بریدههایی از کتاب کتاب قوام
۴٫۵
(۹۱)
زن فهمید آقاسید مشتری نیست. سر درد و دلش باز شد:
«حاجآقا! بهخدا مجبورم! به پولش احتیاج دارم.»
اما قوام مشتری بود! دست برد و پاکت حاجیشمسالدین را بیرون کشید و داد دست زن:
«این پول، مال امامحسین است. تبرک است. نمیدانم چقدر است. نشمردهام. بگیر و برو خانه! تا وقتی این پول تمام نشده، کنار خیابان نایست!»
منتظر پاسخ زن نماند. قدم تند کرد و رفت پیش حاجمرشد و راهی شدند. هیچکدام اشکهای زن را ندیدند.
سیّد جواد
گه دهری و گه ملحد و کافر باشد
گه دشمن خلق و فتنهپرور باشد
باید بچشد عذاب تنهایی را
آنکس که ز عصر خود فراتر باشد.
سیّد جواد
میگفت «امر به معروف و نهی از منکر بر همه واجب است. اما... اما... اما... طوری بگو که قلب گنهکار نشکند!
YasmineGh
هر کسی غیر از معصوم از آینده خبر دهد قطعی نیست. چون با یک دعا و صدقه امر تغییر میکند» .
مادربزرگ علی💝
شیخ آقابزرگ ساوجی یکی از نوادر روزگار بود. این را آنها که میشناختندش میگویند. مجتهدی پارسا و زاهد که گاهی پول خرید روغن چراغ برای مطالعه را هم نداشت. با همه حتی با کودکان خردسال درنهایت ادب و احترام رفتار میکرد و به سخنشان گوش میسپرد. میگفت «ما باید از بچهها چیز یاد بگیریم. احتمال نمیدهید یک کودک چیزی بداند که ما نمیدانیم؟»
مادربزرگ علی💝
از غریبهها سخن به میان نمیآورد. اهل ریا و تزویر نبود. مقلدانه زیست نمیکرد. صداقت و راستی از سر و رویش میریخت.
عشق و محبت به خدا و خلق آیینش بود. دینش، دینی رحمانی بود. او راه خود را میرفت. با مردم زندگی میکرد. در مجالس بالانشین نبود. فقر مرامش بود. وسعت مشرب داشت. خلق را عیال حق میدید. مصطلحات علمی مشغولش نکرده بود. قوام، همراه عوام شد؛ اما عوامزده نشد. بلکه عوام را به دایرهی خواص رهنمون گردید.
پناه
میگفت «امر به معروف و نهی از منکر بر همه واجب است. اما... اما... اما... طوری بگو که قلب گنهکار نشکند!
sadeghi
مکرر میگفت: «به فردا چه کار داری که از غیب باخبر شوی؟ مگر خدا تکلیف فردا را از تو خواسته؟ وظیفهی امروز را از تو خواستهاند. چه کار داری که درون مردم را بخوانی؟ مطمئنی که اگر درون مردم را بیابی نفس تو از آن برای خودش استفاده نمیکند. هر کسی غیر از معصوم از آینده خبر دهد قطعی نیست. چون با یک دعا و صدقه امر تغییر میکند» .
sadeghi
یک ماه رمضان فقط موضوع منبرش تفسیر این حدیث قدسی بود که: «من وجدنی طلبنی و من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی وجدنی و عشقنی و من عشقنی عشقته» .
bahal
تازه معمم شده بود. یک روز موقع درسخواندن یکی از طلبهها را دید که بیحوصله و غمگین است. دلیلش را پرسید. طلبه گفت که دامادیاش است و پولی ندارد. قوام عبا و قبا و همهی پولی که در جیبش بود را به او داد و گفت: «ناراحت نباش! بقیهاش هم جور میشود انشاءالله!»
بدون قبا و عبا و پول سوار تاکسی شد و رفت خانه. به پدرش گفت: «من پول ندارم. لطفاً شما کرایهی تاکسی را بدهید» .
پناه
مداح داشت روضه میخواند. گفت: «صبر زینب تمام شد!» قوام داخل مجلس نشسته بود. اخمهایش درهم شد. گفت: «این چه حرفی است! زینب تجسم صبر است» .
hashem
هر کسی غیر از معصوم از آینده خبر دهد قطعی نیست. چون با یک دعا و صدقه امر تغییر میکند»
s.latifi
پسر جوانش تازه فوت شده بود. حال و روزش معلوم بود. با این حال وقتی صدای گریه از داخل خانه بلند شد، رفت داخل و گفت: «من امروز پنج تومان به شما میدهم، پنج سال دیگه پس میگیرم. شما میتوانید به من حرفی بزنید؟ این هم امانت خدا بوده. خودش داده، خودش هم پسگرفته» .
sadeghi
در آن مقطع، از معدود واعظانی بود که روی منبر مباحث عرفانی مطرح میکرد. به زبانی که عامهی مردم بتوانند بفهمند.
عارفمسلک بود. ولی با عرفانبازی میانهای نداشت. وقتی هم که جمعی از دراویش برایش نامه نوشتند و دعوتش کردند که برود و رییس و قطبشان شود، نامه را پاره کرد و دور ریخت.
مادربزرگ علی💝
و با اشعار مثنوی انسی عمیق داشت. میگفتند همهی مثنوی را از بر است. در مسجد جامع که منبر میرفت، مثنوی دستش میگرفت و روی منبر برای مردم میخواند. آنهم در دورهای که در حوزه کم نبودند طلاب و روحانیانی که مثنوی را با انبر میگرفتند؛ مبادا دستشان نجس شود!
پناه
یکبار در «مسجد ظهیرالاسلام» روی منبر بحثش را کشاند به انتقاد از «هوسرانی برخی افراد که به نام صیغه و متعه و انجام مستحبات شعاع نفس خود را توسعه میدهند» و گفت: «چرا نام شریعت را با کارهایت خراب میکنی؟ دین آمده تو را از بنبست نجات دهد، نه اینکه به دام شهوات بیندازد» . تند و تیز صحبت را ادامه داد و از قول شیخحسنعلی نخودکی هم شاهد مثالی آورد.
ادریس
میگفت «امر به معروف و نهی از منکر بر همه واجب است. اما... اما... اما... طوری بگو که قلب گنهکار نشکند! اگر میبینی دارد نمازش را غلط میخواند، تو درستش را با صدای بلند بخوان که او متوجه شود. کاری نکن که او را به لجاجت بیندازی و بگوید من اصلاً برای دلم میخواهم نماز بخوانم» .
علاقه مند کتاب
زشتترین و ناپسندترین صفت درنظر آقابزرگ منیت بود و شاگردانش را جوری تربیت کرد که از این صفت مبرا بودند.
علاقه مند کتاب
«من ز دربار حسین بن علی ماهانه دارم
کی دگر چشم طمع بر مردم بیگانه دارم
تا گرفتم دستخط نوکری از مادر او
بر در شاهان عالم منصبی شاهانه دارم
میـمْ.سَتّـ'ارے
به فردا چه کار داری که از غیب باخبر شوی؟ مگر خدا تکلیف فردا را از تو خواسته؟ وظیفهی امروز را از تو خواستهاند.
میـمْ.سَتّـ'ارے
حجم
۹۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه
حجم
۹۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان