بریدههایی از کتاب دختری که به اعماق دریا افتاد
۴٫۲
(۳۳۹)
«تو کی باشی که بخوای امیدهاشون رو قضاوت کنی؟ حداقل اونها امید دارن. تو چی داری؟ شمشیری بُران؛ کلامی پر از نفرت.»
موراکامی کوچک
«دقیقاً انسانها همهشون فکر میکنن که دنیا حول محور اونها میچرخه؛ فکر میکنین رودخونهها مال شمان؛ آسمون، دریا مال شمان. شماها فقط یه بخش کوچیکی از دنیای بینهایت هستین و، اگه نظر من رو بخوای، بخشی هستین که تمام بخشهای دیگه رو به تباهی میکشونه.»
بِه بانو
«پس چرا من رو پشت سرش جا گذاشت؟»
«چون میدونه اونقدر دوستش داری که رهاش کنی.»
Aravir
«دنبال سرنوشت نیفت، مینا. بذار سرنوشت بیفته دنبالت.»
بِه بانو
دوستت دارم. منتظرم بمون اونجا که خشکی به دریا میپیونده.
sarahoosh
آیا تو داری دنیا را به گریه میندازی یا دنیاست که تو رو به گریه انداخته؟
River Song
با مرگ بیگانه نیستم، اما دیدنش هرگز آسانتر نمیشود.
بِه بانو
چرا تمام چیزهایی که دوستشان داریم باید از ما گرفته شود؟ چرا نمیتوانیم آنچه را دوست داریم تاابد زنده و گرم و سالم در دستانمان نگه داریم؟
daisy
«باید خوشحال باشم که روبان از بین رفته و هنوز زندهام. اما عجیبه، مینا، چرا این حس رو دارم؟ من نیازی ندارم نوار قرمز سرنوشت بهم بگه که اگه تو بمیری، من هم میمیرم.»
موراکامی کوچک
«اما من میتونم برات توضیح بدم. مردم تو نه بهخاطر ارادهٔ عظیم خدایان بلکه بهخاطر اعمال وحشیانهٔ خودشونه که دارن زجر میکشن. اونها جنگهایی رو راه میندازن که جنگلها و مزارع رو میسوزونه. خونهایی رو میریزن که رودخونهها و نهرها رو آلوده میکنه. مقصردونستن خدایان مثل مقصردونستن خودِ زمین میمونه. به خودتون بنگرین تا دشمنتون رو پیدا کنین.»
Adrian
گاهی اوقات، تنها راه شنیدهشدن حقیقت از طریق داستانگویی است
ZAHRA
گاهی اوقات آدم خانوادهش رو نه تو همخونهاش، بلکه جای دیگهای پیدا میکنه.»
daisy
انگار دنیا جلوتر رفته و من را پشت سر تنها گذاشته است.
n re
خدایان چطور توانستند آدمهایی را تنها بگذارند که دوستشان دارند؟
MoonA
هیچ کار خارقالعادهای هرگز از سرِ منطق و دلیل انجام نمیشود بلکه انجام میشود چون روحت تنها وقتی میتواند نفس بکشد که آن کار را انجام دهی.
n re
امید حس گیجکنندهای است.
n re
پدربزرگ با دستان پینهبستهاش اشکهایم را از صورتم پاک کرد: «دارم میگم، مینا، که جون تو کل زندگیت دوستت داشته، از روزی که به دنیا اومدی. همیشه هم دوستت خواهد داشت. این هدیهٔ ابدیش به توئه.»
سرم را تکان دادم: «پس چرا من رو پشت سرش جا گذاشت؟»
«چون میدونه اونقدر دوستش داری که رهاش کنی.»
گگاب
نمیتوانستم دنیایی را تحمل کنم که کاری در آن از دستم برنمیآمد؛ دنیایی که در آن اجازه میدادم عزیزانم زجر بکشند و آسیب ببینند.
n re
جنگسالارها بر سر زمین میجنگند و بهخاطر خواستههای بیاهمیتشان خون میریزند.
n re
میگوید اعتماد بهدستآوردنی است؛ میگوید اعتمادکردن به کسی به دادن خنجری به او برای زخمیکردن آدم میماند.
n re
حجم
۲۵۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۲۵۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
قیمت:
۶۸,۰۰۰
۲۰,۴۰۰۷۰%
تومان