بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اعتراف | صفحه ۴ | طاقچه
کتاب اعتراف اثر لئو تولستوی

بریده‌هایی از کتاب اعتراف

۴٫۲
(۱۱۱)
کمال موجودات از طریق آگاهی حاصل می‌شود.
فائزه🌱
ما متفکران به‌خصوص هنرمندان و شاعران بیش‌ترین تأثیر را بر جامعه‌ی خود می‌گذاریم.
:)
من نیز چون دیگران از این پرسش در رنج بودم که برای داشتن زندگی بهتر چگونه باید زیست و هنوز هم معنای واقعی پاسخ را نمی‌فهمیدم. «سازگاری با پیشرفت» . درست مانند انسانی صحبت می‌کردم که بر قایقی سوار است و در میان باد و امواج سرگردان است و این پرسش حیاتی را بر زبان می‌آورد «به کجا می‌رویم؟» و پاسخی ندارد جز این‌که «به هر کجا که باد و امواج بخواهند.»
Farzane H
امید به یافتن او مرا زنده نگاه می‌داشت. وقتی او را می‌جویم و به وجودش آگاه می‌شوم زنده هستم و زندگی می‌کنم. از خود می‌پرسیدم: «پس در جستجوی چیستی؟» صدایی از درونم برخاست: «او همین‌جاست، بدون او زیستن میسر نیست. شناخت خداوند و زیستن یکی است. خداوند زندگی است. در جستجوی خدا باش و زندگی کن، بدون او زندگی معنا ندارد.» این بار همه چیز پیش چشمانم روشن‌تر از همیشه پدیدار شد، نوری که تا امروز هم از من جدا نشده است همه جا را فرا گرفت.
زهرا رحیمی
ما درست مانند کودک مغرور و خودخواهی هستیم که اجزای ساعت را در هم می‌شکند، فنر آن را بیرون می‌کشد و از این‌که ساعت کار نمی‌کند شگفت‌زده می‌شود.
زهرا رحیمی
اگر در اعماق روحم اعتقادی داشتم که زندگی من هم معنایی دارد از تماشای هنر لذت می‌بردم.
زهرا رحیمی
هرچه بیش‌تر می‌جستم کم‌تر می‌یافتم.
زهرا رحیمی
از صمیم قلب آرزو می‌کردم آدم خوبی باشم، اما جوان بودم. احساساتی و تنها. به تنهایی در جستجوی نیکی بودم. هر بار تلاش می‌کردم درونی‌ترین آرزوهایم را به نمایش بگذارم ـ آرزوی این‌که از نظر اخلاقی خوب باشم ـ مورد تحقیر و تمسخر قرار می‌گرفتم. اما هرگاه تسلیم آرزوهای پست و حقیر می‌شدم مورد تشویق و تحسین واقع می‌شدم. صفاتی چون بلند‌پروازی، قدرت‌طلبی، خودپسندی، غرور، خشم و انتقام مورد تأیید و احترام دیگران بود. هرگاه تسلیم این عواطف مخرب می‌شدم شبیه بزرگ‌تران می‌شدم و احساس می‌کردم آن‌ها نیز از من راضی و خشنود هستند.
زهرا رحیمی
تلاش می‌کردم تا خود را از نظر هوش و خرد به کمال برسانم به همین دلیل در هر زمینه‌ای مطالعه می‌کرردم. سعی کردم اراده‌ام را قوی کنم، قوانینی برای خود تعیین و از آن پیروی کردم. خود را از نظر جسمی به کمال رساندم، با انجام انواع ورزش‌ها توانایی‌ها و قدرتم را افزایش دادم و با تحمل سختی‌ها صبر و تحملم را بالا بردم. از نظر من همه‌ی این‌ها می‌توانست تکامل فردی باشد. البته ابتدا هدفم رسیدن به کمال اخلاقی بود، اما بعد به صورت اعتقاد به کمال، در کلی جلوه‌گر شد. دوست داشتم از نظر خودم بهتر باشم، یا از نظر خدا و در حقیقت از دیدگاه مردم دیگر. به زودی تمایل بهتر از دیگران بودن به صورت آرزوی قوی‌تر، معروف‌تر، مهم‌تر و ثروتمندتر از دیگران شدن درآمد.
عبدالوهاب
با داشتن ایمان درمی‌یابیم که انسان فانی با مرگ نابود نمی‌شود. تنها ایمان است که امکان زندگی بشر را فراهم می‌سازد.
سبحان عزیزی
انسان برای زیستن با خدا باید از خوشی‌ها و آسایش زندگی چشم بپوشد، کار کند، متواضع باشد، سختی بکشد و مهربانی کند. این مفهوم زندگی مذهبی است که از پیشینیان به ما انتقال یافته است.
🍃Moh3n
برایم مثل روز روشن است که اگر به وجود خداوند ایمان نیاورده بودم مدت‌ها پیش دست به خودکشی زده بودم. امید به یافتن او مرا زنده نگاه می‌داشت. وقتی او را می‌جویم و به وجودش آگاه می‌شوم زنده هستم و زندگی می‌کنم. از خود می‌پرسیدم: «پس در جستجوی چیستی؟» صدایی از درونم برخاست: «او همین‌جاست، بدون او زیستن میسر نیست. شناخت خداوند و زیستن یکی است. خداوند زندگی است. در جستجوی خدا باش و زندگی کن، بدون او زندگی معنا ندارد.»
کیارش
آن‌چه که امروز یا فردا انجام می‌دهم چه نتیجه‌ای دارد؟ حاصل عمر من چیست؟
علیرضا
هر بار تلاش می‌کردم درونی‌ترین آرزوهایم را به نمایش بگذارم ـ آرزوی این‌که از نظر اخلاقی خوب باشم ـ مورد تحقیر و تمسخر قرار می‌گرفتم. اما هرگاه تسلیم آرزوهای پست و حقیر می‌شدم مورد تشویق و تحسین واقع می‌شدم.
علیرضا
هر کجا زندگی هست ایمان نیز هست.
Mary gholami
تلاش می‌کردم تا خود را از نظر هوش و خرد به کمال برسانم به همین دلیل در هر زمینه‌ای مطالعه می‌کرردم. سعی کردم اراده‌ام را قوی کنم، قوانینی برای خود تعیین و از آن پیروی کردم. خود را از نظر جسمی به کمال رساندم، با انجام انواع ورزش‌ها توانایی‌ها و قدرتم را افزایش دادم و با تحمل سختی‌ها صبر و تحملم را بالا بردم. از نظر من همه‌ی این‌ها می‌توانست تکامل فردی باشد.
.
مبانی مذهبی که در کودکی آموخته بودم به تدریج رنگ باخت، این در مورد دیگران نیز صدق می‌کند با این تفاوت که به علت مطالعه و تعمق زیاد در کودکی خیلی زودتر ایمان خود را از دست دادم. وقتی شانزده سال داشتم از خواندن دعا دست کشیدم و رفتن به کلیسا و روزه گرفتن را به دست فراموشی سپردم. دیگر هیچ اعتقادی به آن‌چه که در کودکی فرا گرفته بودم نداشتم.
.
من در مورد آدم‌هایی که سابقه‌ای چون خودم دارند صحبت می‌کنم، مردمی که با خودشان صادق‌اند نه آدم‌هایی که با ادعای دین‌داری در طلب منافع دنیوی خویش می‌باشند. (این افراد از جمله بی‌ایمان‌ترین مردم هستند چون دینی که برای کسب مال دنیا باشد ایمان نیست.) کسانی‌که مثل ما هستند خود را در شرایطی احساس می‌کنند که پرتو آگاهی و زندگی بنای ناپایدار ایمان آنان را از میان برده است به همین دلیل نیز آن را نادیده می‌گیرند.
.
دلیل بازگشت او از اعتقاداتش این نبود که افکار برادرش را پذیرفته و در آن سهیم شده یا موضوع را برای خود تجزیه و تحلیل کرده است، بلکه گفته‌ی برادرش چون ضربه‌ی کوچکی بر دیواری که خود در حال فروپاشی بود، عمل کرد. سخنان برادرش به او نشان می‌دهد که قلبش از مدت‌ها پیش تهی از ایمان واقعی بوده و دعا و عبادتش عملی بیهوده است. وقتی پوچی و بیهودگی عمل خود را دریافت دیگر نمی‌توانست ادامه دهد.
.
امروزه نیز چون زمان‌های گذشته، مذهبی که به زور آموخته شده در طول زندگی به تدریج ضعیف می‌شود و فرد از اصولی که در کودکی فرا گرفته جدا شده و در مقابل آن قرار می‌گیرد، به تدریج این اعتقادات بدون بر جای گذاشتن هیچ نشانه‌ای از زندگی فرد بیرون می‌رود.
.

حجم

۷۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۷۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان