بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اسب سیاه | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اسب سیاه

بریده‌هایی از کتاب اسب سیاه

انتشارات:نشر مون
امتیاز:
۳.۵از ۶۹ رأی
۳٫۵
(۶۹)
حتی کسانی که بیشتر از همه دوستتان دارند هم وقتی به این حس‌ها گرفتار می‌شوید همین حرف‌ها را تحویلتان می‌دهند و وقتی بیراهه را انتخاب کرده‌اید، هیچ گریزی از این ندارید. دلیلش این نیست که دلشان می‌خواهد شما همرنگ جماعت شوید، بلکه مسئله این است که انتخاب شما با دریافت بنیادین آن‌ها از روال گردش دوران نمی‌خواند. آن‌ها هم دلشان می‌خواهد شما موفق باشید، ولی تنها راهی که برای رسیدن به این هدف درک می‌کنند پیروی از فرمول استاندارد است: مقصدت را بشناس، سخت کار کن، توی مسیر بمان.
Saba_Radmehr
درددل‌های یک هنرپیشهٔ هالیوود یا بازیکن لیگ حرفه‌ای راگبی اصلاً به دلمان نمی‌نشیند و برای درد و رنجشان تره هم خرد نمی‌کنیم. با خودمان می‌گوییم تو که هم میلیونری و هم مشهور، دیگر دردت چیست؟ عین این رفتار را وقتی داریم که به بدبختی و سیه‌روزی آدم‌های دارای مشاغل پست برمی‌خوریم. خوشبختی انگار فقط مال برنده‌هاست دیگر! طبق عهدنامهٔ استاندارد اگر تو از راه منحرف شدی و نتوانستی در مسیر موفقیت بمانی، نباید انتظار داشته باشی مثل آن‌ها که سلسله‌مراتب را پیموده‌اند، نصیبی از خوشبختی استاندارد ببری.
Saba_Radmehr
عهدنامهٔ استاندارد به آشکارترین و جدی‌ترین شکل خواستار این است که ما تمنای دل و نیازهای خود و شادکامی‌مان را پس برانیم و جای آن مسیر بلند و طولانی بهره‌وری حرفه‌ای را در پیش بگیریم. طبق این عهدنامه، شادکامی و خوشبختی همان پاداش کار سخت و ماندن در مسیر راست است. اگر کسی از این راه بیرون بزند و بخواهد کار دلش را بکند و کامیابی را اصل قرار دهد، مهر کله‌شقی، سبک‌سری و زیاده‌خواهی می‌خورد. اگر پیش از ادای دینتان طالب به دست آوردن خوشبختی باشید، به شما برچسب بلاهت و تن‌آسایی می‌زنند و بدتر از همه می‌گویند هزاره‌ای و جوجهٔ امسالی.
Saba_Radmehr
جاگیر شدن روال‌های استاندارد شغلی در مسیر حرفه‌ای شدن باعث جاافتادن مفهوم استاندارد موفقیت شد که یعنی به دست آوردن ثروت و جایگاه از راه بالا رفتن از پله‌های سازمانی و نهادی. به‌محض اینکه راه پیشرفت و شکوفایی به‌دقت مشخص، تثبیت و پیش‌بینی‌پذیر شد، همهٔ آدم‌های جامعه دیدند که برای موفقیت حرفه‌ای چه نیازهایی دارند. باید هدفت را مشخص بکنی، بعد آموزش‌های لازمه را به‌سرعت ببینی و راست دماغت را بگیری و تا ته راه را بدوی. دیگر عجیب نیست اگر ببینیم مسئلهٔ کامیابی هیچ جایگاهی در این نظام استاندارد ندارد. کامیابی یک مسئلهٔ شخصی است و به فردیت برمی‌گردد و فردیت و تفاوت‌های فردی چیزی است که در همان ابتدای استانداردسازی از مسیر راه راست دورش انداخته‌اند.
Saba_Radmehr
کابرلی در کتاب معروفش با نام مدیریت مدارس عمومی به سال ۱۹۱۶ نوشت: «مدارس ما به یک معنا کارخانه‌اند، چون در آن‌ها مادهٔ خام یعنی بچه‌ها قرار است ورز داده شوند و به‌صورت محصولاتی دربیایند که به درد اجتماع بخورد.» ابتدا کار را استانداردسازی کردیم و بعد آموزش را، بعد محیط کاری استاندارد را با محیط آموزشی استاندارد همساز کردیم و حالا وقتش بود که شغل‌های استاندارد بسازیم. کارمان که تمام شد، روال استاندارد را از صبح اولین روز در کودکستان تا صبح نخستین روز بازنشستگی باب کردیم. این یعنی استانداردسازی کل زندگی بشری.
Saba_Radmehr
ری کراک، بنیان‌گذار امپراتوری مک‌دونالد در سراسر جهان و یکی از بزرگ‌ترین نمادهای استانداردسازی در جهان که سالانه میلیاردها همبرگر به مردم می‌فروخت، بدل شدن آدم‌ها به ابزار را به بهترین شکل با این جملات، که نمودگار تفکر استانداردسازی‌اند، بیان می‌کند: «ما هم مثل شما فهمیده‌ایم که نمی‌توان به آدم‌هایی که تابع جمع نیستند اعتمادی داشت. باید هرچه زودتر این آدم‌ها را تابع جمع کنیم... اصلاً نباید بهشان مهلت داد. یک سازمان نمی‌تواند به آدم‌ها اعتماد داشته باشد. این آدم‌ها هستند که باید به سازمان اعتماد کنند.»
Saba_Radmehr
همین شد که متأسفانه نخستین چیزی که استانداردسازی شد، روح و جان کارگران بود. به آن‌ها نقش‌های تازه‌ای دادند که ثابت بود و یکسان و نیاز به تفکر مستقلی هم نداشت. اینکه فلان پیچ را یک‌بند بپیچانند یا فلان اهرم را حرکت بدهند. فیلم عصر جدید چارلی چاپلین را یادتان است؟ چاپلین آن فیلم را در سال ۱۹۳۶ ساخت، ولی پیش‌تر، همهٔ کارخانه‌های آمریکا به همان راه رفته و کارگران جزئی از بدنهٔ ماشین‌های غول‌آسا شده بودند.
Saba_Radmehr
دکتر ادوارد رابینسون اسکویب در آغاز کار پزشک نیروی دریایی ارتش بود و کارش تأیید داروهایی بود که در این رسته مصرف می‌شد. او خیلی زود فهمیده بود که کیفیت داروها و میزان خلوصشان در میان تولیدکننده‌ها متفاوت است و حتی گاهی در میان داروهای یک تولیدکننده هم محصول بسته‌ای با بستهٔ دیگر تفاوت دارد و کار به تفاوت داروی قوطی‌های مشابه هم کشیده می‌شود. دل‌مشغول همین نکته بود که تصمیم گرفت یک کارخانهٔ داروسازی راه بیندازد که داروهای یکسان را با کیفیتی یکسان در همهٔ بسته‌ها و قوطی‌ها عرضه کند. شعار بلند و پرطمطراقی هم ساخت به این شرح: «اطمینان، یک‌دستی، خلوص، اثربخشی.» وفاداری و پایستاری این مجموعهٔ داروسازی به همین اصول باعث شد که نام اسکویب تا به امروز هم پابرجا بماند و همین نام است که بر کارخانه‌های بریستول‌مایرز اسکویب خودنمایی می‌کند.
Saba_Radmehr
خودش می‌گوید: «همیشه زور می‌زدم راست دماغم رو بگیرم و مستقیم حرکت کنم، چون فکر می‌کردم این‌جوریه که آخرش دستم می‌آد. واسه چه کاری ساخته شده‌ام. ولی هر بار که راه راست رو می‌گرفتم، انگار همه‌چی کج‌وکوله می‌شد.» بیشتر اسب‌های سیاه حال‌وروزی شبیه به اینگرید داشته‌اند. اعتراف به چنین چیزی اصلاً آسان نیست. هیچ‌کس دلش نمی‌خواهد راحت بگوید که از دانشگاه یا از سر کار اخراج شده یا مجبور بوده به کاری بپردازد و در شغلی جان بکند که ازش متنفر بوده. هیچ‌کس دوست ندارد به حس فرومایگی و ناچیز بودن اعتراف کند. وقتی کار به جاهای باریک می‌کشد، هیچ‌کس دوست ندارد اعتراف کند که در این زندگی سر جای خودش نیست. بااین‌حال، بیشتر اسب‌های سیاه دست‌کم یک بار این دوران را در زندگی‌شان از سر گذرانده‌اند.
Saba_Radmehr
سختی و رنج و حتی فقر مانع از جَست به‌سوی این کامیابی نخواهد بود. این رنج‌ها بخت شما را برای زندگی بهتر بیشتر هم خواهند کرد. مهم نیست که توی یک کاری گیر افتاده‌اید یا در گام‌های آغازین این راهید، یا پیش‌تر این ندا را از درون خود شنیده‌اید و یا اصلاً نمی‌دانید به کدام سو بروید. طرز فکر اسب سیاه شما را به‌سوی یک زندگی سراسر شوق، هدف و موفقیت رهنمون خواهد ساخت.
Saba_Radmehr
هدایت فردیت در جهت جست‌وجوی کامیابی برای رسیدن به موفقیت. البته که اولویت دادن به کامیابی اندیشهٔ تازه‌ای نیست و بسیاری از فلاسفه و رهبران روحانی در طول تاریخ ما را به دنبال کردن میل قلبی و اولویت دادن به خوشبختی سفارش کرده‌اند، ولی چیزی که معمولاً نگفته‌اند گام‌های عملی برای رسیدن به این هدف بوده. اینکه یکی گفته باشد «راه دلت را برو» شوق‌انگیز است، ولی نقشهٔ راه نیست. اینکه جایی بخوانید «کردار نیک»، شاید دستوری برای نیکوکاری باشد، ولی گرهی از کارهای زندگی روزمره‌تان باز نمی‌کند. ما به مجموعه‌ای از راهنمایی‌های عملی نیاز داریم که به ما کمک کند تا بدانیم واقعاً چه می‌خواهیم و چگونه باید در شرایط خاص خودمان به آن برسیم. این کتاب را برای همین نوشته‌ایم.
Saba_Radmehr
معمولاً وقتی حرف از زندگی و گذران آن می‌شود، مردم می‌گویند که شما باید میان کاری که دوست دارید و کاری که مجبور به انجامش هستید یکی را انتخاب کنید. ولی اسب‌های سیاه با پروبال دادن به فردیت خود راهی را رفته‌اند که هم توانمندی‌شان را به میانه آورده و هم لذت از کار را. این‌ها موقعیتی را انتخاب کرده‌اند که انگار بیشترین سازگاری را با خودِ خودشان دارد و بعد شرایطی را چیده‌اند که موفقیت به قد و بالای آن‌ها بریده و دوخته شود، چون درگیر شدن با کاری که شما را کامیاب کند، همهٔ توانتان را برای یادگیری، رشد و عمل افزایش می‌دهد. این‌گونه است که اسب‌های سیاه معنای تازه‌ای از موفقیت برافکنده‌اند و این چیزی است که با روزگار شخصی‌سازی نیز هم‌خوان است. تعریفی که بیشتر از همه گویای این نکته است که فردیت اهمیت دارد: موفقیت شخصی یعنی زیستن در زندگی سرشار از کامیابی و سرآمدی.
Saba_Radmehr
دلایل کامیابی هر شخص بسیار متنوع و متفاوت بود، چون علایق و نیازها و امیال هرکدام با دیگری فرق می‌کرد. کامیابی برای هرکدام از آن‌ها نه از راه موفقیت که از راه وقف همهٔ وجود در مسیر یک چیز به دست آمده بود. جنی مک‌کورمیک از راه خیره شدن به آسمان با تلسکوپ خودش کامیاب می‌شد و آلن رولو با دوخت‌ودوز. کافی بود کار این دو را با هم عوض کنید و دو آدم بی‌مصرف تحویل بگیرید.
Saba_Radmehr
آن‌ها از راه کامیابی به موفقیت دست پیدا کرده‌اند.
Saba_Radmehr
این کامیابی تصادفی به دست نیامده. انتخاب آن‌ها بوده. و دقیقاً همین انتخاب و تصمیم به کامیابی هدف چیزی است که یک اسب سیاه را تعریف می‌کند.
Saba_Radmehr
ما هر دو در دل روزگار استانداردسازی تقلای بسیار کرده‌ایم و رنج بسیار برده‌ایم تا خود را به عرف جامعه و کار و دانشگاه برسانیم و سازگار کنیم. هرگز هم موفق نشدیم. شاید هم رسیدنمان به جایگاه فعلی کاملاً دست‌برقضا و از روی بخت و اقبال بوده، ولی مطمئنیم که این موفقیت یا هرچه اسمش را می‌گذارید، تنها به یاری شکستن قواعد بازی به دست آمده است. نه از روی گستاخی و لجاجت، بلکه از روی ضرورتی تلخ. همهٔ کوشش ما برای دنبال کردن فرمول استاندارد موفقیت تنها به شکست انجامید. همین درک بود که این اندیشه را در سر ما بیدار کرد که بررسی اسب‌های سیاه شاید فرصت خوبی برای ردگیری چگونگی رسیدن به موفقیت شخصی باشد. به نظرمان اگر بتوان قاعده‌ای را تعریف کرد که راهکار نخبه شدن را به هر فردی فارغ از زمان و مکان بیاموزد، لابد می‌توان این راهکار و قاعده را در زندگی نخبگانی جست‌وجو کرد که خارج از سیستم به موفقیت رسیده‌اند.
Saba_Radmehr
ما دو نفر در مقام دو دانشمند، با این باور مشترک با یکدیگر همراه شده‌ایم که فردیت مهم است. ما باور داریم که برای رسیدن به یک جامعهٔ عالی و پویا همه باید خود را به کمال برسانند و دیگر مهم نیست چه کسی هستند و از کجا آغاز کرده‌اند. همهٔ پژوهش‌های ما بر این پایه استوار بوده که بهترین راه کمک به هر انسان برای داشتن یک زندگی بهتر و شکوفا کردن توانایی‌هایش این است که آن‌ها را درک و توانمند کنید.
Saba_Radmehr
وقتی از شرکت‌کنندگان در این نظرسنجی پرسیدند تعریف جامعه از موفقیت چیست، دو جواب معمول آن‌ها ثروت و جایگاه اجتماعی بود. ولی وقتی از آن‌ها پرسیده شد که چقدر با این تعریف همدل و موافق‌اند، تنها ۱۸ درصد گفتند که کاملاً یا تا حدی با این تعریف سازگاری دارند و ۴۰ درصد گفتند که در طول زندگی خودشان از این تعاریف فاصله گرفته‌اند. جالب اینکه اکثریت قابل‌توجهی از این آدم‌ها بر این تأکید داشتند که تعریف شخصی خودشان از موفقیت، اولویت دادن به خوشبختی و کامیابی است.
Saba_Radmehr
تا پیش از این، اقتصاد صنعتی را سازمان‌های سلسله‌مراتبی بزرگ و ثابتی اداره می‌کردند که ریشه‌های عمیقی در جامعه داشتند، ولی اکنون خود جامعه در حال گذار به اقتصاد دانش‌بنیان خدماتی است که تنوعی به‌مراتب بیشتر دارد و پایش بر شانه‌های کارمزدبگیرها، کارپردازان مستقل و کارگزاران آزاد است. دیگر لازم نیست همهٔ عمر کاری‌تان را پای یک شرکت بریزید. الان زمانه‌ای است که تا پیش از بازنشستگی امکان ده‌ها بار تغییر شغل دارید و شاید عمر کاری ما از برخی شرکت‌هایی که برایشان کار کرده‌ایم هم بیشتر باشد.
Saba_Radmehr
روال کلی آموزه‌ها در یک دوران معمولاً ثابت است، ولی وقتی جامعه به دوران گذار وارد می‌شود و پوست می‌اندازد، آموزه‌ها هم رنگ عوض می‌کنند. شاید یکی از بهترین نمونه‌ها و گواه این موضوع را بتوان در کتاب راه ثروتمند و آبرومند شدن: توصیه به تهیدستان، چاپ سال ۱۷۷۵ و نوشتهٔ جان ترازلر دید. نویسنده در زمانه‌ای این کتاب را می‌نوشت که جامعهٔ انگلستان در حال گذار از نظام فئودالی به نظام بازرگانی بود و به همین خاطر نویسنده بر این نکته تأکید داشت که ثروت و سرشناسی دیگر منحصر به دوک‌ها و بارون‌ها نیست: «آدم‌ها پیش از این به خود می‌بالیدند که زیردست فلان ارباب‌اند و به همان اندک‌مایهٔ زندگی خود قناعت می‌کردند... ولی حالا با بالا گرفتن بازرگانی و دادوستد شمار ثروتمندان رو به افزایش است و مردم نیازهای تازه‌ای دارند... و در پی چیزهایی می‌روند که پیش‌تر به خواب خود نمی‌دیدند.»
Saba_Radmehr

حجم

۳۶۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

حجم

۳۶۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۵۰,۰۰۰
۵۰%
تومان