بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کتاب دلواپسی | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کتاب دلواپسی

بریده‌هایی از کتاب کتاب دلواپسی

انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۱۱ رأی
۳٫۷
(۱۱)
انگار کشتی وسیله‌ای باشد که وظیفه‌اش دریانوردی است، وظیفه کشتی، دریانوردی نیست، ورود به بندر است. ما خود را بر پهنه‌ی دریا یافتیم بدون تصویری از بندری که در آن پناهی جست و جو کنیم
Qazal Azady
بنابراین هریک از ما تسلّی‌ناپذیر به حال خود وانهاده شدیم، تا خویشتن را زنده احساس کنیم.
Qazal Azady
از کسی که چون من زنده است اما چیزی از زندگی درنمی‌یابد ــ و نیز اندک انسان‌هایی مثل من ــ چه برجای می‌ماند جز چشم‌پوشی از نوع زندگی و تحقیر سرنوشت؟ و از آنجا که ما نمی‌دانیم زندگی مذهبی چیست، و نیز نمی‌توانیم بدانیم، چرا که انسان خردمند نمی‌تواند باورمند باشد، و از این‌رو که باور به تجرد انسان نیز نداریم و حتا ناتوان‌تر از آنیم که بدانیم با آن چه باید کرد، سرانجام تنها انگیزه روحی ما تعمق در زیباشناختی زندگی می‌شود، و بدین‌ترتیب بی‌احساس، خود را تسلیم شادمانی‌های کل جهان بی‌تفاوت در برابر خدا و تحقیرکنندگان زیانبار انسانی و حساسیت‌های بی‌اهمیت می‌کنیم و خود را به خوش‌گذرانی ظریف عادت می‌دهیم تا خوش‌آیند اعصاب و مغز باشد.
Mahan Mehravard
امروزه انسان حیات و پیروزی را تقریبآ با همان تلاشی به‌دست می‌آورد که تکیه بر آن‌ها برای استقرار در تیمارستان بسنده است: ناتوانی تفکر، مخالفت با اخلاق و عصبانیت لجام گسیخته.
Mahan Mehravard
نوشتن یعنی از یاد بردن. ادبیات مطبوع‌ترین شیوه‌ی نادیده گرفتن زندگی است. موسیقی تسلی می‌دهد. هنرهای بصری سرزنده می‌سازد. هنرهای زنده (مثل رقص یا ایفای نقش در تئاتر) سرگرم می‌سازند. ولی اولی از زندگی فاصله می‌گیرد. چرا که از زندگی یک رؤیا می‌سازد، در مقابل، دومی از زندگی فاصله نمی‌گیرد ــ چرا که همزمان فرمول‌های حیاتی و مریی به کار می‌بندد. و دیگری، به این خاطر است که از زندگی خود انسان‌ها جان می‌گیرد.
niloufar.dh
تأکید مدام ایرانیان بر نوشیدن شراب از این‌رو است، فلسفه‌ی کاملا عملی خیام می‌گوید: بنوش! بنوش! این نوشیدن شادمانه نیست که بنوشد و شادتر شود، بلکه با نوشیدن بیش از پیش، خود شود. این نوشیدن مرددانه نیست، که می‌نوشد تا فراموش کند و کمتر مردد باشد.
niloufar.dh
هرکس غرور خود را دارد و غرور هرکس او را به فراموشی می‌سپرد، چرا که کس دیگری با همان روان وجود دارد. غرور من به چند صفحه، به چند فصل و چند تردید خلاصه می‌شود... جرأت نمی‌کنم از نو مرور کنم، نمی‌توانم از نو مرور کنم. از نو مرور می‌کنم؟ از نو خواندن چه حاصلی دارد؟ کسی که اینجا ایستاده، کس دیگری است. در حال‌حاضر هیچ‌چیز از آن نمی‌فهمم...
niloufar.dh
می‌نامد. چیزی که باعث گشوده شدن دهان ما می‌شود بی‌حوصلگی است، چیزی که باعث تغییر وضعیت ما می‌شود ناراحتی است، چیزی که باعث می‌گردد تا انسان تکان نخورد کرختی است
niloufar.dh
من به همان نقطه‌ای رسیدم که غم تبدیل به شخص، تبدیل به قالب خیال همزیستی من با شخص خودم می‌شود.
niloufar.dh
آری، اندوه این است: فقدان قابلیت روانی، خود را به دست خطا سپردن، خط‌های فکری فقدان نردبان، تا بتواند با تمام قدرت از آن به سوی حقیقت بالا برود...
niloufar.dh
من مثل کسی هستم که سایه‌اش را فروخت، یا بهتر بگویم مانند سایه‌ی کسی هستم که خود شخص را فروخت
niloufar.dh
کسی که هرگز تحت‌فشار نزیسته باشد، آزادی را لمس نمی‌کند.
niloufar.dh
متأسفانه رنج اندیشه کم‌دردتر از احساس و بدبختانه درد احساس کمتر از درد اندام است. می‌گویم «بدبختانه» چرا که در اصل مقام انسانی شرایط دیگرگونی را می‌طلبد. هیچ حس آکنده از هراس رازآلود نمی‌تواند مثل عشق دردناک باشد، حسادت و انتظار می‌تواند مثل هراس جسمانی پیوسته خفقان‌آور باشد و به خشم یا کسب تأیید مبدل شود. ولی هرگز درد ویرانگر روان هم نمی‌تواند مثل درد دندان یا درد روده یا (احتمال می‌دهم) درد زایمان، واقعی باشد.
niloufar.dh
تنهایی تباهم می‌کند، بودن در جمع آزارم می‌دهد. حضور دیگری افکارم را می‌گسلد، من با دقت خاصی در رؤیای حضور شما به‌سر می‌برم، رؤیایی که نمی‌تواند دقت تحلیل‌گرانه مرا وصف کند.
niloufar.dh
بله تجزیه‌ی وظیفه‌ی شخصی از مقاصد و هیجان‌های زندگی، و گسست درخواستی من از اشیاء، مرا دقیقآ به جایی رساند که پیش از این می‌خواستم از آن بگریزم، من می‌خواستم زندگی را درنیابم، اشیاء را لمس نکنم، چون با تجربه‌ی طبیعت خودم از جهان، می‌دانستم که همواره فهم زندگی برایم رنج‌آور است. اما چون از این لمس پرهیز کردم، انزوا پیش گرفتم، و چون انزوا پیش گرفتم، بی‌چون و چرا دیگر بار حساسیت غلوآمیز خودم را فزونی بخشید
niloufar.dh
من پیش از تولد، قصر قبیله‌ام را کفاره دادم. پیش از آن‌که زاده شوم، کاغذدیواری‌های محل گمان‌هایم را فروختند.
niloufar.dh
هیچ‌گاه پی نبردم که حساسیت من برای درایتم بسیار بزرگ بود یا درایتم برای حساسیت‌ام. همیشه به یکی از هردو دیر رسیدم، به کدام‌یک، نمی‌دانم، به احتمال زیاد به هردو، و یا این خیال کسی بود که دیر آمده، و آن کس هرگز من نبودم.
niloufar.dh
من همیشه در حرکات که معمولا هیچ‌کس خطا نمی‌کند، خطا کردم، آنچه دیگران برای انجامش زاده شده‌اند، همواره کوشیده‌ام نگذارم با من چنین شود. همیشه دوست دارم به چیزی دست بیازم که دیگران تقریبآ بدون آرزو به آن رسیده‌اند. میان من و زندگی همیشه شیشه‌های تیره پنجره جای داشت: من، نه با قدرت دید و نه حس لامسه به این مهم رسیده‌ام، من حتا یکبار هم این زندگی یا این عزم را نزیستم، تنها تصور جنون‌آمیز کسانی بودم که می‌خواستم خودم باشم، رؤیای من از قدرت اراده‌ام آغاز شد، همواره عزم من اولین خیال کسی بود که هرگز من نبودم.
niloufar.dh
اگر می‌توانستم بخوابم خوشبخت بودم.
niloufar.dh
ادراک‌هایی است که همانند یک خوابند و مانند مه‌ای اندیشه ما را در تصرف نگه می‌دارند و اجازه نمی‌دهند به روشنی بیندیشیم، عمل کنیم و باشیم
niloufar.dh

حجم

۴۲۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۳۳۵ صفحه

حجم

۴۲۶٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۳۳۵ صفحه

قیمت:
۱۴۳,۰۰۰
۱۰۰,۱۰۰
۳۰%
تومان