غمی شیرین دلم را مینوازد
Harmony
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت
Harmony
بیا به خاک بلا دیدهای بیندیشیم
که ناله میچکد از برق تازیانه در او
به خانههای خراب
به کومههای خموش
به دشتهای به آتش کشیده متروک
Harmony
بیتو، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
hayka~
در بنفشهزار چشم تو
من ز بهترین بهشتها گذشتهام
Harmony
کاش میدیدم، چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست!
کاربر ۵۵۷۹۹۲۹
من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!
Sepehroo
بسی گفتند: ـ «دل از عشق برگیر!
که: نیرنگ است و افسون است و جادوست!»
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که این زهر است، اما!... نوشداروست!
سپهر
بیا، به حال بشر هایهای گریه کنیم
که با برادر خود هم نمیتواند زیست
چنین خجسته وجودی کجا تواند ماند؟
چنین گسسته عنانی کجا تواند رفت؟
صدای غرش تیری دهد جواب مرا:
ـ به کوه خواهد زد
به غار خواهد رفت
بشر دوباره به جنگل پناه خواهد برد!
؟
کاش میدیدم، چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست!
نیکو