بریدههایی از کتاب وقتی نیچه گریست
۳٫۷
(۷۶)
«نه، نه، نه! پرفسور نیچه، باور کنید تا جایی که به من مربوط است، این روش با من سازگار نیست! میدانم تنها نیازمند مقبولیت یافتن نزد شما هستم. درست میگویید: هدف نهایی این است که از عقاید دیگران بینیاز شویم. ولی راه رسیدن به این هدف برای من، نه برای شما این است که بدانم از رنگ جماعت فاصله نگرفتهام. نیازمند آنم که همهچیز خودم را بر دیگری آشکار کنم و بیاموزم که من هم... یک انسانم!»
پساز مکثی کوتاه اضافه کرد: «انسانی، زیادی انسانی!»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«مورد بیزاری از خود را به یاد بیاورید؛ فکر میکنم مورد شمارهٔ سه بود. به این دلیل میخواهم خود واقعیام پنهان بماند که نکات قابل نکوهش فراوانی در خود مییابم. بنابراین بیشاز پیشاز خود بیزار میشوم و درنتیجه بیشازپیش از مردم فاصله میگیرم. اگر بخواهم این حلقهٔ معیوب را بشکنم، باید بتوانم خود را نزد دیگران آشکار کنم!»
ملیکا بشیری خوشرفتار
من سخنانتان را به یاد دارم و کتابهایتان را نیز خواندهام. شما معتقدید همهٔ روابط را باید از منظر قدرت نگریست.
ملیکا بشیری خوشرفتار
روابط جنسی تفاوتی با سایر روابط ندارد و نوعی جنگ قدرت محسوب میشود. اساس شهوتِ جنسی شهوت چیرگی کامل بر ذهن و جسم دیگری است.
ملیکا بشیری خوشرفتار
من افراد زیادی را میشناسم که از خود بیزارند و برای رفع آن، میکوشند نظر مثبت دیگران را به خود جلب کنند. ولی این راهحلْ نادرست و در حکم تفویض اقتدار به دیگران است. وظیفهٔ شما این است که خود را همانطور که هستید بپذیرید، نه آنکه به دنبال راهی برای مقبولیت یافتن نزد من باشید.
ملیکا بشیری خوشرفتار
من نیز در حیرتم که چرا ترسها در شب مستولی میشود. پساز بیست سال حیرت، اکنون میدانم ترس زادهٔ تاریکی نیست، بلکه ترسها، همانند ستارگان، همیشه هستند و این درخشندگی روز است که آنها را محو و ناپیدا میکند
ملیکا بشیری خوشرفتار
تنومندترین درختان به بلندترین بلندیها دست مییابند و با عمیقترین ریشهها به عمق تاریکی فرو میروند، حتی اگر به هلاکت بینجامد؛ ولی او نه بالا میرود و نه به پایین رخنه میکند. شهوت حیوانی قدرت و خردش را خشک و زائل میکند. سه زن او را از هم دریدهاند و او سپاسگزار است. او چنگالهای خونینشان را میلیسد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
چطور به او بفهمانم مشکلاتش تنها به این دلیل بروز میکنند تا آنچه را نمیخواهد ببیند از نظرش پنهان کنند؟ افکار بیارزش، همچون قارچ، در ذهنش میروید تا درنهایت بدنش را فاسد کند. امروز که اینجا را ترک میکرد پرسیدم اگر ابتذال نابینایش نکرده بود چه میدید. بهاینترتیب، راه را نشانش دادم. آیا آن را در پیش خواهد گرفت؟
ملیکا بشیری خوشرفتار
«علت این پشیمانی هنوز برای من روشن نیست. اگر پیشنهاد اوا را پذیرفته بودید، از کجا معلوم که وضع فرق میکرد؟»
«این موضوع چه ربطی به تغییر اوضاع دارد؟ این موقعیت فرصت بینظیری بود که دیگر هرگز پیش نخواهد آمد.»
«درعینحال، این موقعیت فرصت بینظیری برای "نه" گفتن بود! یک "نهٔ مقدس به یک یغماگر. و شما از این فرصت استفاده کردید.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«دارم گوش میدهم. من گاه با چشمان بسته بهتر میبینم.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«یعنی سخت است آزادانه سخن گفتن و خود را تخلیه کردن و همزمان مراقب کلمات خود بودن که مبادا نامی که نباید، بر زبان جاری شود. اینطور نیست؟»
ملیکا بشیری خوشرفتار
کسی نمیتواند از کمک دیگری بهره ببرد و انسان، نیازمند نیرویی است تا خودْ یاریگر خویش باشد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
«ولی تو گفتی کسانی به او خیانت کردهاند. بدون شک به آنها اعتماد کرده و نزدشان راز دل گفته بوده است. در غیر این صورت، خیانت معنایی ندارد.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«وقتی عاشق زنی هستی، دلت میخواهد او از هر جهت تو را مناسب بداند. پس طبیعتاً چیزهایی را از او پنهان میکنی، چیزهایی که ممکن است تو را بد جلوه دهد. مثلاً هوسهای شهوانیات.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«به زمان بیندیش که همیشه بوده است و تا ابد نیز خواهد بود. در این زمان نامتناهی، آیا همهٔ وقایعی که در مجموع جهان را میسازند، نباید بینهایت بار خود را تکرار کنند؟»
منکسر
تو در اوج رفیعترین قلهٔ زندگی هستی!»
برویر دست بر دست فروید گذاشت و گفت: «قلهٔ زندگی! درست گفتی، زیگ. قله نقطهٔ اوج صعود زندگی است! ولی ایراد قلهها این است که انسان را به سراشیبی میاندازند. بر این قله، همهٔ زندگیام را به تماشا نشستهام. و این چشمانداز برایم دلپذیر نیست. تنها چیزی که میبینم سالخوردگی، نقصان، پدر بودن و پدربزرگ شدن است.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
«بسیار خوب، پس مرا نجات دهید! آزمایشتان را روی من انجام دهید! من نمونهٔ مناسبی هستم. من خدا را کشتهام. هیچگونه اعتقادی به ماوراءالطبیعه ندارم و در حال غرق شدن در پوچگرایی هستم. نمیدانم چرا باید زندگی کنم! نمیدانم چطور باید زندگی کنم!»
ملیکا بشیری خوشرفتار
مأموریتتان این است که نشان دهید میتوان آنسوی بیاعتقادی، قانونی برای رفتار انسان آفرید، نوعی اخلاقیات جدید، گونهای روشنفکری نوین که بتواند جایگزین موهومپرستی و شهوت دستیابی به ماوراءالطبیعه شود.
ملیکا بشیری خوشرفتار
شبح پوچگرایی به اروپا خزیده است. استدلال کردید که داروین خدا را از اعتبار انداخت، و ما همانطور که زمانی خدا را آفریدهایم، اینک او را کشتهایم و حال نمیدانیم بدون اساطیر مذهبیمان چگونه سر کنیم.
ملیکا بشیری خوشرفتار
«من نمیتوانم ناامیدی را درمان کنم، دکتر برویر. من در آن غور میکنم. ناامیدی بهایی است که فرد برای خودآگاهی میپردازد.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
حجم
۴۹۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
حجم
۴۹۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۱۲ صفحه
قیمت:
۱۲۳,۰۰۰
تومان