات شهدی را میبیند که از برگهای شاخه بیرون میتراود. زبانش را بیرون میآورد و شهد را میلیسد.
فائزه🌱
سقراط در بستر مرگ میگوید: «هر چقدر از زندگی دورتر شویم به حقیقت نزدیکتر میشویم. ما که عاشقانه در جستجوی حقیقتیم چرا برای زندگی و زنده ماندن تلاش میکنیم؟ میخواهیم از قید جسم و رنجهای جسمانی رها شویم، پس چرا هنگام فرا رسیدن مرگ شاد نیستیم؟»
«انسان خردمند در تمام دوران زندگی مرگ را میجوید و از مرگ هراسی ندارد.»
mina trz
فرض کنیم انسانی برهنه و گرسنه و سرگردان را به ساختمانی مجلل ببرند و به او آب و غذا دهند و او را مجبور کنند دستگیرهای را بالا و پایین ببرد. بدیهی است که او را برای بالا و پایین آوردن آن دستگیره آوردهاند. ساخت این بنای پرشکوه بیهدف نبوده است. آن دستگیره به مانند دستهی تلمبهای است که باغی را آبیاری میکند. پس از مدتی میتواند از آن محوطه دربسته خارج شود و به چیدن میوه یعنی ثمرهی کارش بپردازد و به خاطر خوشبختی سپاسگزار باشد. هرچه بیشتر پیشرفت میکند به علت ساختار آن بنای باشکوه آگاهتر میشود، هرگز نمیپرسد که چرا آنجاست. او هرگز برای سرزنش اربابش از کار نمیایستد.
مهسا
این علوم گنگ و مبهم هستند و نتیجه کلی از انسانیت را بر اساس مطالعه بخش کوچکی از این علم به دست میآورند و تعمیم میدهند. در نهایت طرفداران هر نظریه به نتایج متناقضی در مورد ایدهآلها و آرمانهای بشری میرسند و پاسخی ابلهانه برای پرسشهای ما که «چه هستم؟ و چرا زندگی میکنم» ارائه میدهند.
انسان ابتدا باید برای این سؤال اولیه یعنی زندگی بشر چیست؟ پاسخی بیابد. انسان در این مورد نیز اطلاعات بسیار اندکی از دورهی زمانی کوتاهی به دست آورده است. برای درک این مسئله که انسانیت چیست؟ ابتدا باید به راز هستی بشر پی برد. انسانیت همان چیزی است که ماهیت آن را درک نمیکنند.
مهسا
هر کجا زندگی هست
ایمان نیز هست.
نسیم رحیمی
خوب میدانستم که:
۱) افکار شوپنهاور، سلیمان و خودم احمقانه است. ما خوب میدانستیم زندگی رنج است اما به زیستن ادامه میدادیم. این حماقت محض بود. اگر عقل من میگفت زندگی پوچ و بیهوده است باید به آن پایان میدادم.
۲) همهی بحث ما در اطراف مسائل منفی بود، درست مانند چرخی که از محور اصلی جدا شده باشد. میدانستم که سؤال ما باید اشتباه باشد چون هرگز نتوانستیم پاسخی برای آن بیابیم.
۳) دریافتم که اندیشه ژرف بشری میتواند با اتکا به ایمان و مذهب به پرسشم پاسخ دهد، من حق نداشتم با تکیه به عقل خود آن را رد کنم. تنها ایمان بود که به پرسش من در مورد مفهوم زندگی پاسخ میداد.
:)
میپنداشتیم این کارها به نفع بشر است و هزاران تن از ما، در حالیکه نظرات مغایر و مخالف با یکدیگر داشتیم با هدف آموزش به دیگران مینوشتیم و چاپ میکردیم. حتی توجه نداشتیم که چیزی نمیدانیم و قادر به پاسخگویی به سادهترین سؤالات بشری در مورد زندگی نیستیم. خوب و بد را از هم تمیز نمیدادیم ـ همه همزمان صحبت میکردیم و به حرفهای یکدیگر گوش نمیدادیم. یکدیگر را مورد تحسین و تمجید قرار میدادیم تا خودمان مورد تحسین آنها قرار بگیریم و لحظهای دیگر چنان بر یکدیگر خشم میگرفتیم که گویا همه در تیمارستان زندگی میکنیم.
لیلا
هزاران بار به من گفتهاند: «تو نمیتوانی به معنای زندگی دست یابی، به آن بیندیش و زندگی کن» ، اما نمیتوانم، گرچه مدتها به همین منوال زندگی کردهام. حالا دیگر نمیتوانم روز و شبی را که در تعقیبم هستند و مرا به سوی مرگ هدایت میکنند نادیده بگیرم. این تنها حقیقتی است که میبینم، باقی همه دروغ است و فریب.
حسین
جهان به اراده و خواست کسی کار میکند که هستی ما و هستی هر آنچه در دنیا وجود دارد در دست اوست. برای اینکه موفق به درک و شناخت این اراده شویم باید آنچه را از ما میخواهد انجام دهیم. اگر بر طبق اراده او عمل نکنم هرگز نخواهم دانست که او از من، از همه ما و از کل جهان چه میخواهد.
sh
شوپنهاور معتقد است: «زندگی آنقدر رنجآور است که از ابتدا نباید به وجود میآمد. تنها راه آرامش انتقال از هستی به نیستی و عدم است.»
shima mousavi
من در جستجوی ایمان بودم تا نیروی زندگی را بیابم و آنان در جستجوی راهی بودند تا عبادات خود را به بهترین وجه در چشم دیگران به جای آورند.
samane
شناخت خداوند و زیستن یکی است. خداوند زندگی است. در جستجوی خدا باش و زندگی کن،
samane
جهان به اراده و خواست کسی کار میکند که هستی ما و هستی هر آنچه در دنیا وجود دارد در دست اوست. برای اینکه موفق به درک و شناخت این اراده شویم باید آنچه را از ما میخواهد انجام دهیم. اگر بر طبق اراده او عمل نکنم هرگز نخواهم دانست که او از من، از همه ما و از کل جهان چه میخواهد.
samane
مثل همهی دیوانگان میپنداشتم که همه جز خودم دیوانه هستند.
هادی محمودی
امروزه نیز چون زمانهای گذشته، مذهبی که به زور آموخته شده در طول زندگی به تدریج ضعیف میشود و فرد از اصولی که در کودکی فرا گرفته جدا شده و در مقابل آن قرار میگیرد، به تدریج این اعتقادات بدون بر جای گذاشتن هیچ نشانهای از زندگی فرد بیرون میرود.
کاربر ۱۶۱۰۱۴۴
«او همینجاست، بدون او زیستن میسر نیست. شناخت خداوند و زیستن یکی است. خداوند زندگی است. در جستجوی خدا باش و زندگی کن، بدون او زندگی معنا ندارد.»
سبحان عزیزی
سؤالی که در سن پنجاه سالگی مرا به مرز خودکشی کشانده بود سادهترین پرسش است که در روح و جان هر انسانی از یک کودک نادان تا پیرمرد عاقل نهفته است. بدون این سؤال زندگی غیرممکن است، این را به تجربه دریافته بودم. سؤال این است: آنچه که امروز یا فردا انجام میدهم چه نتیجهای دارد؟ حاصل عمر من چیست؟
این سؤال را به شکل دیگری هم میتوان مطرح کرد: چرا زندگی میکنم؟ چرا باید کاری کنم یا هیچ کاری نکنم؟» یا میتوانیم سؤال را به این صورت بیان کنیم: آیا معنایی در زندگی وجود دارد که با مرگ حتمیای که در انتظارمان میباشد، نابود نگردد؟
مجتبی
هر بار تلاش میکردم درونیترین آرزوهایم را به نمایش بگذارم ـ آرزوی اینکه از نظر اخلاقی خوب باشم ـ مورد تحقیر و تمسخر قرار میگرفتم. اما هرگاه تسلیم آرزوهای پست و حقیر میشدم مورد تشویق و تحسین واقع میشدم. صفاتی چون بلندپروازی، قدرتطلبی، خودپسندی، غرور، خشم و انتقام مورد تأیید و احترام دیگران بود. هرگاه تسلیم این عواطف مخرب میشدم شبیه بزرگتران میشدم و احساس میکردم آنها نیز از من راضی و خشنود هستند.
مجتبی
حجم
۷۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۷۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰۵۰%
تومان