بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب وقتی نیچه گریست | صفحه ۲۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب وقتی نیچه گریست

بریده‌هایی از کتاب وقتی نیچه گریست

انتشارات:نشر قطره
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۸۸ رأی
۳٫۸
(۸۸)
نیچه تقریباً فریاد زد: «امید؟ امید مصیبت آخرین است! در کتابم، انسانی، زیادی انسانی، اشاره کرده‌ام که وقتی جعبهٔ پاندورا باز شد و بلایایی که زئوس در آن گنجانده بود به جهان آدمیان فرار کردند، یکی که از همه ناشناخته‌تر بود در جعبه باقی ماند: این آخرین بلا امید بود. ازآن‌پس انسان این جعبه و امید درونش را به‌اشتباه صندوقچهٔ نیک‌اقبالی می‌داند. ولی ما از یاد برده‌ایم که زئوس آرزو کرده بود آدمی همچنان به آزار خویشتن ادامه دهد. امید بدترین بلاست، زیرا عذاب را طولانی می‌کند.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
نیچه بدون دلسردی و درجا پاسخ داد: «اگر بیمار شما نداند که در حال احتضار است، چگونه می‌تواند دربارهٔ چطور مردن تصمیم بگیرد؟» «دربارهٔ چطور مردن، پرفسور نیچه؟» «بله، او باید تصمیم بگیرد که چگونه با مرگ روبه‌رو شود. با دیگران سخن بگوید، وصیت کند، آنچه پیش‌از مرگ آماده کرده به زبان آورد و با اطرافیانش خداحافظی کند یا تنها باشد، اشک بریزد، با مرگ دست‌وپنجه نرم کند، آن را نفرین کند و یا از آن ممنون باشد.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«و بیمار امروز صبح من چطور؟ چه انتخاب‌هایی در پیش رو دارد؟ شاید انتخاب او همان اعتقاد به خداست؟» «این انتخابِ یک انسان نیست. یک انتخاب انسانی نیست، بلکه چنگ زدن به وهمی خارج از خود است. انتخابی چنین فوق طبیعی همیشه سست‌کننده است. همیشه انسان را از آنچه هست پست‌تر می‌کند. من شیفتهٔ انتخابی‌ام که ما را به بیشتر از آنچه هستیم بدل کند!»
ملیکا بشیری خوشرفتار
نیچه پاسخ داد: «انتخاب صحیح و جامع تنها در نور حقیقت شکوفا می‌شود. این است و غیر از این نیست.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
نیچه پاسخ داد: «انتخاب صحیح و جامع تنها در نور حقیقت شکوفا می‌شود. این است و غیر از این نیست.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«حقیقت، خود مقدس نیست. آنچه مقدس است جستجویی است که برای یافتن حقیقتِ خویش می‌کنیم! آیا کاری مقدس‌تر از خودشناسی سراغ دارید؟ کارهای فلسفی من، به تعبیری، از ماسه ساخته می‌شوند؛ دید من مرتباً تغییر می‌کند. ولی یکی از جملات ماندگار من این است: "بشو، آنکه هستی!" بدون حقیقت چگونه می‌توان فهمید کیستیم و چیستیم؟»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«دستیابی به حقیقت از عدم اعتقاد و تردید آغاز می‌شود، نه از میلی کودکانه که کاش این‌طور می‌شد! آرزوی بیمار شما برای سپردن خویش به دستان خداوند حقیقت ندارد. تنها یک آرزوی کودکانه است و نه بیشتر! میل به نامیرایی همان میل کودک است به بقای همیشگی نوک پستان برجستهٔ مادر، ماییم که نام "خدا" بر آن نهاده‌ایم! نظریهٔ تکامل، به روشی علمی، زائد بودن چنین خدایی را به اثبات رسانیده است، گرچه داروین جسارت پیگیری شواهدی را که به این نتیجهٔ درست منتهی می‌شدند نداشت. مطمئنم شما نیز تصدیق می‌کنید که ما خود خدا را آفریده‌ایم و اکنون نیز همگی دست به دست هم داده و او را کشته‌ایم.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«دستیابی به حقیقت از عدم اعتقاد و تردید آغاز می‌شود، نه از میلی کودکانه که کاش این‌طور می‌شد! آرزوی بیمار شما برای سپردن خویش به دستان خداوند حقیقت ندارد. تنها یک آرزوی کودکانه است و نه بیشتر! میل به نامیرایی همان میل کودک است به بقای همیشگی نوک پستان برجستهٔ مادر، ماییم که نام "خدا" بر آن نهاده‌ایم! نظریهٔ تکامل، به روشی علمی، زائد بودن چنین خدایی را به اثبات رسانیده است، گرچه داروین جسارت پیگیری شواهدی را که به این نتیجهٔ درست منتهی می‌شدند نداشت. مطمئنم شما نیز تصدیق می‌کنید که ما خود خدا را آفریده‌ایم و اکنون نیز همگی دست به دست هم داده و او را کشته‌ایم.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
آیا باید چنان بی‌رحم باشم که آنچه را علاقه‌ای به دانستنش ندارد به او بگویم؟» نیچه پاسخ داد: «گاهی آموزگاران باید سخت‌گیری کنند. پیام‌های دشوار را باید به مردم داد، زیرا زندگی دشوار است، مردن نیز.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
بیماری من متعلق به قلمرو جسم من است، ولی همهٔ "من" نیست. جسم و بیماری جزئی از من هستند، ولی همهٔ من نیستند. هردو اجزایی از وجود هستند که باید به روشی فیزیکی یا متافیزیکی بر آن‌ها پیروز شد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
نیچه در طول این مراحل عمیقاً همکاری کرد: درواقع با شنیدن هر سؤالِ برویر، با قدردانی سر تکان می‌داد. البته این واکنش برای برویر تازگی نداشت. تاکنون بیماری را ندیده بود که از بررسی ریزبینانهٔ زندگی‌اش در نهان لذت نبرده باشد. هرچه این بزرگ‌نمایی بیشتر بود، لذت بیمار هم بیشتر می‌شد. برویر معتقد بود لذت مورد مشاهده بودن چنان عمیق است که شاید رنج حقیقی از کهن‌سالی، داغ‌دیدگی و یا داشتن عمر بیشتر نسبت به کسانی که دوستشان داریم، هراس از ادامه دادن به زندگی‌ای است که در آن دیگر کسی قادر به مشاهدهٔ ما نباشد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
«و چه بر سر آن پسر امیدهای بی‌کران آمد؟» «آه، چه سؤالی! اغلب به آن می‌اندیشم. چه بر سرش آمده؟ می‌دانم دیگر امیدی باقی نمانده، همه‌چیز تباه شده است!»
منکسر
اگر خدا را می‌کشید، باید پناهگاه معبد را نیز به فراموشی سپارید.
منکسر
تنها به یک دلیل احساس ناراحتی می‌کنم: برای نظر شما نسبت به خودم ارزش قائلم و می‌ترسم پس‌از اعترافات هرزهٔ دیروز، عقیده‌تان درباره‌ام عوض شود!
منکسر
پس‌از بیست سال حیرت، اکنون می‌دانم ترس زادهٔ تاریکی نیست، بلکه ترس‌ها، همانند ستارگان، همیشه هستند و این درخشندگی روز است که آن‌ها را محو و ناپیدا می‌کند.
منکسر
کاش می‌شد با چشمانم همه‌چیز را ببلعم. من همیشه برای یک مطالعهٔ جدی خسته‌ام.»
کاربر ۱۶۷۶۸۴۴
کاش می‌شد با چشمانم همه‌چیز را ببلعم. من همیشه برای یک مطالعهٔ جدی خسته‌ام.»
کاربر ۱۶۷۶۸۴۴
کاش می‌شد با چشمانم همه‌چیز را ببلعم. من همیشه برای یک مطالعهٔ جدی خسته‌ام.»
کاربر ۱۶۷۶۸۴۴
چه کسی انزوا را تاب می‌آورد؟ شما فقدان همسر و فرزند و همکار را نشانهٔ حذف فشار از زندگی‌تان عنوان کردید. ولی من از وجه دیگری به آن نگاه می‌کنم: انزوای مطلقْ حذف فشار نیست، بلکه خود نوعی فشار است. تنهایی کسالت می‌آورد.
منکسر
"آنچه مرا نکشد قوی‌ترم می‌سازد." پس تکرار می‌کنم که بیماری من یک موهبت است.
منکسر

حجم

۴۹۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

حجم

۴۹۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

قیمت:
۱۲۳,۰۰۰
۳۶,۹۰۰
۷۰%
تومان