بریدههایی از کتاب اعتراف
۴٫۳
(۱۱۲)
وقتی در مورد حقیقت اعتقادات نویسندگی دچار تردید شدم با دقت بیشتری به مبلغان این کیش توجه کردم و متقاعد شدم که تقریباً تمام این مبلغین ایمان، یعنی نویسندگان، افرادی ضداخلاق و بیقید و بند میباشند، اکثریت آنان افرادی بیشخصیت و حتی پستتر از کسانی بودند که در ارتش با آنان کار میکردم. آنان چنان مغرور و از خودراضی بودند که انگار واقعاً قدیساند. اما هیچ نشانهای از قداست و پاکی نداشتند.
zohreh
اعتقاد به معنای شاعری و تکامل زندگی خود، مذهبی بود که من هم یکی از مبلغین آن بودم. چنین اعتقادی بسیار سودمند و خوشایند بود، مدت زمان چشمگیری را بدون هیچگونه تردیدی در صحت و اعتبار این اعتقادات به خوشی سپری کردم.
zohreh
این افراد، یعنی دوستان نویسندهام معتقد بودند که ما متفکران بهخصوص هنرمندان و شاعران بیشترین تأثیر را بر جامعهی خود میگذاریم. رسالت ما آموزش مردم است. آنان معتقد بودند که نباید بپرسیم «من چه میدانم و چه چیزی را باید آموزش دهم؟» چون نیازی به دانستن آن نیست و شاعران و هنرمندان به طور ناخودآگاه آموزگارانند.
zohreh
حالا دیگر نگاه من به زندگی چون نگاه نویسندگانی بود که با آنها همراه شده بودم، دیگر فرصتی نمییافتم تا به پیرامونم نگاهی بیندازم، به زودی تمامی تلاشم برای رسیدن به کمال از میان رفت. نگرش آنها به زندگی بیبند و باری مرا توجیه میکرد.
zohreh
در نوشتههایم خوبیهایی را که به زندگیام معنا میداد در زیر پوششی از طنز، بیتفاوتی و سبکسری پنهان کردم. در این راه موفق شدم و مورد تحسین قرار گرفتم.
zohreh
جرمی نبود که مرتکب نشده باشم. با این وجود همواره مورد تحسین و احترام دیگران بودم، دیگران مرا مردی نسبتاً پایبند به اخلاقیات میشناختند.
zohreh
هرگاه تسلیم آرزوهای پست و حقیر میشدم مورد تشویق و تحسین واقع میشدم. صفاتی چون بلندپروازی، قدرتطلبی، خودپسندی، غرور، خشم و انتقام مورد تأیید و احترام دیگران بود. هرگاه تسلیم این عواطف مخرب میشدم شبیه بزرگتران میشدم و احساس میکردم آنها نیز از من راضی و خشنود هستند.
zohreh
صمیم قلب آرزو میکردم آدم خوبی باشم، اما جوان بودم. احساساتی و تنها. به تنهایی در جستجوی نیکی بودم. هر بار تلاش میکردم درونیترین آرزوهایم را به نمایش بگذارم ـ آرزوی اینکه از نظر اخلاقی خوب باشم ـ مورد تحقیر و تمسخر قرار میگرفتم.
zohreh
دوست داشتم از نظر خودم بهتر باشم، یا از نظر خدا و در حقیقت از دیدگاه مردم دیگر. به زودی تمایل بهتر از دیگران بودن به صورت آرزوی قویتر، معروفتر، مهمتر و ثروتمندتر از دیگران شدن درآمد.
zohreh
سعی کردم ارادهام را قوی کنم، قوانینی برای خود تعیین و از آن پیروی کردم. خود را از نظر جسمی به کمال رساندم، با انجام انواع ورزشها تواناییها و قدرتم را افزایش دادم و با تحمل سختیها صبر و تحملم را بالا بردم. از نظر من همهی اینها میتوانست تکامل فردی باشد. البته ابتدا هدفم رسیدن به کمال اخلاقی بود، اما بعد به صورت اعتقاد به کمال، در کلی جلوهگر شد.
zohreh
تلاش میکردم تا خود را از نظر هوش و خرد به کمال برسانم به همین دلیل در هر زمینهای مطالعه میکرردم.
zohreh
دیگر هیچ اعتقادی به آنچه که در کودکی فرا گرفته بودم نداشتم. اما به چیزی ایمان داشتم که نمیتوانستم بگویم چیست. به خدا ایمان داشتم یا دستکم میتوانم بگویم وجود او را انکار نمیکردم. اما نمیدانستم چهگونه خدایی است. مسیح و آموزشهایش را رد نمیکردم، اما نمیتوانستم بگویم از دستوراتش چه آموختهام.
zohreh
مبانی مذهبی که در کودکی آموخته بودم به تدریج رنگ باخت، این در مورد دیگران نیز صدق میکند با این تفاوت که به علت مطالعه و تعمق زیاد در کودکی خیلی زودتر ایمان خود را از دست دادم. وقتی شانزده سال داشتم از خواندن دعا دست کشیدم و رفتن به کلیسا و روزه گرفتن را به دست فراموشی سپردم.
zohreh
دلیل بازگشت او از اعتقاداتش این نبود که افکار برادرش را پذیرفته و در آن سهیم شده یا موضوع را برای خود تجزیه و تحلیل کرده است، بلکه گفتهی برادرش چون ضربهی کوچکی بر دیواری که خود در حال فروپاشی بود، عمل کرد. سخنان برادرش به او نشان میدهد که قلبش از مدتها پیش تهی از ایمان واقعی بوده و دعا و عبادتش عملی بیهوده است. وقتی پوچی و بیهودگی عمل خود را دریافت دیگر نمیتوانست ادامه دهد.
zohreh
امروزه نیز چون زمانهای گذشته، مذهبی که به زور آموخته شده در طول زندگی به تدریج ضعیف میشود و فرد از اصولی که در کودکی فرا گرفته جدا شده و در مقابل آن قرار میگیرد، به تدریج این اعتقادات بدون بر جای گذاشتن هیچ نشانهای از زندگی فرد بیرون میرود.
zohreh
اصول مذهبی در مدرسه تدریس میشود، دانشآموزان را به کلیسا میفرستند و کارکنان رسمی باید در مراسم مذهبی شرکت کنند. اما فردی که متعلق به جرگهی ما میباشد، یعنی کسی که نه به مدرسه میرود و نه دارای کار دولتی است میتواند سالها بدون اینکه حتی به مذهب فکر کند یا به کلیسا برود به زندگی خود ادامه دهد. در گذشته نیز این چنین بوده است.
zohreh
امروزه نیز مانند گذشته، افرادی که ادعا میکنند پایبند کیش ارتدوکس هستند معمولاً آدمهای کوتهفکر، خشن و بیبندوباری هستند که میخواهند خود را مهم جلوه دهند. در حالیکه در میان افرادی که ادعا میکنند پایبند اعتقادات مذهبی نیستند صداقت، هوش، درستی، خوشاخلاقی و پایبندی به اخلاقیات بیشتر دیده میشود.
zohreh
هر کسی با اصولی زندگی میکند. اکنون میتوان گفت که امکان ندارد بتوانیم از زندگی یا رفتار یک فرد قضاوت کنیم که آیا فردی معتقد است یا نه.
zohreh
سقوط من در مورد ایمان و اعتقاداتم همانگونه عادی و مانند همه افرادی که سابقهای چون من دارند اتفاق افتاد. به نظر من اکثریت جوانان گرفتار این ماجرا میشوند، آدمها مثل یکدیگر زندگی میکنند.
zohreh
سرانجام به این نتیجه رسیدم که لازم است دستورات دینی را بیاموزم و به کلیسا بروم، اما نباید آنها را زیاد جدی بگیرم.
zohreh
حجم
۷۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۷۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰۵۰%
تومان