بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آب‌نبات پسته‌ای | صفحه ۳۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آب‌نبات پسته‌ای

بریده‌هایی از کتاب آب‌نبات پسته‌ای

۴٫۵
(۱۵۲۹)
«خرتر از موتوری اونیه که پشتش مِشینه!»
Samantha
غلامعلی نگاه عاقل اندر الاغی به من انداخت و خودم فهمیدم شوخی بی‌جایی بوده است.
Samantha
کلینکس نه، بردنش توی کلینیک! فعلاً توی آی‌سی‌یوئه. بی‌بی و صغراباجی نمی‌دانستند آی‌سی‌یو کجاست. برای همین، من که نمرۀ زبانم امسالم خوب شده بود، توضیح دادم ترجمه‌اش یعنی «من شما را می‌بینم
mahsa
آدم عاقل دو بار خطا نمکنه.»
خانومِ اِچ
تو دروغ که مِگی هیچی، تازه یک اعتماد به نفسی‌ام داری که فکر مکنی جزو چارده معصومی!
68malihe89
ملیحه که طبق برنامۀ اذان تا اذان خوابیده بود، تازه از خواب بیدار شد و با قیافه‌ای شبیه مرده‌های متحرک، به جمع ما پیوست
کاربر ۱۳۹۰۱۹۶
شهره‌خانم از مامان عذرخواهی کرد و گفت: «ببخشین، شیما عاشق حیووناس. اینجام که نشستیم، از وقتی صدای مرغ و خروسا رو شنیده براشون بی‌تابی می‌کنه و یواشکی به من گفت بپرسم شما تو خونه‌تون حیوونم دارین؟» احساس کردم الان است که آقاجان برای خنداندن مهمان‌ها و گرفتن تخفیف بیشتر بگوید «بله تو خانه یک حیوان داریم اسمش محسنه!»
دختر کتابخوان
مامان در تأیید حرف محمد گفت: «ها خداییش منم اول ازدواج زیاد از علی خوشم نمی‌آمد؛ ولی بچه‌هام که یکی‌یکی به دنیا آمدن، دیگه ازش بدم نیامد.» آقاجان که جا خورده بود، بهت‌زده به مامان نگاه کرد و گفت: «مخوای سه چار تا دیگه‌یم بیاریم که دیگه کاملاً عاشقم بشی، ها؟» مامان فوراً بحث را عوض کرد
.......
آقاجان می‌گفت وعده‌ها باید معقول باشد؛ اما آقای اشرفی گفت: «وعدۀ انتخاباتی مثل مهریۀ عروسه. تا الان که هیچ وعده‌ای عملی نشده و قرارم نیست عملی بشه؛ پس چرا به مردم وعده وعید خوب ندیم تا لااقل به همون خیال خوش باشن؟»
Akbar Aghaii
- بی‌بی، پسته روزه رِ باطل مکنه؟ - ها! - تخمه چی؟ - ها! - پوستِ تخمه چی؟ یعنی فقط تو دهنم باشه با زبونم باهاش بازی کنم. - بازم، ها. - اگه قورت ندم و زود تُف کنم چی؟ - مرض داری توی خانه تُف کنی؟ - پس یعنی قورتش بدم؟! - خف کن مخوام بخوابم.
.......
به بی‌بی گفته بود مبادا به دیگران راجع به خواستگار ملیحه چیزی بگوید، ‌بی‌بی هم توصیۀ مامان را به شیوۀ قانون سومِ بی‌بی نیوتن انجام می‌داد؛ یعنی هر تذکرِ عروس‌کبرا عکس‌العملی است در خلاف جهت آن.
نورا
«به‌به چه عالی، چار حرفِ والی، نوشته می‌شه، خوانده نمی‌شه.»
gharibimohammad
«جِرم چیست؟» نوشته بود: «به کثیفی یقۀ لباس و گچِ داخل کتری، سماور و لوله‌های آب، جِرم می‌گویند.»
gharibimohammad
یک بیل مکانیکی مشغول کندن زمین بود
kian.nzb
با گفتن رمز عملیات یعنی بسم‌الله، خودِ عملیات به فرماندهی آقاجان شروع شد. از ترس گرسنگی احتمالی فردا، به قول بی‌بی داشتیم همه «اعضا و جواهرمان» را پر از غذا می‌کردیم.
گم نام
وعدۀ انتخاباتی مثل مهریۀ عروسه. تا الان که هیچ وعده‌ای عملی نشده و قرارم نیست عملی بشه؛ پس چرا به مردم وعده وعید خوب ندیم تا لااقل به همون خیال خوش باشن؟»
m.e
محمد آهی کشید و درحالی‌که سرفه‌اش گرفته بود، گفت: «بعضی وقتا احساس مکنم دوروبری‌هامان مثل مردم کوفه شدن.» آقاجان هم با صدایی گرفته گفت: «اگه به من داری طعنه مزنی، منم بعضی وقتا فکر مکنم تو و دوروبریاتم مثل اصحاب کهف شدین و از اوضاع جامعه خبر ندارین.»
گلی
اعتراف پیش مامان مثل سزارین بود. اولش کمی سروصدا می‌کرد که قابل تحمل بود. بعد هم نهایتاً یکی‌دو‌تا ضربه می‌زد؛ اما چون دلش نمی‌آمد، مثل ضربه‌های آقانعمت از آب درمی‌آمد. اما بعداً آن‌قدر به آدم سرکوفت می‌زد و موضوع را بارها و بارها جلوی همه یادآوری می‌کرد که جایش تا مدت‌ها درد می‌کرد و آدم ترجیح می‌داد دفعۀ بعد حتی اگر قرار باشد نوزاد ده کیلویی هم بزاید، برود سراغ آقاجان.
گلی
می‌دانستم اعتراف پیش آقاجان مثل زایمان طبیعی است. تا همان لحظه فشار زیادی به آدم وارد می‌شد و موقع اعتراف هم انواع تنبیهِ فیزیکی و بدنی در دستور کار آقاجان قرار می‌گرفت؛ اما همه چیز همان جا تمام می‌شد و آدم خلاص می‌شد.
گلی
البته وقت‌هایی که امتحان داشتم، حتی تماشای برنامۀ تلویزیونی جهاد سازندگی هم خوش می‌آمد
emty_00

حجم

۳۰۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۵۷ صفحه

حجم

۳۰۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۵۷ صفحه

قیمت:
۱۶۰,۰۰۰
۱۱۲,۰۰۰
۳۰%
تومان