بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دختری که به اعماق دریا افتاد | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دختری که به اعماق دریا افتاد

بریده‌هایی از کتاب دختری که به اعماق دریا افتاد

نویسنده:اکسی اوه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۳۳۹ رأی
۴٫۲
(۳۳۹)
خاطرات اشباح و خدایان ممکن است گرد فراموشی گرفته باشد، اما خاطرات کتاب‌ها این‌طور نیست. قصه‌ها جاویدان هستند.
B.A.H.A.R
«دنبال سرنوشت نیفت، مینا. بذار سرنوشت بیفته دنبالت.»
B.A.H.A.R
«برای اشباح که روزهاشون اغلب عین همدیگه می‌گذره، کوچک‌ترین تغییری هیجان‌برانگیزه.
B.A.H.A.R
دنیا بدون خدای دریا چگونه دنیایی خواهد بود؟ آیا همچنان طوفان‌هایی ناگهان از راه می‌رسند و قایق‌هایمان را نابود می‌کنند و مزارعمان را غرق می‌کنند؟ آیا همچنان غم ازدست‌دادن عزیزانمان به‌خاطر فقر و بیماری رنجمان می‌دهد؛ چون خدایان فرودست، از ترس این‌که نکند خدای دریا بر آن‌ها خشم بگیرد، نتوانستند یا نخواستند به دعاهایمان گوش بدهند؟ «چی می‌شه اگه همین الآن بکشمت؟»
سما خادمي
«الههٔ روباه گفت نوار قرمز سرنوشت از بین می‌ره اگه یکی از ما بمیره. عین احمق‌ها، حرف‌هاش رو باور کردم.» نفس بریده‌بریده‌ای می‌کشد؛ «باید خوشحال باشم که روبان از بین رفته و هنوز زنده‌ام. اما عجیبه، مینا، چرا این حس رو دارم؟ من نیازی ندارم نوار قرمز سرنوشت بهم بگه که اگه تو بمیری، من هم می‌میرم.»
my._.galaxy
حقیقت دارد که آدم‌ها برای کسانی که دوست دارند به آب و آتش می‌زنند. برخی شاید نام این کار را قربانی‌شدن بگذارند...
n re
هیچ جایی وجود نداره که بتونی از بخشش فرار کنی. مخصوصاً بخشش از طرف آدم‌هایی که دوستت دارن
n re
گه یکی بهت گفته بود سرنوشتت اینه که از بلندترین آبشار بالا بری و پایین بپری چی؟ یا این‌که به کسی که از همه بیشتر دوستش داری آسیب برسونی؟ یا بدتر، به کسی که از همه بیشتر دوستت داره آسیب برسونی؟ سرنوشت چیز عجیبیه. کار تو، یا من، یا حتی خدایان نیست که بپرسیم سرنوشت چی هست... یا چی نیست.»
n re
«آدم‌ها افسانه‌سرایی می‌کنند تا چیزی که نمی‌تونن بفهمن رو توضیح بدن.»
sarahoosh
نگاهی به او می‌اندازد که تابه‌حال در عمرم ندیده بودم... نگاهی از سر عذاب، ترس، و دلتنگی‌ای چنان مأیوس‌کننده که قلبم را می‌شکند. صدایی خفه از جون شنیده می‌شود؛ یک گام و سپس گامی دیگر به سوی او برمی‌دارد؛ تا این‌که جلوی او می‌ایستد و دست‌هایش را محافظانه تا جای ممکن از هم باز می‌کند.
sarahoosh
الآن که تنها و سرد و بی‌کس هستم، شجاع‌بودن سخت است.
Sophie
رهاشده در دنیایی دیگر، به انتخاب خودم، بدون امید به نجات‌دادن کسانی که دوستشان دارم.
osve
«دنبال سرنوشت نیفت، مینا. بذار سرنوشت بیفته دنبالت.»
miya.
مردم تو نه به‌خاطر ارادهٔ عظیم خدایان بلکه به‌خاطر اعمال وحشیانهٔ خودشونه که دارن زجر می‌کشن. اون‌ها جنگ‌هایی رو راه می‌ندازن که جنگل‌ها و مزارع رو می‌سوزونه. خون‌هایی رو می‌ریزن که رودخونه‌ها و نهرها رو آلوده می‌کنه. مقصردونستن خدایان مثل مقصردونستن خودِ زمین می‌مونه. به خودتون بنگرین تا دشمنتون رو پیدا کنین.
osve
نوار قرمز آدم را به سرنوشتش گره می‌زند. برخی‌ها حتی باور دارند که آدم را به کسی که از همه بیشتر دوست دارد گره می‌زند.
osve
این‌قدر تنهابودن چه حسی دارد؟ وقتی بار اول دیدمش، فکر کردم می‌توانم از او محافظت کنم.
sarahoosh
نمگی بسیار بی‌حرکت می‌ایستد؛ سپس شانه‌هایش می‌افتند؛ گویی روحیهٔ جنگجویی از بدنش می‌رود. با لحن مغمومی که از او بعید است می‌گوید: «گاهی اوقات آدم خانواده‌ش رو نه تو هم‌خون‌هاش، بلکه جای دیگه‌ای پیدا می‌کنه.»
sarahoosh
«آوازهای زیادی بهم یاد داده، به‌علاوهٔ کلی قصه و افسانه. گفت از طریق آوازها و قصه‌ها می‌تونم دنیا و آدم‌هایی رو که توش زندگی می‌کنن بشناسم.» و همین‌طور قلب خودم را؛ اما این را به او نمی‌گویم.
sarahoosh
تابه‌حال زیباتر از این چیزی ندیده بودم؛ تابه‌حال وهمناک‌تر از این چیزی ندیده بودم. شگفتی‌های این شهر حقیقتی انکارنشدنی را آشکار می‌کند: من وارد جهانی دیگر شده‌ام...
sarahoosh
هیچ کار خارق‌العاده‌ای هرگز از سرِ منطق و دلیل انجام نمی‌شود بلکه انجام می‌شود چون روحت تنها وقتی می‌تواند نفس بکشد که آن کار را انجام دهی.
بِه بانو

حجم

۲۵۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

حجم

۲۵۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۸۰ صفحه

قیمت:
۶۸,۰۰۰
۲۰,۴۰۰
۷۰%
تومان