بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب داستان من | صفحه ۲۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب داستان من

بریده‌هایی از کتاب داستان من

امتیاز:
۴.۱از ۳۷۲ رأی
۴٫۱
(۳۷۲)
می‌دانستم که همه فقط به بچه‌ها دروغ می‌گویند، درباره‌ی همه‌چیز دروغ می‌گویند، از سوپ گرفته تا بابانوئل.
مهدی بهرامی
وقتی سر میز یکی از مصیبت‌زده‌ترین و غمگین‌ترین خانه‌هایی که زندگی می‌کردم منتظر بودم، تصور می‌کردم پیشخدمت یک هتل زیبا هستم و لباسی سفید به تن دارم و هر کسی وارد سالن پذیرایی می‌شود، می‌ایستد که به من نگاه کند و به وضوح مرا ستایش می‌کند.
مهدی بهرامی
بیش‌تر مشکلات من از همین چیزهای ریز بود. به نوعی اصلاً مشکلی نبودند چون به آن‌ها عادت کرده بودم
مهدی بهرامی
همه مشغول خواندن سرود بودند، اما یکدفعه حسی در من غلبه می‌کرد که می‌خواستم از لباس خود بیرون بپرم. از صمیم قلبم دوست داشتم بلند شوم و برای خدا لخت شوم و همه هم مرا ببینند
مهدی بهرامی
این‌طوری برایم جا افتاده بود که همیشه همه به من می‌گویند کاری که دوست دارم را انجام ندهم.
مهدی بهرامی
وقتی آدم فقط یک آرزو داشته باشد، بیش‌تر احتمال دارد که به حقیقت بپیوندد، چون شما فقط به‌سمت آن می‌تازید و راه دیگری جلوی روی‌تان نیست.
|ZaHra|
وقتی در هالیوود یک بدبختِ شکست‌خورده باشی، مثل این است که پشت دیوارهای یک مهمانی پر‌زرق‌وبرق و در‌حالی‌که بوی فیله‌ی میگو دیوانه‌ات می‌کند، از گرسنگی بمیری.
|ZaHra|
عاشق خودم شدم، نه عاشق آن‌چه که بودم، بلکه عاشق آن‌چه که می‌خواستم بشوم شدم.
Zahra_HA
دیدن اسم خود در صفحات اول روزنامه‌ها، انگار که در یک حادثه‌ی مسلحانه باشی یا در یک درگیری خونین حاضر باشی، حس شگفت‌انگیزی به آدم می‌دهد. مهم نیست که چند بار این قضیه تکرار شود، آدم هیچ‌وقت به چنین چیزی عادت نمی‌کند. مدام فکر می‌کنی که: «این در مورد منه. همه‌ی کشور دارن درباره‌ی من می‌خوانن... شاید هم همه‌ی جهان.»
mghf
بازیگری هنری بود که تو را به شخص دیگری منتقل می‌کرد و زندگی و ذهن تو را بالا می‌برد.
mghf
اصلاً چه فایده‌ای داشت که در مورد مردی که ساکت نشسته بود، آدم مدام فکر کند و با خودش وِر‌وِر کند؟ بعد کم‌کم چیزهایی دستم آمد. سکوت او یک بازی نبود، اصلاً روش او بود برای ارائه‌ی خودش و من با خودم فکر کردم: «تو هم باید یاد بگیری سکوت کنی و لبخند بزنی تا میلیون‌ها طرفدار پیدا کنی و وقتی بلند می‌شی یه کار ساده انجام بدی تا همه با شور و عشق بهت نگاه کنند.»
mghf
از تخصص‌های من این بود که در خارج از دنیای فیلم و بازیگری فرسنگ‌ها با رمز و راز بازیگری فاصله داشته باشم. تا‌به‌حال کسی را مثل خودم ندیده بودم که در‌عین‌حال که مشغول حرفه‌ای است، از آن دور هم باشد.
mghf
این حقیقت است که وقتی مردم "اجتماعی" می‌شوند، شهامت انسان‌بودن یا باهوش‌بودن را ندارند. اصلاً شهامت این‌را ندارند که به هیچ‌چیز دیگری غیر از آدم‌هایی که در آن مهمانی حضور دارند فکر کنند! مردها و زن‌های مهمانی نه تنها لباس‌های‌شان عین هم است، بلکه مغزهای‌شان هم عین هم است و همه از یکدیگر انتظار دارند که حرفی غیر از مهمانی و لوازمات آن نزنند.
mghf
خیلی سعی کرده بودم که با زن‌ها روراست باشم. روراستی با زن‌ها حتا از مردها هم سخت‌تر بود. مردها وقتی حقیقت آن‌چه که فکر می‌کنی را به آن‌ها بگویی با روی باز می‌پذیرند، اما تعداد زن‌هایی که می‌خواهند حقیقت را بدانند خیلی اندک است و تا بتوانند و راهی پیدا کنند، از شنیدنش سر‌باز می‌زنند. تا آن‌جایی که فهمیدم دوستی زن‌ها با یکدیگر بر اساس یک مشت دروغ و صحبت‌های قشنگ بی‌معنی است. آدم فکر می‌کند که آن‌ها یک مشت گرگ هستند که می‌خواهند با چاپلوسی همدیگر را فریب دهند و وقتی هم که با هم هستند، با هم طنازی کنند و این‌طرف و آن‌طرف بروند.
mghf
اغلب مردها به دلایل مشابه حسودی می‌کردند. من این حسودی آن‌ها را دوست داشتم. اغلب این حسادت تنها چیز صادقانه‌ی عشق آن‌ها بود. بیش‌تر آن‌ها میزان اهمیت شما را در زندگی‌شان با میزان آسیبی که به آن‌ها می‌زنید می‌سنجند، نه با این‌که شما چقدر می‌توانید آن‌ها را خوشبخت کنید. اما یک نوع حسادت هم بود که من اصلاً دوست نداشتم. حسادتی که در آن مرد مدام در مورد مردهای دیگر از تو بپرسد و هیچ‌وقت هم سیر نشود و مدام بیش‌تر و بیش‌تر بپرسد و وارد جزئیات شود. این سؤالات آن‌ها باعث می‌شد که احساس کنم برای عاشقم، آن مرد خیلی بیش‌تر از من اهمیت دارد و او زیر نقاب حسادت در واقع گرایش‌های همجنس‌گرایانه‌ی خودش را مخفی کرده است.
mghf
ترجیح می‌دادم که هزار زن به من حسودی کنند تا این‌که من به یکی از آن‌ها حسودی کنم
mghf
. برخی گرگ‌ها خیلی دوست دارند در مورد مسائل جنسی حرف بزنند. برخی از آن‌ها آن‌قدر مؤدب هستند که در مورد هیچ‌چیزِ تجاوزگرایانه‌ای حرف نمی‌زنند و طوری با شما رفتار می‌کنند که انگار شما را دارند به یک رویداد مهم اجتماعی دعوت می‌کنند.
mghf
خیلی سخت است کس دیگری را دوست داشته باشی، اما با یک نفر دیگر احساس خوشی کنی و خیال‌پردازی داشته باشی.
mghf
گاهی اوقات مردها از این‌که آن‌ها را خیلی دوست داشته باشی احساس گناه می‌کنند و ناراحت می‌شوند.
mghf
یک مرد قوی نیازی نمی‌بیند که در مقابل یک زن حکم‌فرمایی کند. او هیچ‌وقت قدرتش را به زن ضعیفی که عاشقش هست نشان نمی‌دهد، بلکه قدرتش را به دنیا نشان می‌دهد.
mghf

حجم

۶۰۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۲ صفحه

حجم

۶۰۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۲ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان