بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فرندز | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب فرندز

بریده‌هایی از کتاب فرندز

نویسنده:متیو پری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۱۰۱ رأی
۳٫۷
(۱۰۱)
تنها کاری که باید می‌کردم، این بود که روزهایی را که تمایل به خودکشی داشتم، نادیده می‌گرفتم، هیچ اقدامی بابتش انجام نمی‌دادم و به این فکر می‌کردم که دیر یا زود حالم بهتر می‌شود و دیگر دلم نمی‌خواهد بلایی سر خودم بیاورم.
Elahe
اما می‌دانید، وقتی حس می‌کنم کافی نیستم، نمی‌توانم به آن پرسشِ «چرا؟» پاسخ بدهم. آدم نمی‌تواند چیزی را که ندارد، به کسی بدهد. بیشتر اوقات، این افکار دردناک دائمی همراهم است: من کافی نیستم، مهم نیستم، زیادی محتاج محبتم. این افکار ناراحتم می‌کنند. به عشق نیاز دارم؛ اما به آن اعتماد ندارم. اگر نقشم را رها کنم، چندلرِ درونم را بی‌خیال شوم، و خودِ واقعی‌ام را نشانتان دهم، ممکن است من را ببینید؛ اما بدتر از آن، ممکن است من را ببینید و بگذارید بروید و من نمی‌توانم این را تحمل کنم. من را می‌کُشد. دیگر نمی‌توانم. من را تبدیل می‌کند به ذره‌ای غبار و محوم می‌کند.
حسن
قرار است کی باشم؟ هر کی که هست، او را مردی در نظر می‌گیرم که بالاخره واقعیت به مذاقش خوش آمده است. با آن ذائقه جنگیدم ها، خدایا، چقدر هم سخت جنگیدم؛ اما در آخر اعتراف به شکست معادل پیروزی بود. اعتیاد، آن چیز وحشتناک بزرگ، قوی‌تر از این حرف‌هاست که بتوان تنهایی به نبردش رفت؛ اما با همدیگر، روز به روز، می‌توانیم شکستش دهیم. تنها کارِ درستِ زندگی‌ام این بود که تسلیم نشدم، هیچ‌وقت دستانم را بالا نبردم و نگفتم: «کافیه، دیگه نمی‌تونم، تو بُردی» و به‌خاطر همین، حالا سرفرازم و آماده‌ام تا با هر چالش جدیدی روبه‌رو شوم. روزی هم ممکن است اسم شما را بخوانند تا برای انجام کاری مهم فراخوانده شوید، پس برای آن آماده باشید.
زهره.
ببخشید؟ رفتی پیاده‌روی و نوشیدن را ترک کردی؟ من بالای هفت‌میلیون دلار خرج کرده‌ام تا سعی کنم پاک شوم. به شش‌هزار جلسهٔ ترک اعتیاد رفته‌ام. (اغراق نمی‌کنم، دارم حدس سنجیده‌ای می‌زنم.) پانزده بار به بازپروری رفته‌ام. به بیمارستان روان‌پزشکی رفته‌ام، به‌مدت سی سال، دو بار در هفته پیش روان‌کاو رفته‌ام و تا دم مرگ پیش رفته‌ام. آن وقت توی لعنتی فقط رفتی پیاده‌روی؟ بهت نشان می‌دهم کجا می‌توانی بروی پیاده‌روی. اما پدرم نمی‌تواند فیلم‌نامه بنویسد، در فرندز بازی کند، به نیازمندها کمک کند. هفت‌میلیون دلار هم ندارد که بخواهد بابت هرچیزی خرجشان کند. فکر کنم زندگی بده‌بستان‌های خودش را دارد.
حسن
راستی آیا تابه‌حال لب ساحل ایستاده‌اید و سعی کرده‌اید جلوی موجی را بگیرید؟ هر کاری کنید، موج کار خودش را می‌کند؛ هرچقدر هم تلاش کنید، اقیانوس یادمان می‌آورد که ما در مقایسه با خودش هیچ قدرتی نداریم.
Sahar B
زخم‌ها جذاب‌اند... هرکدام بیان‌گر ماجرایی حقیقی‌اند و شاهدی هستند که می‌گوید نبردی درگرفته و در مورد من نبردهای سختی هم بوده‌اند.
Sahar B
زندگی، یعنی لذات سادهٔ دست‌به‌دست‌کردن توپ قرمز، تماشای خرامیدن گوزنی در فضای باز. باید دست از مقصردانستن خودم بابت تمام آسیب‌ها و اتفاقات مخرب برمی‌داشتم، مثل همچنان عصبانی‌بودن از دست پدر و مادرم، از آن‌همه سال بدون همراه بودن، از کافی‌نبودن، از ترسیدن از تعهد به‌خاطر وحشت از آخر و عاقبت تعهد.
aqa_amir
«واقعیت چیزیه که فقط به‌مرور زمان به مذاق آدم خوش می‌آد.»
mobi_n1999
سلام، اسم من متیوست؛ گرچه شاید من را با اسم دیگری بشناسید. دوستانم من را متی صدا می‌کنند. و الان باید مُرده باشم.
HaleH.Eb
می‌دانم در تاریکی کورسوی نوری هست. هست... فقط باید به‌اندازهٔ کافی دنبالش بگردید.
Sahar B
شویمر که وقتی خیلی راحت می‌توانست تنهایی از همه‌مان بیشتر سود کند، کاری کرد هوای همدیگر را داشته باشیم و تصمیم گرفت عین تیم، همگی هفته‌ای یک‌میلیون دلار به جیب بزنیم. لیسا کودرو... هیچ زنی به‌اندازهٔ او خنده به لب‌های من نیاورده است. کورتنی کاکس که باعث شد آمریکایی‌ها باور کنند کسی آن‌قدر زیبا ممکن است با پسری مثل من ازدواج کند. جِنی که به من اجازه داد هر روز، دو ثانیه بیشتر به چهرهٔ زیبایش زل بزنم. مت له بلانک که توانست شخصیتی کم‌وبیش کلیشه‌ای را تبدیل به بانمک‌ترین شخصیت سریال کند. با هرکدامشان تنها یک تماس تلفنی فاصله داشتم. در برنامهٔ تجدید دیدار، من از همه بیشتر گریه کردم؛ چون می‌دانستم چه چیزی دارم و حس قدردانی آن روزم مساوی با حس قدردانی امروزم است.
زهره.
باید یادم می‌آمد که پدرم به‌خاطر ترسش ترکمان کرده بود و مادرم بچه‌ای بود که داشت نهایت سعی‌اش را می‌کرد. تقصیر او نبود که مجبور بود این‌همه از وقتش را به نخست‌وزیر کوفتی کانادا اختصاص دهد... هیچ‌وقت قرار نبود ساعت کاری‌اش نه تا پنج باشد، حتی با وجود بچه در خانه. اما آن موقع نمی‌توانستم این واقعیت‌ها را ببینم؛ ولی الان که اینجاییم... باید روبه‌جلو می‌رفتم، و روبه‌بالا، و متوجه می‌شدم که دنیای بزرگ و وسیعی آن بیرون هست که تمام هدف و قصدش نابودکردن من نبود. در واقع، اصلاً من به هیچ‌جایش نبودم. دنیا سر جایش بود، مانند حیوانات و هوای سرد و سوزدار؛ کائنات خنثی بود، و زیبا، و با یا بدون من به کار خودش ادامه می‌داد.
زهره.
خدا همه‌جا هست... فقط باید خط تماس را باز نگه داری و گاهی سکوت کنی؛ وگرنه تماس خدا را از دست می‌دهی.
اسماء
اوایل، تمام‌قد دلقک گروه بودم، تا جایی که می‌توانستم، عین دستگاه تولید شوخی، می‌خنداندم (احتمالاً روی اعصاب همه رفته بودم)، سعی می‌کردم کاری کنم همه به‌خاطر بامزه‌بودنم دوستم داشته باشند. چون آخر جز این چطور ممکن بود کسی از من خوشش بیاید؟ پانزده سال طول کشید تا یاد بگیرم لازم نیست دستگاه تولید شوخی باشم تا آدم‌ها از من خوششان بیاید.
_MahdiGhafuri_
وقتی مرد یا زنی از من می‌خواهد در ترک‌کردن کمکش کنم، و من هم این کار را می‌کنم، تماشای نوری که آهسته‌آهسته به چشمانشان برمی‌گردد، برای من عین دیدن خداست
parastoo.mmg
بودن در بیمارستان، حتی بهترینِ آدم‌ها را هم دچار خودترحمی می‌کند
Elahe
خون همه‌جا بود. بعد از حدود هشت تا از این ضرباتِ مغزبی‌حس‌کن، یک نفر حتماً صدایم را شنید و متوقفم کرد و تنها سؤال منطقی موجود را پرسید: «چرا داری این کار رو می‌کنی؟» به او زل زدم و شبیه راکی بالبوآ در تک‌تک آن صحنه‌های پایانی گفتم: «چون هیچ کار بهتری به ذهنم نرسید.»
حسن
پاک‌بودن اکنون مهم‌ترین هدف زندگی‌ام شده است؛ چون یاد گرفتم که اگر هرچیزی را جلوتر از پاک‌بودن قرار دهی، وقتی بنوشی، همان «هرچیز» را هم از دست می‌دهی.
اسماء
شاید چون همیشه در تلاش بودم چاله‌ای معنوی را با چیزهای مادی پر کنم... نمی‌دانم. در هر حال، وقتی روز آخر فیلم‌برداری رسید، روی تختم در هتلم در شیکاگو نشستم و گریه کردم. هق‌هق گریستم و گریستم؛ چون حتی آن موقع هم می‌دانستم هرگز دیگر چنین تجربه‌ای در زندگی‌ام نخواهم داشت... اولین فیلمم، به دور از خانه، آزاد بودم که لاس بزنم و بنوشم و با مرد جوان باهوشی مانند ریور فینیکس وقت بگذرانم.
6456
تنها کاری که باید می‌کردم، این بود که روزهایی را که تمایل به خودکشی داشتم، نادیده می‌گرفتم، هیچ اقدامی بابتش انجام نمی‌دادم و به این فکر می‌کردم که دیر یا زود حالم بهتر می‌شود و دیگر دلم نمی‌خواهد بلایی سر خودم بیاورم.
merry

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۰۵ صفحه

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۰۵ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰
۷۰%
تومان