رؤیا رازی باشکوه است که تمنای گشوده شدن دارد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
به دوستی که در رنج است مکانی برای آرمیدن پیشکش کن، ولی زنهار که بستری سخت برایش فراهم آوری!
ملیکا بشیری خوشرفتار
«سخت است به افکارت اجازه دهی به زبان آیند و شرمسارت کنند!»
منکسر
اگر نتوانیم تنهاییمان را در آغوش کشیم، از دیگری بهعنوان سپری در برابر انزوا سود خواهیم جست. تنها زمانی که فرد بتواند همچون شاهینْ بینیاز از حضور دیگری زندگی کند، توانایی عشق ورزیدن خواهد یافت؛ تنها در این صورت است که بزرگ شدنِ دیگری برایش مهم میشود.
منکسر
به این دلیل قدرش را دانستی که به تجربهٔ از دست دادنش بسیار نزدیک شدی.
منکسر
نیچه گفت: «شاید یک مرد، تنها با مرد بودن میتواند زنانگی وجود یک زن را آزاد کند.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
از یک چیز مطمئنم و آن اینکه نباید اجازه دهی زندگیات تو را زندگی کند. در غیر این صورت در چهل سالگی به این نتیجه میرسی که حقیقتاً نزیستهای.
منکسر
وظیفهٔ تو بهعنوان یک والد فقط ساختنِ خودی دیگر، یوزفی دیگر نیست، بلکه چیزی برتر است، چیزی همانند آفریدن یک آفریننده
منکسر
«تا زندهای، زندگی کن! اگر زندگیات را به کمال دریابی، وحشت مرگ از بین خواهد رفت! وقتی کسی بهنگام زندگی نمیکند، نمیتواند بهنگام بمیرد.»
منکسر
پیوستن دو نفر به یکدیگر برای جستن حقیقتی برتر. آیا این درست همان کاری نیست که او و نیچه امروز انجام دادند؟ بله، آنها دوست یکدیگر بودند.
منکسر