بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کتاب قوام | صفحه ۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کتاب قوام

بریده‌هایی از کتاب کتاب قوام

انتشارات:انتشارات خیمه
امتیاز:
۴.۵از ۹۱ رأی
۴٫۵
(۹۱)
«من ز دربار حسین بن علی ما‌هانه دارم کی دگر چشم طمع بر مردم بیگانه دارم تا گرفتم دستخط نوکری از مادر او بر در شا‌هان عالم منصبی شا‌هانه دارم»
کتاب باز
با قوام رفته بود مسجد. نمازش که تمام شد حال خوشی داشت. دلش می‌خواست تعقیباتش را طولانی کند. اما از حرف مردم ترسید. از این‌که بگویند ریا کرده است. بلند که برود، ‌ قوام دستش را گرفت. نشاندش و گفت: «تابع حال خودت باش! چه مردم ببینند و چه نبینند» .
missmary
مکرر می‌گفت: «به فردا چه کار داری که از غیب باخبر شوی؟ مگر خدا تکلیف فردا را از تو خواسته؟ وظیفه‌ی امروز را از تو خواسته‌اند. چه کار داری که درون مردم را بخوانی؟ مطمئنی که اگر درون مردم را بیابی نفس تو از آن برای خودش استفاده نمی‌کند. هر کسی غیر از معصوم از آینده خبر دهد قطعی نیست. چون با یک دعا و صدقه امر تغییر می‌کند» .
کاربر ۸۲۵۶۱۳
اخلاقش بود هیچ‌گاه پولی که به او می‌دادند را نمی‌شمرد. خرج می‌کرد تا تمام می‌شد.
کاربر ۸۲۵۶۱۳
مریدهای قوام هم مثل خودش بودند. بیش از آن‌که دنبال‌های‌وهو و شلوغ‌کاری باشند، اهل عمل بودند. یادشان داده بود همان‌قدر که می‌فهمند عمل می‌کنند.
کاربر ۸۲۵۶۱۳

حجم

۹۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۹۸ صفحه

حجم

۹۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۹۸ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۸
۹
صفحه بعد