بریدههایی از کتاب وقتی نیچه گریست
۳٫۸
(۸۸)
بار بعد، نیچه به برویر دستور داد افکارش را زیر نظر بگیرد و یادداشت کند که هر سی دقیقه چند بار و هربار چه مدت به برتا فکر میکند. برویر متحیرانه دریافت بهندرت ممکن است یک ساعت بگذرد که در آن به نشخوار ذهنی دربارهٔ برتا نپرداخته باشد. طبق محاسبهٔ نیچه، تقریباً صد دقیقه در روز و بیش از پانصد ساعت در سال را با وسواسش میگذراند. او گفت این بدان معناست که در طول بیست سال آینده، برویر بیش از ششصد روز گرانبها را با تخیلات هرزه و خستهکننده تلف خواهد کرد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
«وقتی تنها میشوی و فکر برتا به سراغت میآید، تا آنجا که میتوانی بلند فریاد بزن "نه!" یا "ایست!" اگر تنها نیستی، هرگاه برتا وارد ذهنت شد، محکم خود را نیشگون بگیر.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«تو براساس شناختی که از زنان دیگر داری دربارهاش قضاوت میکنی. ولی در اشتباهی. هرکس او را میشناسد مانند من فکر میکند. از ریشخند او چه عایدت میشود؟»
«تو در این مورد هم مانند بسیاری موارد پایبند پرهیزکاریات هستی. تو هم باید یاد بگیری که ریشخند کنی! سلامتی در این است.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
همهٔ پدرها میمیرند، پدر من، تو و دیگران، این دلیلی برای بیمار شدن نیست.
ملیکا بشیری خوشرفتار
نه فریدریش، درک دیگران به معنای بخشیدن آنهاست. من ریشهٔ همهٔ علائم برتا را یافتم. هیچ بدکاری و شرارتی در او نیست. هرچه هست، خوبی بیشازحد است. او باسخاوت تمام، خود را فدای پدرش کرده و از مرگش بیمار شده است.
ملیکا بشیری خوشرفتار
یوزف، من معتقدم بخشی از پریشانی تو ناشی از یک خشم مدفون شده است. چیزی در تو هست، نوعی ترس و کمرویی، که اجازهٔ ابراز خشمت را نمیدهد. بهجای آن به فروتنیات مینازی. نوعی پاکدامنی اجباری برای خود پدید آوردهای؛ احساساتت را در اعماق مدفون میکنی و چون دیگر خشمی را تجربه نمیکنی، تصور میکنی یک قدیسی. دیگر به نقش یک طبیب فهیم تظاهر نمیکنی؛ دیگر خود این نقش شدهای، باور کردهای که بیش از آن ملایمی که بخواهی خشمت را بروز دهی. یوزف، کمی انتقام چیز خوبی است. فروخوردن خشمْ انسان را بیمار میکند!
ملیکا بشیری خوشرفتار
«بگذار منظورم را واضحتر بیان کنم، یوزف. من دوست فیلسوفی دارم داشتم به نام پل ره. هردو معتقدیم خدا مرده است. او نتیجه میگیرد که زندگی بدون خدا بیمعناست، و چنان پریشانیای بر او حاکم است که در فکر خودکشی است؛ برای آنکه خیالش راحت باشد، همیشه یک شیشهٔ کوچک حاوی زهر در یقهاش حمل میکند. ولی برای من بیخدایی به معنای وجد و شعف است. با آزادی خود اوج میگیرم. به خودم میگویم: "اگر خدایان زنده بودند، دیگر چهچیز را میشد آفرید؟" متوجه منظورم میشوی؟ یک موقعیت، یک دادهٔ مشخص و رسیدن به دو واقعیت متفاوت!»
ملیکا بشیری خوشرفتار
هرچه میبینیم و همینطور همهٔ دانش ما نسبی است. ما خود تجربهٔ خود را میسازیم. و این توانایی را داریم که دستساختهٔ خویش را به دست خویش نابود کنیم
ملیکا بشیری خوشرفتار
«مشکل اینجاست یوزف، که هرگاه منطق را کنار بگذاریم و از تواناییهای دیگر برای تأثیرگذاری بر انسانها کمک بگیریم، انسانی پستتر و حقیرتر آفریدهایم. وقتی میگویی چیزی میخواهی که به کارت بیاید، منظورت این است که چیزی میخواهی که بر احساست تأثیر بگذارد. خب، متخصصانِ این کار موجودند! و آنها که هستند؟ کشیشان! آنها بر راز تأثیرگذاری آگاهاند! با موسیقیهای تلقینکننده تردستی میکنند. با برجهای سربهفلککشیده و سردرهای بلند کلیسا، ما را چون کوتولههایی مینمایانند. شهوت اطاعت را تبلیغ میکنند، هدایت فوقطبیعی، حمایت در برابر مرگ و حتی بیمرگی را به انسانها عرضه میکنند. ولی حاصلِ کارشان را نگاه کن: اسارت مذهبی، تکریم ضعفا، رکود، بیزاری از جسم و شادی و دنیا. نه، نمیتوانیم از چنین روشهای آرامبخش ضدبشریای استفاده کنیم! باید راه بهتری برای تقویت نیروی منطقمان بیابیم.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
نیچه پاسخ داد: «ولی این دقیقاً همان کاری بود که میخواستم هفتهٔ پیش انجام دهم، زمانی که از تو خواستم از فاصلهای دور به تماشای خودت بنشینی. یک چشمانداز وسیع همواره از شدت مصیبت میکاهد. اگر بهاندازهٔ کافی صعود کنیم، به ارتفاعی میرسیم که در آن، مصیبت دیگر مصیبتبار جلوه نمیکند.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
واضح است که پشت این وسواسها، ترسهای ابتدایی وجودی خوابیدهاند. روشن است که هرچه صریحتر به این ترسها بپردازیم، وسوسهها قویتر میشود. نمیبینی که وسواس توجهت را از این حقایق ژرف زندگی برمیگرداند؟ این راه تنها راهی است که ترسهای تو را تسکین میدهد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
نیچه تذکر داد: «همهٔ متفکران بزرگ به خودکشی میاندیشند. این فکر مایهٔ تسلی ما در گذر از شب و تاریکی است.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
نیچه ادامه داد: «به ورتر جوان اشاره کردی، ولی بگذار کلمات گوته را به تو یادآوری کنم: "مرد باش و از کسی جز خویش پیروی نکن! جز خویش!" میدانی این جمله را به چاپ دوم اضافه کرد، زیرا بسیاری از مردان جوان به پیروی از ورتر دست به خودکشی زده بودند؟ نه یوزف، نکتهٔ مهم در اینجا این نیست که من روش خود را به زبان آورم، بلکه این است که تو را یاری کنم تا با روش خویش از عهدهٔ ناامیدیات برآیی.
ملیکا بشیری خوشرفتار
انسان دوستانش را سختتر از دشمنانش میبخشد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
برویر از فریبندگی درمان با سخن گفتن در شگفت بود. این روش مجذوبش میکرد؛ تظاهر به شرکت در یک درمان، خود نوعی پذیرفتن آن است. سبک کردن خویش، شریک کردن دیگری در بدترین رازهای درونی و برخوردار شدن از توجه انحصاری فردی که در بیشتر موارد انسان را درک میکند، میپذیرد و حتی او را میبخشاید با نشاط همراه بود. حتی اگر بعضی جلسات باعث میشد احساس بدتری داشته باشد، باز هم با بیقراری در انتظار جلسهٔ بعد میماند. اعتمادش به خرد و تواناییهای نیچه افزایش یافته بود.
ملیکا بشیری خوشرفتار
نیچه جداً به بیراهه میرود. استدلال نیچه این بود که تخیلات مربوط به برتا خدعهای است زاییدهٔ بخشی از ذهن یکی از میانبُرهای ذهن آدمی تا او را از مواجهه با نگرانیهای بسیار دردناکتر هستی که درصدد جلب توجه اویند دور کند. نیچه اصرار داشت که رودررو شدن با موضوعاتِ وجودی باعث محو شدن وسوسهٔ برتا خواهد شد.
ولی وسوسهها ناپدید نشد! تخیلات با درندهخویی مقاومت را درهم میشکستند! بیش از اینها از او طلب میکردند: خواهان توجه بیشتر و سهم بیشتری از آیندهاش بودند.
ملیکا بشیری خوشرفتار
همیشه میگفت نیکترینِ حقایقْ خونینترینِ آنهاست، زیرا که تجربیاتِ زندگی خود شخص را شکافته و سر برآورده است.
ملیکا بشیری خوشرفتار
دریافته که ما زیر سلطهٔ خواستههای خدا نیستیم، بلکه تحت فرمانروایی امیال زمانیم. پذیرفته که ارادهٔ ما در برابر «چنین بود» نیرویی ندارد. آیا این توانایی در من هست که به او بیاموزم «چنین بود» را به «چنین اراده کردم» بدل کند؟
ملیکا بشیری خوشرفتار
هرگز درنیافته وظیفهاش به کمال رساندن جوهر خویش است و اینکه باید بر خود، فرهنگ، خانواده، شهوت و خوی پست حیوانیاش غلبه کند تا آنی شود که هست. او هرگز رشد نمیکند، هرگز پوستهٔ نخست را پاره نمیکند: امید را با دستیابی به اهداف مادی و تخصصی اشتباه گرفته و به این اهداف هم رسیده است، ولی صدایی که میگفته «خودت شو»، هرگز خاموش نشده است. پس در ناامیدی لغزیده و در دام نیرنگی افتاده که در کمینش بوده است، بدون آنکه تا امروز هم موضوع را بهدرستی دریافته باشد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
وقتی او را با این حقیقت رودررو کردم که خودش خواسته است زندگیاش یک تصادف باشد، امکان انتخاب را هم انکار کرد. به من میگوید کسی که در یک فرهنگ جاافتاده است نمیتواند انتخاب کند. وقتی او را با فرمان مسیح مواجه کردم که: از والدین و فرهنگ خود ببرید تا ره به کمال بَرید، شیوهٔ مرا بیشازحد انتزاعی نامید و موضوع صحبت را عوض کرد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
حجم
۴۹۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
حجم
۴۹۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
قیمت:
۱۲۳,۰۰۰
۳۶,۹۰۰۷۰%
تومان