بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب وقتی نیچه گریست | صفحه ۸ | طاقچه
کتاب وقتی نیچه گریست  اثر اروین  د. یالوم

بریده‌هایی از کتاب وقتی نیچه گریست

انتشارات:نشر قطره
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۷۶ رأی
۳٫۷
(۷۶)
"تو همیشه تنها مرد من می‌مانی؛ هرگز مرد دیگری به زندگی من راه نمی‌یابد!" چه کلمات هولناکی! زیرا نشان می‌داد تا چه حد به او صدمه زده‌ام. ولی هولناک‌تر اینکه: من از این کلمات لذت بردم! از شنیدن اینکه به نفوذم بر خودش اعتراف می‌کند لذت بردم! بنابراین می‌بینید او را ضعیف و زمین‌گیر رها کردم. اصلاً شاید او را به بند کشیدم و پاهایش را معیوب کردم!»
Atiyeh
«یکپارچگی ناخودآگاه.» این نظر برویر را هم به هیجان آورد: «درست است، زیگ. بصیرت حقیقی در همین است!»
Atiyeh
نخست باید محدودیت‌ها را شناخت. بعد باید از خود فاصله گرفتن و از دور به خود نگریستن را آموخت.
Atiyeh
نیچه ما را به کوششی در جهت چیرگی بر درون، به فرایند خودشکوفایی و به‌سوی تحقق توانایی‌های بالقوه‌مان فرامی‌خواند، نه به کوشش در جهت سلطه بر دیگری.
ملیکا بشیری خوشرفتار
بسیاری از فیلسوفان پیروِ نیچه او را نه یک ویرانگر، که یک درمانگر می‌دانند، مردی که آرزو داشت طبیب عصر خویش باشد. و امیدش به درمان کدامین بیماری بود؟ پوچ‌گرایی. پوچ‌گرایی پساداروینی در اواخر سدهٔ نوزدهم در اروپا رخنه می‌کرد. پس‌از داروین، تمامی ارزش‌های مذهبی سنتی فرو ریخته بود. خدا مرده بود و انسان‌گرایی غیردینی جدیدی بر ویرانه‌های معبد پا می‌گرفت. نیچه  نیچهی آفریننده، نیچهی جوینده و نه نیچهی ویرانگر  از مرگ خدا به‌عنوان فرصتی برای آفرینش مجموعهٔ جدیدی از ارزش‌ها سود جست. او نزدیک به صد سال پیش گفته است: «اگر "چرا"ی خویش را برای زندگی داشته باشیم، با هر "چگونه"ای خواهیم ساخت.» ولی نیچه "چرا"یی نو و مجموعه‌ای نوین از ارزش‌ها را طلب کرد که نه بر ارزش‌های ماورایی، بلکه بر تجربهٔ انسانی بنیان نهاده شده بود.
ملیکا بشیری خوشرفتار
«تاریخ قصه‌ای است که حادث شده و قصه تاریخی است که ممکن بود حادث شود.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
دانشجویان می‌گویند برای صراحت من ارزش قائل‌اند. در طول زندگی حرفه‌ای‌ام هرگز چیزی ننوشته‌ام که خود به‌درستی درک نکرده باشم.
ملیکا بشیری خوشرفتار
به این گفتهٔ یونگ باور دارم که درمان امری خلاقانه است و درمانگرِ موفق کسی است که برای هر بیمار درمانی جدید ابداع کند.
ملیکا بشیری خوشرفتار
نوشتن یک رمان خوب لطیف‌ترین کاری است که از عهدهٔ بشر برمی‌آید.
ملیکا بشیری خوشرفتار
مرا از آسودگی ترسانده‌اند. آسودگی پایان من و مأموریتم خواهد بود. آسودگی برای من نوعی مرگ است. شاید به همین دلیل است که در رؤیا نمادِ سنگ انتخاب شده است، سنگی بی‌جان که خود را گرم می‌کند.
ملیکا بشیری خوشرفتار
برویر پاسخ داد: «نابخشودنی نیست؛ خودت به من آموختی که ما ترکیبی از بخش‌های گوناگون هستیم که هریک داعیهٔ ابراز خویش را دارند. ما تنها در برابر مصالحهٔ واپسین مسئولیم، نه برای تکانه‌های خودسرانهٔ هر بخش. آنچه تو خودخواهی می‌نامی دقیقاً بخشودنی است، زیرا آن‌قدر به من اهمیت داده‌ای که اکنون آن را برایم توصیف کنی. آرزوی نهایی من هنگام جدایی این است که واژهٔ "نابخشودنی" از قاموس تو حذف شود، دوست عزیزم.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
انزوا تنها در انزوا معنا دارد. وقتی آن را با دیگری شریک شوی، بخار می‌شود.
ملیکا بشیری خوشرفتار
«عجیب است، ولی در همان لحظه‌ای که برای نخستین بار در زندگی تنهایی‌ام را با تمام ژرفا و ناامیدی‌اش آشکار کردم، درست در همان لحظهٔ خاص، تنهایی ذوب شد و از میان رفت! لحظه‌ای که گفتم هرگز لمس نشده‌ام، همان لحظه‌ای بود که برای نخستین بار به خود رخصت لمس شدن دادم. لحظهٔ خارق‌العاده‌ای بود، انگار که تکه یخی عظیم و درونی ناگهان شکاف برداشت و خرد شد.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
من به برتا مربوط نیستم، بلکه به معانی‌ای متصل هستم که خود به او نسبت داده‌ام، معانی‌ای که هیچ ارتباطی به او ندارند. تو مرا متقاعد کردی که هرگز او را آن‌چنان که بود ندیده‌ام؛ که هیچ‌یک از ما حقیقتاً دیگری را آن‌طور که هست نمی‌بینیم. آیا این درمورد خودت هم صادق نیست، فریدریش؟ شاید هیچ‌کس مقصر نیست. شاید لو سالومه هم به اندازهٔ تو آلت دست واقع شده است. شاید همهٔ ما هم‌قطارانی رنجوریم، ناتوان از دیدن حقیقت یکدیگر.
ملیکا بشیری خوشرفتار
"بشو هرآنکه هستی!" یعنی نه‌تنها خود را به کمال برسان، بلکه به دام نقشه‌های دیگری نیز نیفت. ولی حتی تسلیم شدن در برابر قدرت دیگری نیز از افتادن به دام زنی بی‌اراده که حتی تو را نمی‌بیند برتر است!
ملیکا بشیری خوشرفتار
من باید لو سالومه را به بهای وهم دیگری که هنوز ناشناخته است انکار کنم. دشوار است بپذیرم که او رفته و چیزی نمانده است.
ملیکا بشیری خوشرفتار
فراموش کردم بگویم یوزف، که هنوز مانده است تا دانشمندان بیاموزند که حقیقت نیز خود وهمی بیش نیست، وهمی که بی‌آن نمی‌توان زیست.
ملیکا بشیری خوشرفتار
«می‌دانی هیچ زن دیگری مرا لمس نکرده است؟ می‌دانی لمس نشدن و مورد عشق نبودن یعنی چه؟ می‌دانی زندگی بی‌آنکه هرگز دیده شوی یعنی چه؟ اغلب روزها می‌گذرد بی‌آنکه کلمه‌ای جز "صبح‌به‌خیر" و "عصربه‌خیر"ی که به مسافرخانه‌چی می‌گویم بر زبانم جاری شود. بله، یوزف، در تعبیر "روزنی نیست" حق با تو بود. من به هیچ جا تعلق ندارم. نه خانه‌ای، نه حلقهٔ یارانی که با آنان سخن بگویم، نه پستویی برای متعلقاتم و نه گرمای خانواده‌ای. حتی کشور هم ندارم، زیرا از تابعیت آلمان خارج شده‌ام و هیچ کجا آن‌قدر نمانده‌ام که بتوانم گذرنامهٔ سوئیسی بگیرم.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«ولی مالکیت باید بر از دست دادن مقدم باشد، فریدریش.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
حقیقتِ عظیم حقیقتی است که آن را برای خود کشف کنیم
ملیکا بشیری خوشرفتار

حجم

۴۹۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

حجم

۴۹۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۱۲ صفحه

قیمت:
۱۲۳,۰۰۰
تومان