بریدههایی از کتاب اعتراف
۴٫۳
(۱۱۲)
دریافتم که پاسخ من در مورد زندگی و معنای آن صحیح بوده است، زندگی رنج است. تنها اشتباه من این بود که این پاسخ را که فقط به زندگی خودم مربوط میشد به کل زندگی تعمیم میدادم. از خود میپرسیدم: زندگی من چیست؟ پاسخ این سؤال این بود که بیهوده و رنجآور است. این پاسخ صحیح بود چون زندگی من بیهوده و بیمعنا بود. اما این پاسخ فقط مربوط به زندگی من بود نه زندگی همه انسانها.
این حقیقت را در کتاب مقدس یافتم: کسانیکه اعمال و رفتارشان شرورانه است به سوی تاریکی میروند. فرد بدکار از روشنایی میترسد چون اعمالش در روشنایی پدیدار میشود.
کیارش
امروزه نیز مانند گذشته، افرادی که ادعا میکنند پایبند کیش ارتدوکس هستند معمولاً آدمهای کوتهفکر، خشن و بیبندوباری هستند که میخواهند خود را مهم جلوه دهند. در حالیکه در میان افرادی که ادعا میکنند پایبند اعتقادات مذهبی نیستند صداقت، هوش، درستی، خوشاخلاقی و پایبندی به اخلاقیات بیشتر دیده میشود.
کاربر ۸۸۲۴۰۱
صدایی از درونم برخاست: «او همینجاست، بدون او زیستن میسر نیست. شناخت خداوند و زیستن یکی است. خداوند زندگی است. در جستجوی خدا باش و زندگی کن، بدون او زندگی معنا ندارد.»
💚Book lover💚
سقراط در بستر مرگ میگوید: «هر چقدر از زندگی دورتر شویم به حقیقت نزدیکتر میشویم
Hossein Mehrabi
تنها حاصل علم انسان رسیدن به پوچی زندگی است.
میـمْ.سَتّـ'ارے
همهی رشتههای علمی را بررسی کردم و نه تنها به نتیجه نرسیدم بلکه دریافتم که همهی کسانی که به تحقیقات علمی پرداختهاند نیز چیزی نیافتهاند و همهی آنها چون من در این ورطه ناامیدی سرگردان ماندهاند. تنها حاصل علم انسان رسیدن به پوچی زندگی است.
محمدجواد
حتی اگر همهی انسانهای روی زمین از ابتدای خلقت تا کنون طبق هر نظریهای این جنایت را لازم بدانند من آن را غیرضروری و اشتباه میدانم. بنابراین قضاوت در مورد آنچه خوب است بستگی به نظر دیگران ندارد
فرزانه
یادآوری آن سالها چیزی جز وحشت، نفرت و رنج برایم ندارد. در جنگ افرادی را کشتم، عدهای را به دوئل دعوت کردم تا آنها را بکشم، قمار میکردم و حاصل رنج و زحمت رعایا را بر باد میدادم و تنبیهشان میکردم. فساد، فریب، دروغ، دزدی، مستی، خشونت، قتل... جرمی نبود که مرتکب نشده باشم. با این وجود همواره مورد تحسین و احترام دیگران بودم، دیگران مرا مردی نسبتاً پایبند به اخلاقیات میشناختند.
هادی محمودی
وقتی شانزده سال داشتم از خواندن دعا دست کشیدم و رفتن به کلیسا و روزه گرفتن را به دست فراموشی سپردم. دیگر هیچ اعتقادی به آنچه که در کودکی فرا گرفته بودم نداشتم. اما به چیزی ایمان داشتم که نمیتوانستم بگویم چیست.
a.abrudi
از این مردم و از خودم منزجر شدم و دریافتم که این مذهب و اعتقادات فریبی بیش نیست.
znhosein
در جنگ افرادی را کشتم، عدهای را به دوئل دعوت کردم تا آنها را بکشم، قمار میکردم و حاصل رنج و زحمت رعایا را بر باد میدادم و تنبیهشان میکردم. فساد، فریب، دروغ، دزدی، مستی، خشونت، قتل... جرمی نبود که مرتکب نشده باشم. با این وجود همواره مورد تحسین و احترام دیگران بودم، دیگران مرا مردی نسبتاً پایبند به اخلاقیات میشناختند.
znhosein
به چیزی ایمان داشتم که نمیتوانستم بگویم چیست. به خدا ایمان داشتم یا دستکم میتوانم بگویم وجود او را انکار نمیکردم. اما نمیدانستم چهگونه خدایی است. مسیح و آموزشهایش را رد نمیکردم، اما نمیتوانستم بگویم از دستوراتش چه آموختهام.
znhosein
اصل این است که من هستم و وجود دارم. اما از علت و چگونگی آن چیزی نمیداند
.
خودم نمیدانستم چه میخواهم. از زندگی وحشت داشتم، با آن میجنگیدم، اما هنوز امیدوار بودم.
.
بشر در جستجوی ارتباطی میان انسان فانی و خالق باقی بوده است. با این روش به معنای زندگی میرسیم. با ادراک خداوند، آزادی و نیکی است که پاسخی منطقی مییابیم.
Dexter
علوم منطقی مرا به پوچی و بیمعنایی زندگی رهنمون ساخته بود. زندگیام به سرابی تبدیل شده بود که قصد داشتم به آن پایان دهم. وقتی به مردم اطرافم نگاه میکردم میدیدم به گونهای زندگی میکنند که گویا معنای زندگی را دریافتهاند مدتها فکر میکردم معنای واقعی زندگی را فهمیدهام.
وقتی در مورد مردم اطراف و کشورهای دیگر و مردم زمانهای گذشته و معاصر با خودم بیشتر بررسی کردم به همان نتیجه رسیدم، هر کجا ایمان باشد زندگی نیز وجود دارد.
Dexter
علم منطقی که خردمندان و دانشمندان بدان معتقدند زندگی و معنای آن را انکار میکند، اما مردمی که زندگی میکنند معتقدند که معنای زندگی در دانشی غیرمنطقی نهفته است و آن دانش ایمان است. همان چیزی که من رد میکردم. خداوند، آفرینش جهان، فرشتگان و شیاطین چیزهایی بودند که هنوز به آنها ایمان کافی نداشتم.
Dexter
سؤالی که در سن پنجاه سالگی مرا به مرز خودکشی کشانده بود سادهترین پرسش است که در روح و جان هر انسانی از یک کودک نادان تا پیرمرد عاقل نهفته است. بدون این سؤال زندگی غیرممکن است، این را به تجربه دریافته بودم. سؤال این است: آنچه که امروز یا فردا انجام میدهم چه نتیجهای دارد؟ حاصل عمر من چیست؟
این سؤال را به شکل دیگری هم میتوان مطرح کرد: چرا زندگی میکنم؟ چرا باید کاری کنم یا هیچ کاری نکنم؟» یا میتوانیم سؤال را به این صورت بیان کنیم: آیا معنایی در زندگی وجود دارد که با مرگ حتمیای که در انتظارمان میباشد، نابود نگردد؟
برای یافتن پاسخ در تمام علوم بشری کندوکاو کردم و آن را به هر گونه مطرح کردم به این نتیجه رسیدم که هر علمی در ارتباط با این پرسش، پاسخهایی کاملاً متضاد دارد.
Dexter
وقتی در مورد خاطرات مختلف خود قضاوت میکردم به این نتیجه میرسیدم که هرگز به آنچه آموخته بودم جداً اعتقاد نداشتم بلکه به آنچه بزرگترهایم گفته بودند اعتماد کرده بودم، اما این اعتماد هم خیلی سست و بیثبات بود.
کاربر ۱۱۱۹۶۰۹
بودا میگوید: «گریزی از رنج، ضعف، پیری و مرگ نیست، باید خود را از قید زندگی برهانیم.»
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
حجم
۷۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۷۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰۵۰%
تومان