بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فرندز | طاقچه
تصویر جلد کتاب فرندز

بریده‌هایی از کتاب فرندز

نویسنده:متیو پری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۱۰۱ رأی
۳٫۷
(۱۰۱)
«پطرس می‌گه هیچ جای زخمی نداری؟ وقتی اکثر آدم‌ها با افتخار جواب می‌دهند خب نه راستش ندارم، پطرس می‌گه چرا نداری؟ هیچی توی زندگی‌ت ارزش جنگیدن نداشت؟»
parastoo.mmg
یک بار معلم‌ها صندلی‌ام را رو به دیوار عقب کلاس گذاشتند، چون زیادی حرف می‌زدم و تمام وقتم را به خنداندن آدم‌ها می‌گذراندم. یکی از معلم‌ها، دکتر وِب، گفت: «اگه این رفتارت رو تغییر ندی، هیچ‌وقت به جایی نمی‌رسی.» (آیا اعتراف کنم که وقتی عکس جلد مجلهٔ پیپل شدم، یک جلد برای دکتر وب فرستادم که یادداشت رویش نوشته بود «فکر کنم اشتباه کردی»؟ نه بابا، خیلی گستاخی‌است.) این کار را کردم.
نیومون
مارتین شین رو کرد به من و گفت: «می‌دونی پطرس مقدس موقع واردشدن به بهشت به همه چی می‌گه؟» وقتی هاج‌وواج نگاهش کردم، مردی که زمانی رئیس بود، گفت: «پطرس می‌گه هیچ جای زخمی نداری؟ وقتی اکثر آدم‌ها با افتخار جواب می‌دهند خب نه راستش ندارم، پطرس می‌گه چرا نداری؟ هیچی توی زندگی‌ت ارزش جنگیدن نداشت؟»
سمانه انصاف جو
اگر قرار است پدر و مادرتان را مقصر اتفاقات بد بدانید، باید برای اتفاقات خوب هم به آن‌ها بها بدهید، همهٔ اتفاقات خوب.
حسن
اما مشکل همچنان باقی است: هرجا که بروم، خودم هم آنجا هستم.
اسماء
رابطهٔ جنسی خیلی خوب است، آره می‌دانم؛ ولی به‌نظرم اگر آن سال‌ها دنبال چیز بیشتری می‌گشتم، الان آدم خوش‌بخت‌تری بودم.
Sahar B
احساس غریبی کردن در جمع خانوادگی
حسن
ما زندگی‌ام دیگر وسط آتش جهنم نیست. باور کنید بعد از تمام این بالاوپایین‌ها دیگر به آرامش رسیده‌ام. بزرگ شده‌ام. حقیقی‌ترم، خالص‌تر. دیگر لازم نمی‌بینم در هر جمعی همه را از خنده روده‌بُر کنم و بعد بروم. فقط کافی است صاف بایستم و از آن جمع خارج شوم.
6456
برای تمام کسانی که زجر کشیده‌اند. خودتان می‌دانید چه کسانی هستید. بهترین راه خروج از چیزی همیشه از دل آن چیز است.
آلیس در سرزمین نجایب
وقتی فیلم‌نامهٔ دوستانی مثل ما را خواندم، این حس را داشتم که انگار یک نفر کل سال دنبالم بود، شوخی‌هایم را دزدیده بود، رفتارم را تقلید کرده بود و دیدگاه خسته، ولی بامزه‌ام از زندگی را نسخه‌برداری کرده بود. یکی از شخصیت‌ها بیشتر از بقیه نظرم را جلب کرد: این‌طور نبود که حس کنم می‌توانم «چندلر» را بازی کنم، چندلر خودِ من بود.
_MahdiGhafuri_
این‌ها را نمی‌نویسم تا همه برایم احساس ترحم کنند... این واژه‌ها را می‌نویسم؛ چون عین حقیقت‌اند. می‌نویسمشان؛ چون ممکن است انسان دیگری مثل من گیج شده باشد، می‌داند باید نوشیدنی را ترک کند، تمام اطلاعات را دارد و عواقبش را خوب می‌داند؛ اما همچنان نمی‌تواند دست از نوشیدن بردارد.
حسن
نفس... عجب چیز شگفت‌انگیزی که همه‌مان دست‌کمش می‌گیریم.
سعید احمدی
من خودم هستم و همین باید کافی باشد، همیشه همین کافی بوده.
اسماء
دربارهٔ اعتیادش گفت: «انگار اسلحه‌ای در دهانم دارم که انگشتم روی ماشه‌اش است؛ ولی از طعم فلز خوشم می‌آید.»
parastoo.mmg
بودن در آشپزخانه همیشه من را یاد خدا می‌اندازد. البته به‌خاطر اینکه در آشپزخانه بر من ظهور کرد و با این کارش جانم را نجات داد. خدا همیشه دیگر کنارم است، هر بار که خط تماس را باز نگه داشتم تا حضورش را حس کنم. با درنظرگرفتن همه‌چیز، باورش سخت است که فکر کنی خدا هنوز حاضر است خود را به ما انسان‌های فانی نشان دهد؛ اما می‌دهد و نکته همین جاست: عشق همیشه برنده است.
زهره.
زدم زیر گریه؛ یعنی، واقعاً زدم زیر گریه... از آن گریه‌های شانه‌لرزان و هق‌هق‌های غیرقابل‌کنترل. به‌خاطر ناراحتی گریه نمی‌کردم. گریه می‌کردم؛ چون برای اولین بار در زندگی‌ام حالم خوب بود. احساس امنیت می‌کردم، احساس می‌کردم کسی هوایم را دارد. دهه‌ها کشمکش با خدا و دست‌وپنجه نرم‌کردن با زندگی و غم، همه را شسته و برده بود، انگار رودخانهٔ درد به فراموشی سپرده شده بود. در حضور خداوند بودم. از این بابت مطمئنم و این بار در دعایم چیز درستی درخواست کرده بودم: کمک.
زهره.
اما همیشه، اوضاع قبل از بهترشدن، بدتر می‌شود.
آقایِ اَلِف
و هر بار هر اتفاقی افتاد، فقط فکر کنید اگه بتمن بود چه‌کار می‌کرد؟ و بعد همان کار را بکنید.
سعید احمدی
معتادها آدم‌های بدی نیستند. ما فقط کسانی هستیم که سعی داریم حالمان را بهتر کنیم؛ اما این بیماری را داریم. وقت‌هایی که حالم بد است، با خودم فکر می‌کنم چیزی بهم بده که حالم رو بهتر کنه، به همین سادگی. هنوز هم دوست دارم بنوشم و مواد مصرف کنم؛ اما به‌خاطر عواقبش، این کار را نمی‌کنم؛ چون آن‌قدر اوضاعم خراب است که باعث مرگم می‌شود.
6456
گفت: «می‌دونی پطرس مقدس موقع واردشدن به بهشت به همه چی می‌گه؟» وقتی هاج‌وواج نگاهش کردم، مردی که زمانی رئیس بود، گفت: «پطرس می‌گه هیچ جای زخمی نداری؟ وقتی اکثر آدم‌ها با افتخار جواب می‌دهند خب نه راستش ندارم، پطرس می‌گه چرا نداری؟ هیچی توی زندگی‌ت ارزش جنگیدن نداشت؟»
6456

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۰۵ صفحه

حجم

۱٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۳۰۵ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۷صفحه بعد