بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب داستان من | صفحه ۱۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب داستان من

بریده‌هایی از کتاب داستان من

امتیاز:
۴.۱از ۳۷۲ رأی
۴٫۱
(۳۷۲)
گاهی مردها به خودشان زحمت نمی‌دادند که من کی هستم و چی هستم. در‌عوض یک شخصیت برای من ابداع می‌کردند. من هم در‌این‌باره با آن‌ها وارد بحث نمی‌شدم. آن‌ها در واقع کسی را دوست می‌داشتند که من نبودم. وقتی حقیقت را می‌فهمیدند، مرا سرزنش می‌کردند که چرا آن‌ها را به خیال اشتباه انداخته‌ام و آن‌ها را گول زده‌ام.
مهدی بهرامی
پرسیدم: «پس چرا بی‌کارم و نمی‌تونم شغلی پیدا کنم که حداقل شکمم رو سیر کنم.» جانی هاید گفت: «برای یه ستاره خیلی سخته که یه شغل بخورنمیر پیدا کنه. یه ستاره فقط خوبه که ستاره باشه. تو اصلاً مناسب هیچ کار دیگه‌ای کم‌تر از اون نیستی.»
مهدی بهرامی
بعضی از ستاره‌های سینما را که می‌بینی، به آن‌ها نمی‌آید ستاره باشند و بعضی از آن‌ها پشت دوربین خیلی ستاره‌تر هستند تا جلوی دوربین.
mghf
مهربانی نیرومندترین چیزی است که در یک عاشق یا اصلاً هرکسی وجود دارد.
mghf
حقوقم را خرج کلاس‌های نمایش، رقص و آواز کردم. کتاب‌هایی خریدم که مطالعه کنم. می‌نشستم گوشه‌ی اتاقم و فیلم‌نامه‌ها را بلند‌بلند در مقابل آینه می‌خواندم که چیز عجیبی برایم اتفاق افتاد. عاشق خودم شدم، نه عاشق آن‌چه که بودم، بلکه عاشق آن‌چه که می‌خواستم بشوم شدم.
mghf
آدم‌های مهم وقتی مست هستند، خیلی جالب‌ترند و بیش‌تر شبیه‌اند به انسان.
mghf
در هالیوود عفت و پاکدامنی یک دختر کم‌تر از موهای سرش اهمیت دارد. این‌جا آدم را با قیافه‌اش قضاوت می‌کنند، نه با آن‌چه که واقعاً هست. هالیوود جایی است که برای یک بوسه هزاران دلار به آدم می‌دهند، اما روحت پنجاه سنت می‌ارزد. این‌را می‌دانم، چون من اولین پیشنهاد تقریباً خوبم را که تقریباً پنجاه سنت می‌ارزید رد کردم.
mghf
بله من تمام صدا‌ها و بوهای فقر به خاطرم می‌آمد، آن هراسی که در چشم‌های کسانی می‌آمد که کارشان را از دست می‌دادند، و این‌که چطور نحیف و لاغر می‌شدند و برای گذران یک هفته‌شان چطور خرحمالی می‌کردند. و آن پیراهن آبی و بلوز سفیدم را می‌دیدم که چطور در گرما و سرما و برف و باران دو مایل را هر روز به مدرسه می‌رود و برمی‌گردد، چون یک سکه ندارد که کرایه‌ی اتوبوس بدهد.
yazdaan
شاید آن سکه‌ای که آقای کیمل برای اولین بار به من داد، یا شاید آن پنج‌دلاری که در زمان یتیم‌خانه‌بودنم به خانواده‌ها می‌دادند و در عوض مرا می‌فروختند، مرا این‌طور کرد.
yazdaan
مردم همیشه طوری به من نگاه می‌کردند که انگار آینه‌ای رو‌به‌روی‌شان بودم. آن‌ها مرا نمی‌دیدند، بلکه افکار هرزه‌ی خودشان را در من می‌دیدند. بعد نقابِ بیگناهی به چهره می‌زدند و مرا هرزه می‌خواندند!
fatiw rad
عشق. و عشق هم چیزی است که شما نمی‌توانید آن‌را ابداع کنید و هرچقدر هم بخواهید، اصلاً فایده‌ای ندارد.
Rose Shahab
اغلب مردها به دلایل مشابه حسودی می‌کردند. من این حسودی آن‌ها را دوست داشتم. اغلب این حسادت تنها چیز صادقانه‌ی عشق آن‌ها بود.
کاکتوس
این‌طوری برایم جا افتاده بود که همیشه همه به من می‌گویند کاری که دوست دارم را انجام ندهم.
afsaneh_&_fatemeh
سه راه متفاوت برای مشهور‌شدن در عالم سینما وجود دارد. راه اول اغلب برای مردها اتفاق می‌افتد تا زن‌ها و این‌طوری است که یک‌دفعه با تنها یک فیلم گل می‌کنند. یک بازیگر مرد ممکن است خیلی کار کند و سعی کند کارهای خوبی ارائه دهد اما هیچ جا جایش نیست که یک‌دفعه مثل جان گارفیلد در سال‌ها پیش، یا کرک داگلاس، مارلون براندو و جوز فرر، در دوره‌ی معاصرتر، در یک فیلم بازی می‌کند و صبح که از خواب بلند می‌شود دیگر ستاره شده است و برای همه‌ی عمرش ستاره می‌ماند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
عشق در نظر من چیزی بود که مال بقیه‌ی مردم بود، آن‌ها که خانه و خانواده داشتند. اما همان‌وقت که در کف اقیانوس بودم عشق به من تلنگری زد، بلندم کرد و بردم توی هوا و مرا روی پاهایم بلند کرد و ایستادم به نگاه‌کردن دنیا، طوری که انگار تازه متولد شده‌ام.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
هالیوودی که من می‌شناختم، هالیوود بدشانسی بود و بدبختی. تقریباً هر‌کس را که می‌شناختم یا سوء‌تغذیه داشت یا به فکر خودکشی بود.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
سکوت او یک بازی نبود، اصلاً روش او بود برای ارائه‌ی خودش
mehrnaz
ناراضی‌ترین مردها، آن‌هایی هستند که خیلی به قوه‌ی مردانگی‌شان می‌نازند و به روابط جنسی مثل ورزش کشتی نگاه می‌کنند، که می‌توان در آن جام قهرمانی برد. یک مرد باید برای جذابیت‌دادن به روابط جنسی روح و روان زن را تحریک کنند. عاشق واقعی آن مردی است که بتواند فقط با دست‌کشیدن روی سرت یا لبخند‌زدن به چشم‌هایت یا حتا با خیره‌شدن به فضا، سر‌تاپای تو را بلرزاند.
کتاب ناب
قهوه‌خانه‌ها و کافه‌های ارزان، پر از مدیرانی بود که آماده‌ی بستن قرارداد بودند، فقط کافی بود ثبت‌نام کنی و شرطِ ثبت‌نام آن‌ها معمولاً در تخت‌خواب می‌گذشت.
کتاب ناب
. عشق‌ورزیدنِ ناامیدانه غم بزرگی‌ست برای دل.
ghazal76

حجم

۶۰۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۲ صفحه

حجم

۶۰۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۲ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان