بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب وقتی نیچه گریست | صفحه ۱۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب وقتی نیچه گریست

بریده‌هایی از کتاب وقتی نیچه گریست

انتشارات:نشر قطره
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۸۸ رأی
۳٫۸
(۸۸)
آیا ممکن است چیزی به نام فراموش کردن فعال وجود داشته باشد، فراموش کردن چیزی نه به‌خاطر بی‌اهمیت بودنش، بلکه به این دلیل که بیش‌ازحد مهم است؟
ملیکا بشیری خوشرفتار
پیش‌از این، با او رقابت می‌کردم، تله‌های شطرنجی برایش ابداع می‌کردم. ولی حالا دیگر نه! بصیرت او خارق‌العاده است. خردش بلندپرواز است. من چون ماکیانی که به شاهینی خیره شود نگاهش می‌کنم. آیا بیش‌ازحد برایش احترام قائلم؟ آیا می‌خواهم بیش‌از من اوج بگیرد؟ شاید به همین دلیل است که نمی‌خواهم صحبت‌هایش را بشنوم. شاید دلم نمی‌خواهد از رنج‌ها و خطاهایش چیزی بدانم.
ملیکا بشیری خوشرفتار
همان‌طور که جراحان باید علم کالبدشناسی بدانند، این «درمانگران ترس» آتی نیز ابتدا باید ارتباط میان مشاور و مراجع را درک کنند. و اگر قرار باشد من به سازماندهی و ایجاد چنین دانشی بپردازم، باید مشاهدهٔ این ارتباط را در مشاوره، مانند مشاهده و بررسی مغز کبوتران، علمی کنم. مشاهدهٔ روند یک ارتباط، وقتی خودْ جزئی از آن هستی، کار ساده‌ای نیست.
ملیکا بشیری خوشرفتار
بصیرت او خارق‌العاده است. خردش بلندپرواز است. من چون ماکیانی که به شاهینی خیره شود نگاهش می‌کنم. آیا بیش‌ازحد برایش احترام قائلم؟ آیا می‌خواهم بیش‌از من اوج بگیرد؟ شاید به همین دلیل است که نمی‌خواهم صحبت‌هایش را بشنوم. شاید دلم نمی‌خواهد از رنج‌ها و خطاهایش چیزی بدانم.
ملیکا بشیری خوشرفتار
این معنای دیگرِ او برای من است. در دو سال اخیر هرگز تنها نبوده‌ام، برتا همیشه در جایی، در خانه‌اش یا در بیمارستان، منتظرم بوده است. حالا هم در جایی در درونم همچنان منتظر است.» «تو چیزی را به برتا نسبت می‌دهی که دستاوردِ خود توست.» «منظورت چیست؟» «اینکه تو هنوز، همچون گذشته، تنهایی؛ همان‌قدر تنها که هر انسانی محکوم به آن است. تو شمایلی به دست خود ساخته‌ای و از همراهی‌اش نیرو می‌گیری. شاید بیش از آنچه خودت فکر می‌کنی مذهبی هستی!» برویر پاسخ داد: «ولی از یک نظر او همیشه آنجاست. یا برای مدت یک سال و نیم آنجا بود. بهترین و سرزنده‌ترین سال‌های عمرم همین سال‌ها بود. هرروز می‌دیدمش، دائم به او فکر می‌کردم، شب‌ها رؤیایش را می‌دیدم.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
برویر ادامه داد: «و یک چیز دیگر؛ برتا تنهایی‌ام را قابل تحمل می‌کند. تا جایی که به یاد دارم، همیشه از فضاهای خالی درون خویش وحشت داشته‌ام. و تنهایی‌ام هیچ ارتباطی به حضور یا غیبت دیگران نداشته است. منظورم را می‌فهمی؟» «آخ، کسی بهتر از من نمی‌تواند منظورت را درک کند! گاهی فکر می‌کنم تنهاترین انسان هستی‌ام. و مانند تو این حسْ ارتباطی به حضور دیگران ندارد، درواقع از دیگرانی که به تنهایی‌ام دستبرد می‌زنند، ولی همراهی و مصاحبتی ارزانی‌ام نمی‌کنند بیزارم.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«یوزف، من همیشه معتقد بوده‌ام که ما بیشتر دلباختهٔ اشتیاقیم تا دلباختهٔ آنچه اشتیاقمان را برانگیخته است!»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«تو حس می‌کنی زمانْ همهٔ احتمالات زندگی ظاهری را می‌بلعد، ولی زندگی نهانی آدمی پایان‌ناپذیر است، این‌طور نیست؟»
ملیکا بشیری خوشرفتار
نیچه گفت: «آه، من این معمای پیچیده را می‌شناسم. خواستنی‌ترین زن، آن است که از همه هراس‌انگیزتر باشد. البته نه به‌خاطر آنچه هست، بلکه به‌خاطر آنچه ما از او می‌سازیم. بسیار غم‌انگیز است!»
ملیکا بشیری خوشرفتار
جادو نیازمند ابهام و معماست. شاید جادوی او از پسِ این آشنایی چهارده سالهٔ زندگی زناشویی باطل شده است. آیا او را خوب می‌شناسی؟
ملیکا بشیری خوشرفتار
زمان را نمی‌توان درهم شکست؛ این سنگین‌ترین باری است که بر دوش می‌کشیم. و بزرگ‌ترین چالش ما، همانا زندگی به‌رغم این بار است
ملیکا بشیری خوشرفتار
نکته در اینجاست که تو ناچار به چشم‌پوشی از هیجان نیستی. بلکه باید شرایط هیجانی خود را تغییر دهی.
ملیکا بشیری خوشرفتار
«شاید علائمْ پیام‌آوران معنی‌اند و تنها زمانی ناپدید می‌شوند که پیامشان دریافت شده است. اگر این‌طور باشد، گام بعدی ما مشخص است: اگر می‌خواهیم بر علائم پیروز شویم، باید مشخص کنیم که معنای وسواس برتا برای تو چیست!
ملیکا بشیری خوشرفتار
شاید خطای ما از ابتدا این بوده است که معنای وسواس تو را نادیده گرفته‌ایم. گفتی هریک از علائم هیستریک برتا را با دستیابی به منشأ درمان کردی. دیگر اینکه این روشِ یافتن "منشأ"، درمورد مشکل خودت صادق نبود، زیرا منشأ وسواس برتا از ابتدا مشخص بود؛ این وسواس از زمان دیدارتان آغاز شده و پس‌از تصمیمت مبنی بر عدم ملاقات او تشدید شده بود.» نیچه ادامه داد: «ولی شاید از واژهٔ نادرستی استفاده کرده‌ای. شاید آنچه مهم است نه منشأ (به معنای نخستین مرتبهٔ تجربهٔ علامت) که معنای علامت است! شاید تاکنون اشتباه می‌کردی. شاید تو با کشف معنای هر علامت و نه منشأ آن، برتا را معالجه کرده‌ای! شاید»،
ملیکا بشیری خوشرفتار
آموزگار باید موجب ترقی انسان‌ها شود. ولی در این ملاقات‌های آخر، من به تحقیر تو و خودم پرداختم. نمی‌توان با روش‌های حیوانی به دلواپسی‌های انسانی نزدیک شد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
این جلسات آخر به سطحی‌نگری و خطا گذشت. ببین سعی کرده‌ایم چه کنیم: به افکارت نظم و ترتیب بدهیم و بر رفتارت نظارت کنیم! تعلیم تفکر و شکل‌دهی به رفتار! این روش‌ها از حوزهٔ انسانیت خارج است! آخ، ما که تعلیم‌دهندهٔ حیوانات نیستیم!
ملیکا بشیری خوشرفتار
شاید سرکوب طولانی‌مدتِ احساسات، آن‌ها را تغییر می‌دهد و اثرشان را زایل می‌کند. ... او خود را چنان خوب جلوه می‌دهد که آزاری به هیچ‌کس جز خودش و طبیعت وارد نمی‌کند! باید به او بفهمانم که نباید از آن دست کسانی باشد که چون چنگال ندارند خود را خوب تصور می‌کنند. پیش‌از آنکه به خیرخواهی‌اش اعتماد کنم، او نیازمند است یاد بگیرد که چگونه دشنام دهد. هیچ خشمی احساس نمی‌کند! آیا از این می‌ترسد که کسی به او آزاری برساند؟ یا جرئت نمی‌کند خودش باشد؟ چرا تنها به شادی‌های حقیر بسنده می‌کند و آن را پاک‌دامنی می‌خواند؟ نام حقیقی‌اش بزدلی است!
ملیکا بشیری خوشرفتار
تنبیه خویش برای عذاب دادن خویش. جنون محض!
ملیکا بشیری خوشرفتار
او تأکید زیادی بر ابراز خشم دارد. امروز مرا واداشت ده بار به برتا دشنام دهم. دست‌کم این روشش برایم قابل‌درک است. تخلیهٔ خشم را می‌توان از جنبهٔ فیزیولوژیک توجیه کرد: تحریک الکتریکی جمع‌شده در قشر مغز باید به‌طور متناوب تخلیه شود.
ملیکا بشیری خوشرفتار
او اکنون به روش‌هایی اشاره می‌کند که زمانی برای کمک به خود به کار گرفته بوده است. برای نمونه، روش "تغییر چشم‌انداز" که در آن از فاصله‌ای دور و کیهانی به خود می‌نگرد. حق با اوست؛ اگر موقعیت ناچیز خویش را از منظر کلاف پیچیدهٔ زندگی‌هایمان ببینیم و آن را جزئی از زندگانی نسل بشر و سیر تکامل آگاهی بدانیم، مسلماً اهمیت خود را از دست می‌دهد.
ملیکا بشیری خوشرفتار

حجم

۴۹۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

حجم

۴۹۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

قیمت:
۱۲۳,۰۰۰
۳۶,۹۰۰
۷۰%
تومان