بریدههایی از کتاب وقتی نیچه گریست
۳٫۷
(۷۸)
نیچه پاسخ داد: «انتخاب صحیح و جامع تنها در نور حقیقت شکوفا میشود. این است و غیر از این نیست.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
نیچه پاسخ داد: «انتخاب صحیح و جامع تنها در نور حقیقت شکوفا میشود. این است و غیر از این نیست.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«حقیقت، خود مقدس نیست. آنچه مقدس است جستجویی است که برای یافتن حقیقتِ خویش میکنیم! آیا کاری مقدستر از خودشناسی سراغ دارید؟ کارهای فلسفی من، به تعبیری، از ماسه ساخته میشوند؛ دید من مرتباً تغییر میکند. ولی یکی از جملات ماندگار من این است: "بشو، آنکه هستی!" بدون حقیقت چگونه میتوان فهمید کیستیم و چیستیم؟»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«دستیابی به حقیقت از عدم اعتقاد و تردید آغاز میشود، نه از میلی کودکانه که کاش اینطور میشد! آرزوی بیمار شما برای سپردن خویش به دستان خداوند حقیقت ندارد. تنها یک آرزوی کودکانه است و نه بیشتر! میل به نامیرایی همان میل کودک است به بقای همیشگی نوک پستان برجستهٔ مادر، ماییم که نام "خدا" بر آن نهادهایم! نظریهٔ تکامل، به روشی علمی، زائد بودن چنین خدایی را به اثبات رسانیده است، گرچه داروین جسارت پیگیری شواهدی را که به این نتیجهٔ درست منتهی میشدند نداشت. مطمئنم شما نیز تصدیق میکنید که ما خود خدا را آفریدهایم و اکنون نیز همگی دست به دست هم داده و او را کشتهایم.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«دستیابی به حقیقت از عدم اعتقاد و تردید آغاز میشود، نه از میلی کودکانه که کاش اینطور میشد! آرزوی بیمار شما برای سپردن خویش به دستان خداوند حقیقت ندارد. تنها یک آرزوی کودکانه است و نه بیشتر! میل به نامیرایی همان میل کودک است به بقای همیشگی نوک پستان برجستهٔ مادر، ماییم که نام "خدا" بر آن نهادهایم! نظریهٔ تکامل، به روشی علمی، زائد بودن چنین خدایی را به اثبات رسانیده است، گرچه داروین جسارت پیگیری شواهدی را که به این نتیجهٔ درست منتهی میشدند نداشت. مطمئنم شما نیز تصدیق میکنید که ما خود خدا را آفریدهایم و اکنون نیز همگی دست به دست هم داده و او را کشتهایم.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
آیا باید چنان بیرحم باشم که آنچه را علاقهای به دانستنش ندارد به او بگویم؟»
نیچه پاسخ داد: «گاهی آموزگاران باید سختگیری کنند. پیامهای دشوار را باید به مردم داد، زیرا زندگی دشوار است، مردن نیز.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
بیماری من متعلق به قلمرو جسم من است، ولی همهٔ "من" نیست. جسم و بیماری جزئی از من هستند، ولی همهٔ من نیستند. هردو اجزایی از وجود هستند که باید به روشی فیزیکی یا متافیزیکی بر آنها پیروز شد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
نیچه در طول این مراحل عمیقاً همکاری کرد: درواقع با شنیدن هر سؤالِ برویر، با قدردانی سر تکان میداد. البته این واکنش برای برویر تازگی نداشت. تاکنون بیماری را ندیده بود که از بررسی ریزبینانهٔ زندگیاش در نهان لذت نبرده باشد. هرچه این بزرگنمایی بیشتر بود، لذت بیمار هم بیشتر میشد. برویر معتقد بود لذت مورد مشاهده بودن چنان عمیق است که شاید رنج حقیقی از کهنسالی، داغدیدگی و یا داشتن عمر بیشتر نسبت به کسانی که دوستشان داریم، هراس از ادامه دادن به زندگیای است که در آن دیگر کسی قادر به مشاهدهٔ ما نباشد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
«و چه بر سر آن پسر امیدهای بیکران آمد؟»
«آه، چه سؤالی! اغلب به آن میاندیشم. چه بر سرش آمده؟ میدانم دیگر امیدی باقی نمانده، همهچیز تباه شده است!»
منکسر
اگر خدا را میکشید، باید پناهگاه معبد را نیز به فراموشی سپارید.
منکسر
تنها به یک دلیل احساس ناراحتی میکنم: برای نظر شما نسبت به خودم ارزش قائلم و میترسم پساز اعترافات هرزهٔ دیروز، عقیدهتان دربارهام عوض شود!
منکسر
پساز بیست سال حیرت، اکنون میدانم ترس زادهٔ تاریکی نیست، بلکه ترسها، همانند ستارگان، همیشه هستند و این درخشندگی روز است که آنها را محو و ناپیدا میکند.
منکسر
کاش میشد با چشمانم همهچیز را ببلعم. من همیشه برای یک مطالعهٔ جدی خستهام.»
کاربر ۱۶۷۶۸۴۴
کاش میشد با چشمانم همهچیز را ببلعم. من همیشه برای یک مطالعهٔ جدی خستهام.»
کاربر ۱۶۷۶۸۴۴
کاش میشد با چشمانم همهچیز را ببلعم. من همیشه برای یک مطالعهٔ جدی خستهام.»
کاربر ۱۶۷۶۸۴۴
چه کسی انزوا را تاب میآورد؟ شما فقدان همسر و فرزند و همکار را نشانهٔ حذف فشار از زندگیتان عنوان کردید. ولی من از وجه دیگری به آن نگاه میکنم: انزوای مطلقْ حذف فشار نیست، بلکه خود نوعی فشار است. تنهایی کسالت میآورد.
منکسر
"آنچه مرا نکشد قویترم میسازد." پس تکرار میکنم که بیماری من یک موهبت است.
منکسر
موهای براق و قهوهای بیمارش مرتب شانه شده بود. بهجز سبیل بلندی که مثل بهمن از بالای لبها سرازیر شده و در دو طرف دهان، تا چانه پایین آمده بود، بقیهٔ صورت کاملاً اصلاحشده بود. سبیل او حس قرابتی در برویر برانگیخت: دلش میخواست به پرفسور هشدار دهد که در حضور جمع از خوردن شیرینیهای وینی، خصوصاً آنهایی که با تودهای از خامه پوشانده میشد، بپرهیزد، چون مجبور میشد تا مدتی خامهها را از سبیلش شانه کند.
زینب دهقانی
نیچه با وجود ظاهر بیادعایش، شخصیتی قوی داشت. سر بزرگش جلب توجه میکرد، بهخصوص چشمان قهوهای روشن که بهطرزی خارقالعاده جدی مینمود و عمیقاً در زیر برجستگی پیشانی جای گرفته بود. لو سالومه دربارهٔ چشمان او چه گفته بود؟ اینکه به نظر میرسد به گوهر پنهان درون مینگرند؟
زینب دهقانی
آشکار کردن خویش بر دیگری پیشدرآمد خیانت است
منکسر
حجم
۴۹۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
حجم
۴۹۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
قیمت:
۱۲۳,۰۰۰
تومان