کاش میشد با چشمانم همهچیز را ببلعم. من همیشه برای یک مطالعهٔ جدی خستهام.»
کاربر ۱۶۷۶۸۴۴
کاش میشد با چشمانم همهچیز را ببلعم. من همیشه برای یک مطالعهٔ جدی خستهام.»
کاربر ۱۶۷۶۸۴۴
چه کسی انزوا را تاب میآورد؟ شما فقدان همسر و فرزند و همکار را نشانهٔ حذف فشار از زندگیتان عنوان کردید. ولی من از وجه دیگری به آن نگاه میکنم: انزوای مطلقْ حذف فشار نیست، بلکه خود نوعی فشار است. تنهایی کسالت میآورد.
منکسر
"آنچه مرا نکشد قویترم میسازد." پس تکرار میکنم که بیماری من یک موهبت است.
منکسر
موهای براق و قهوهای بیمارش مرتب شانه شده بود. بهجز سبیل بلندی که مثل بهمن از بالای لبها سرازیر شده و در دو طرف دهان، تا چانه پایین آمده بود، بقیهٔ صورت کاملاً اصلاحشده بود. سبیل او حس قرابتی در برویر برانگیخت: دلش میخواست به پرفسور هشدار دهد که در حضور جمع از خوردن شیرینیهای وینی، خصوصاً آنهایی که با تودهای از خامه پوشانده میشد، بپرهیزد، چون مجبور میشد تا مدتی خامهها را از سبیلش شانه کند.
زینب دهقانی
نیچه با وجود ظاهر بیادعایش، شخصیتی قوی داشت. سر بزرگش جلب توجه میکرد، بهخصوص چشمان قهوهای روشن که بهطرزی خارقالعاده جدی مینمود و عمیقاً در زیر برجستگی پیشانی جای گرفته بود. لو سالومه دربارهٔ چشمان او چه گفته بود؟ اینکه به نظر میرسد به گوهر پنهان درون مینگرند؟
زینب دهقانی
آشکار کردن خویش بر دیگری پیشدرآمد خیانت است
منکسر
او به چیزی که ناچار به تحمل آن است، سرسختانه آویزان میشود و نام این کار را وفاداری میگذارد.
منکسر