در زمینی که ضمیر من و توست،
از نخستین دیدار،
هر سخن، هر رفتار،
دانههاییست که میافشانیم.
برگ و باریست که میرویانیم
آب و خورشید و نسیماش «مهر» است
گر بدانگونه که بایست به بار آید،
زندگی را به دلانگیزترین چهره بیاراید.
آنچنان با تو درآمیزد این روحِ لطیف،
که تمنای وجودت همه او باشد و بس.
بینیازت سازد، از همه چیز و همهکس.
Aseman📚🌿🌦
زندگی، گرمی دلهای به هم پیوستهست
تا در آن دوست نباشد همه درها بستهست.
Aseman📚🌿🌦
دل من دیرزمانیست که میپندارد:
«دوستی» نیز گُلیست؛
مثل نیلوفر و ناز،
ساقه تُردِ ظریفی دارد.
بیگمان سنگدل است آنکه روا میدارد.
جانِ این ساقه نازک را
ـ دانسته ـ
بیازارد!
Aseman📚🌿🌦
تو بخواه
پاسخ چلچلهها را، تو بگو
قصه ابر هوا را، تو بخوان
تو بمان با من، تنها تو بمان
در رگ ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!
کاربر ۲۳۴۳۵۱۷
گر سکوت خویش را میداشتم
زندگی پر بود از فریاد من!
Aseman📚🌿🌦
افسوس بر دو روزه هستی نمیخورم
زاری براین سراچه ماتم نمیکنم.
Zohreh Askari
ای جدایی تو بهترین بهانه گریستن!
بیتو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیدهام.
Zohreh Askari
چه جای گریه؟ که کشتار بیدریغ حریف
برای خاطر صلح است و حفظ آزادی!
و هر گلوله که بر سینهای شرار افشاند
غنیمتیست که: دنیا بهشت!! خواهد شد.
mojan
و چند روز دگر نیز نوبت من و توست،
که یا به ماتم فرزند خویش بنشینیم!
و یا به کشتن فرزند خلق برخیزیم!
ژنرالیسم
چشم بر زندگی وا نکرده
میکند مرگ، زورآزمایی
رنگ صبح جوانی ندیده
شام پیری کند خودنمایی
fateme